بنای شهر و آثار ترقیات گذشته که بعضی باقیمانده و برخی خراب شده
شهر هرات از یاد فراموش نشود. شهر شهیرهرات از حیث عمران و قدم از قسمت عظمت و شان یکی از بلاد تاریخی و معمور افغانستان به قلم رفته و چنانکه تاریخ ثابت مینماید، از زمان ها درآب و هوای این زمین ، پادشاهان مقتدر، دانشمندان معروف ، علماء، محقق، ادبای موشکافی تربیه شده است. هرات از جنبه محسنات و مزایای طبیعی از پهلوی صنایع و اقتصادیات دارای شهرت و اقتدار بزرگی بوده و همواره مرجع و معابد امور عامه بوده است.
امام شهاب الدین ابی عبدالله یا قونت در جلد (۴) کتاب مشهور خود معجم البلدان میفرماید."هرات بفتح یکی از شهرهای بزرگ و از امهات بلاد خراسان است. در سنه ۶۰۷ هجری که در آن کشور بودم - جلال و عظمت در فخر و حسن در کثرت اهالی و داشتن باغها و مزارع خوبی آب و هوا بزرگ تر از هرات شهری ندیده ام.
و هرات گنجینه فضل بوده ولی آن را چشم زمانه کور باد دیده نتوانسته در سنه ۶۱۸ هجری بدست اعتساف چنگیزی با متهدم و متاصل گردیده است. إنالله و انا اليه راجعون.
رهنی گوید: هرات بنا کرده اسکندر است و تیکه بشرق داخل شده و از هرات گذشته به عزم تسخیر چین میرفت قرار عادتی که داشت اهل هرات را به بنای شهری که صیانت آنها را از چنگ اعدأ نماید تکلیف نمود. چون میدانست اهل هرات با این تکلیف راضی نیستند حیله نمود که شما شهر را آباد کنید زمانی که از چین مراجعه کردم اجرت شما تادیه میشود.
لهذا نقشه شهر را ریخته و خودش رهسپار چین گردید. وقت مراجعت از سفر از شهری که خودش نقشه آن را داده بود ابراز کراهیت کرده و بآنها پولی هم عنایت نکرد در هرات محدثین بسیار و ائمه مشهوری نسبت داده شده که از آنها یکی حسین پسر مبارک پسر ادریس است که از آن احادیث زیادی روایت شده و دیگر بقول دار قطنی برادر او یوسف است که او محدث مشهور و کتاب بزرگ و معجمی در فن تاریخ نوشته است. ابو احمد سامی در تعریف هرات میگوید.
هرات ارض حصبها واسع
ونبتها اللقاح والنر جس
ما احد منها الى غيرها
يخرج الا بعد ما يفلس
و همچنین بارع روزنی نام شاعری میفرماید.
هرات اردت مقامی بھا
لشتی فضائلها الوافره
نسیم الشمال واعنا بها
واعين غزالانها السامره
تا اینجا بود کلام مولانا یا قوت اندلسی.
و الحاصل طرزی که محقق مولانا یا قوت فرموده هرات همواره مجمع علماء و فضلاء و دارای شهرت واقتدار فوق العاده بوده است.
اگر خرابه های این شهر تاریخی را که دست قدرت از آن جز آثاری باقی نگذاشته به نظر تعمق ملاحظه کنیم، اگر این تودۀ خاک را با آلۀ علم و تاریخ بشکافیم اگر گوشی داشته باشیم که ناله های حزینی را که از توی هر خشت و سنگ این خرابه می برآید بشنویم معلوم خواهد شد ، یک وقتی هرات پیر امروزه جوان بوده زندگانی تازه داشته برق علم و معرفت سر تا سر آن را بنور روشن و تا بنا کی مشعشع نموده و هرات دارای مدنیت و ترقیات بزرگی بوده است.
آخند میر خاوند شاه مورخی هراتی در تاریخ مشهور خود روضه الصفا بعد از آنکه یک سلسله وجوه و روایات مختلف را راجع به بنای شهر هرات بیان می نماید در وضع عمرانی این شهرچنین مینویسید: "اکنون شهر بند هرات مشتمل بر دو فصل است یکصد و چل نه برج دارد، قطر شهر یکهزار و نهصد در یک هزار و نهصد قدم اتفاق افتاده خندق ان قریب بیست زرع عرض دارد و چون مدتی است آن را حفر نکرده اند چندان عمق ندارد ، مسجد جامع شریف که فضایل و برکات آن از حد حصر بیرون است و از حیز احتمال افزون، در میان دروازۀ قطبیچاق و دروازۀ خوش واقع شده قلعه اختیارالدین داخل، درون شهر است و چون در داخل این بلده جز جویچه آب و روان نیست باغ و بساتین قلیلی دارد - اما در بیرون و نواحی گازرگاه تا کوه مختار و چشمۀ ماهیان بلکه از قریه پاشتان تا قصبۀ ساق سلمان که قریب شش فرسخ است تمام باغ و کوه و گلستان گشته و از درۀ دوبرادران تا پل مالان که دو فرسنگ است بقاع دلپذیر متصل یکدیگر تاسیس یافته و از وازۀ مذکور تا کوه اسکچه که چهار فرسخ مسافت دارد و از او به تا کوسویه که سی فرسخ مسافت دارد باغات و عمارات و قرای این بلدۀ فردوس مانند است که بیکدیگر اتصال دارد و از مواضع میمون آن یکی خیابان است که مزارات مشایخ و علما و صلحا، در آن موضع متبرک بسیار است و خطایر و بقاع در یمین و یسار آن بیشمار. در زمان جاهلیت نیز این مقام کعبه دعوات بوده چنانکه حالا جایی که مصلی وعیدگاه است پیشتر آنرا کوی خدایگان می نامیده اند."
تا اینجا بود کلام مولوی خاوند شاه هراتی.
مورخ ایرانی قزونی استرآبادی در کتاب مشهورخود (بحیره)، که در زمان احمد شاه قاجار در ایران طبع شده مینویسید که:
صاحب نزهة القلوب نوشته که در زمان سلطنت ملوک غور، هرات ، چنان آباد بود که : دوازده هزار حمام و شش هزار کاروان سرا ویکصدو پنجاه و چهار هزار خانه رعیت نشین بوده و سلطان حسین میرزا درعدد نفوس آن زیاد نمود که افزونی آن بر صد هزار خانه دیگر بالغ شد چنانکه در دکان های نانوائی در یک روز (۲۱) خروار سیه دانه بروی نان می کردند.
پلی ناموارنی که دراین زمین یک وقتی گذرشان افتاده گفته اند: هرات ، باصحاب علم وسعت نظری میدهد ، به ارباب عمل تائید حرفه می نماید، به صاحبان اقدار نفوذ و جاذبه نصیب میکند ، شعراء را مژده ادبیات میدهد.
علامۀ تفتازانی در کتاب مشهور خود (مطول) که در زمان ملوک کرت، درعلم بلاغت به هرات نوشته بعد از انکه این شهر را جنت نعیم ، بلدۀ طیب مقام کریم خوانده فرموده است:
لقد جمعت فيها المحاسن كلها واكثرها الايمان واليمن والامن
مولانا سیف الدین هراتی در کتابی که بنام تاریخ هرات ، در زمان ملوک کرت تحریر نموده و ما یک نسخه قلمی آنرا بزحمت زیادی بدست آورده ایم راجع به بنای شهر چنین مینویسد: که ما عین عبارت انرا نقل میکنیم: "نقل است که بزرگان گفته اند در خراسان ، اول شهری که بنا کرده اند پشنگ بن افراسیاب بنا افگنده و بعضی میگویند بانی او هوشنگ بوده است و بعضی میگویند که شهر هرات را ارده شیر بابه برکان و بهمن بن اسفند یار بنا کرده." شیخ مذکور در تاریخ نامۀ خود بنای هرات را هشت نوع آورده است :
اول: اینکه میگویند شهر هرات ، در عهد طهمورث بن هوشنگ است . چون طهمورث ، در نعمت و ناز عمر دراز یافت - و ایام سلطنت و استیلاء وهنگام عظمت و استعلاء او از حد در گذشت و من زمان مملکت او سر جباری و قهاری را بر خط تخشع و تذلیل نهادند در آخر،عمر ابلیس خبیث او را در دام تلبیس انداخت انا ربکم الاعلی گفته ادعای خدائی نمود واز نهایت ظلم وستم و کارهای ناپسندیده او رعیت ازو متنفر گردید اکثر حشم و خدم او در اطراف و اکناف عالم منتشر گشت و قریب پنج هزار خانوار از صحرانشینان به حدود کابل رفتند و چندگاه در آنجا ساکن بودند و بسی عیش و عشرت یافتند و نیز از آنجا نقل مکان کرده در غور آمدند و از اسنجانیز از مضیق اماکن در او به آمدند و عمارت های قشنگی ساختند از وفور نعمت آنجا همه متمول و صاحبان مال و جاه گشتند بعد در میان ایشان بواسطه یک زنی عداوت افتاد که همه روزه در میان خود مقاتله داشتند دو فریق شده بود یک فریق شان که کم قوه بوده و همیشه مغلوب و منهزم گشتند از او به بیرون آمدند بشط وادی بموضعی که آنرا گواشان علویان خوانند نزول کردند و چند سال آنجا ساکن بودند و آن قوم دیگر که برایشان دست تحکم و غلبه داشتند همه ساله می آمدند.
و اموال شانرا به اسم خراج میگرفتند چون ایشان را جایگاه حصینی نبود اضطرارا رضا میبایست دادن تا بمرور ایام اولاد واحفاد شان بسیار شد ، درمیان آنها زنی بود بغایت حسن و جمال ، نام او شمیره جان افریدون از فرزندان کیومرث این جماعت فرمان بردارا و بودند روزی مجمعی ساخت و به آن جمع گفت که: چند خواری خراج گذاری کشیم و اموال بدان قوم دهیم؟ اگر چنانچه شما از تدبیر ورائی من تجاوز نماینده ما و شما با ندک فرصت ، از باج دادان خلاص شویم - آن قوم بیک بار شرایط فرمانبرداری را قبول نمودند شمیره از جواب با صواب آن قوم ، خوشدل شد. گفت: ای قوم ! مصلحت آن است که بتدریج و آهسته گی درین نواحی حصاری بسازیم و کاری بکنیم که چهار ساله خراج خود را بدانها بفرستیم تا دیگر بطرف ما رفت و آمد نداشته باشند و از کار ما هم خبر نشوند و والی آن قوم را هیاطله نام بود. شمیره مکتوبی نوشت بدو که همه ساله محصلین شما می آیند و به اوشان زحمت میشود چه میشود که چهار ساله خراج خود را بفرستیم تا بما و شما را دل نگرانی کمتر باشد مکتوب شمیره به هیاطله رسید این معنی را غنیمت عظیم شمرد و ملک فرحون بن کوفال لون را که از انبار هوشنگ بود بفرستاد تا خراج چهار ساله را از شمیره بستاند و به خزینه هیاطله رساند شمیره چون به لطایف حیل پای شان را از حدود خود قطع نمود به بهتر از ساعتی از ساعات شمیران را که بر شمال هرات است متصل خندق بنا افگند و دیوار شکوه مندی بگرد او ساخت و دیوار شایگان مقدار سه فرسنگ بنا کرد و بر هر فرسنگ دری از آهن ، بنهاد ، بعد از چهار سال که هیاطله ملا زمان خود را باخذ خراج، فرستاد حصار را بدیدند بازگشتند و نیزچند مراتبه آدم فرستاد مایوس گردیدند و بازگشتند و در شمیران سالها زندگانی میکردند تا عهد منوچهر که عدد شان بی حساب گشت و درآن وقت ملک ایشان خرنوش بود بدوعرضه نمودند: که جای ما بسیار تنگ است اجازه میخواهم تا شهری بنا کنم که از بی جائی به تنگ آمده ایم. بعد از حصول اجازه خرنوش بنای شهر را گذاشت و استادان و معماران و مهندسان را مال بسیاری بذل نمود تا بر طالع ستوده شهر قهندوز را بنا نمودند باره عظیم گرد او در کشیدند و بر چهار اطراف چهار کوشک عالی برآوردند دو در باز کردند یکی از طرف شمال دیگری از طرف جنوب و چنان ساختند که حصار شمیران در قهندوز در آمد و یک رکن رکین او شد و عرض دیوارش سی گزنهادند بالایش پنجاه زرع و برج ها نصب کردند و گرد وی خندق ژرفی بکندند و در اندرون قهندوز میدانی ساختند بس بزرگ، دوازده و نیم سال در عمارت او زنده گانی نمودند و شهری شده بود بسیار عظیم.
رکن هایش همه با راس جبل هم پهلو
برجهایش همه بر اوج کاهمدستان
خاک ریزش زشکوهی و بزرگی چون کوه
خندقش مغرق و بس ژرف چو مجرعمان
قصر هایش همه چون روضه رضوان خرم
حجره هایش همه چون خلد برین آبادان
و سالهای گران در قهندوز بسر بردند که قهندوز برایشان تنگ آمد و در آن وقت ملک ایشان از غاغوش بود از او در خاست کردند که از پادشاه وقت اجازت طلبید که شهر تازه بسازیم پادشاہ وقت بنا به اجازه شان فرمود که: بیت المال گنجایش تحمل نکند. اگر رعیت از مال خود میساختند بسازند بعد بخواهش خود ارغاغوش مهندسان را طلبیده تقدیر گرفتند که هر روز چه قدر مرد به کار عمارات مشغول باشد.
شانزده هزار مرد بر آوردند و بهر طرفی چهار هزار مرد و چهارصد استاد سریع العمل رسید دقیقه بینان فلک البروج را طلب کرده که بنظرات مسعود اساس شهر بنهند و منجمان اسطرلابها در دست و تقویم ها در کف بنظر مترقب بایستادند و خلق همه خشتها بر گرفته تا چون بگویند وقت رسید بگذارند عورتی نان می پخت کودکی به چند نان از نزد او گرفته میگریخت عورت که ناقص عقل بود گفت ای کودک! نان بینداز مردم پنداشتند که قول منجمان است به یکبار شانزده هزار مرد خشت با بینداختند و در آن ساعت طلوع ثور بود ارغاغوش را از ان معنی خاطر متردد گشت از منجمان پرسید که: احوال احتمال این طالع چون باشد؟ گفتند چون خداوند ثور زهره است مردمان این شهر همه عشرت دوست باشند والحان ایشان خوش و چون مریخ ناظر طالع است همه دلیر و جنگی بوند و حرب و قتل را دوست دارند. چون بیت المال برج با وی است مال بر دست خلق این شهر قرار نگیرد و بیشتر درویش حال باشند و سخاوت و نان دادن را دوست دارند و اولیاء و علمار بزرگ درین شهر منزل سازند. آب و هوایش بسیار خوش و هر کس که به نیت ده روزه درو متمکن شود سالها بماند ملک ارغاغوش را از آن حکایات خاطر مجموع گشت و بفرمود تا خلق بکار عمارت قیام نمایند و این شانزده هزار مرد هشت سال در بنای او کردند تا به بالا رسید بعد چهار سال دست از کاشتند تا خوب خشک شد بعد بعمارت بالا قیام نمودند هشت سال دیگر بر بالایش ببایست تا کار تمام شود و شهر را بر هزار گز نهادند و باره او را بر دویست یازده گزی دیواری که محیط است بقهندوز و هرات وضع او شد دوازده هزار صد و هشتاد و سه گزی آمد. بالای دیوار باره چهل و پنج زرع نمودند و بروی برج ها چهار سوئی نصب کردند و بر هر برجی صورت صلیبی بساختند جهت انکه پادشاه وقت ترسا بود.
و برگرد شهر خندقی کندند بس عمیق و چهار دروازه باز کردند:
اول: دروازه فیروزه، دوم، دروازه هنر، سیم ، دروازه خوش ، چهارم ، قهندوز. بدین صفت شهری که کسی ندیده و نشنیده بنا نهادند شاعر می گوید:
خاکش ز مشک اذفر و گل از عبیر تر
هرخشت او نمونۀ جام جهان نمای
آبش چو آب کوثر و بادش نسیم صبح
طیب شمال او چو صبا روح جان فزای
دوم: شهر هرات و قهندوز گذرابی بود که در اطراف او گرگان و گوران چراگاه داشتند و در حوالی هرات هیچ جای آباد نبود بغیر او به که در آن جا صحرانشینان سکنی داشتند بواسطه عورتی چنانکه ذکر او به تقریر پیوست میان ایشان اختلافی واقع شد، گروهی مفارقت لازم دیدند و از انجا در قریه گواشان آمده اند و بعد از چند سال باز بقریب دره دو برادران آمدند مدتی در آن جا نشو و نما یافتند و در مدت پنجاه سال شهر قهندوز را بساختند بعد از قهندوزبه چند سال دارا ابن دارا بناء هرات را آغاز کرد هنوز باره شهر تمام نشده بود که اسکندر روی آمد با محاربه دارا را به قتل رسانید چون تخت سلطنت و تاج و عمارت ، اسکندر را مسلم شد عمارت هرات را تمام کرد و برجها ساخت بر هیئت صلیب ، بعد از انکه ملک اسکندریان بدست ملوک عجم آمد اشک بن اشک بن دارا که ازجمله ملوک طوائف بود مخصوص به خطبۀ هرات فحیم او دروازه خوش برج های که اسکندر ساخته بود پوشانید و بروی هر برجی یک برج مدوری بنا کرد تا آثار بنار اسکندر مدروس شود ، خندق ها را ژرف تر گردانید و دروازه ها را از سمت راست بگردند.
سیم: روایت که بعد از طوفان نوح اول بنائی که از خراسان کرده اول حصار شمیران است و هرات نام دختر ضحاک است شهر هرات را او بنا کرد اول قلعه او به را بنا گذاشته بعد از آن شهر هرات را .
چهارم: چنین روایت است که: اسکندر با مادر خود مشورت کرد که تا بهرات آید آنجا شهر بزرگی وحصینی بنا کند و غیر شهر قهندوز در آن نواحی آبادانی نبود ترکمان ها شهر قهندوز را همیشه چور و چپو می کردند و تعدای زیادی به اهل آنجا مینمودند لهذا بفرموده مادر اسکندر بناء هرات را گذاشت، چون شهر تمام ساخته شد از تمامی ولایات خراسان وعراق از هر بلدی و قصبه طانقه را بهرات آورد .
پنجم: اینکه روایت است که شهر هرات را در عهد نمرود بن کنعان ساخته اند و هرات نام ملکی ست از ملوک خراسان .
ششم : روایت است که اسکندرصندوقی یافت که در آنجا خطوط بنا هرات بود که حواری عیسی علیه الصلوة و السلام بر کشیده بودند بعد از بنای اول سبب مشورت بنار آنرا عینی علیه السلام به یاران باز نموده چون اصحاب عیسی علیه السلام متفرق شدند چهار تن از ایشان به هرات افتادند چند سال در هرات بودند بر خلق مستولی شدند و میخواستند که هرات را بحال عمارات ، باز آرند چه هرات در آن وقت خراب بود و اندک خلقی در وی ساکن نمیتوانستند چون اسکندر به هرات آمد ایشان را بنواخت و آن خطوط را که در صندوق یافته بودند بدیشان نمود، بعد ازآن هرات را آبادان کرد.
هفتم: روایت است که هرات را آن ذوالقرنین ساخته است که حق تعالٰی او
را در کلام مجید خود یاد فرموده .
هشتم: روایت است که دیوار باره هرات را سه کس ساخته است: سیاوش بن کیکاوس دیوار اندرون بساخت و اسکندر دیوار بیرون و دارا بن دارا برجها را مدور کرد و در دیوار باره چیزی در او افزود و خندق را ژرف تر گردانید و دیگر در تاریخ چنین آمده است که شهر هرات را پیغمبر بوحی ساخته است و وضع او را جبرئیل علیه السلام تعلیم داده. روایت است که در قدیم در شهر هرات هشتصد مسجد بوده و شصت هزار، و چهار صد سرای بود و سی هزار حجره و دکان و یکصد و بیست و دو حوض و پنجاه و پنج حمام و نودخای و در قهندوز هزار و پنجصد سرای بوده و نه صد مسجد و دکان دهشتاد مسجد جامع و چهل حوض و هژده حمام و سی و پنج خای. روایات و وجوهی که راجع به بنای این شهر مرحوم مولانا سیفی فرموده تا اینجا خاتمه یافت.
فی الواقع مناظر دلکش طبیعی، کوه های سر سبز پست و بلند ، دره های وسیع و تنگ ، گل های قشنگ زیبا ، مرغکان خوش آهنگ مختلف فضای گشاده نورانی خاصه هنگام شام هرات که هر کدام جدا جدا موید روحیات ادبی و قرایح نازک شعری گردیده معلم فکر و آموزگار خیال می گردند راجع به هوای هرات در اکثر تذکره ها مثل زده اند که :
"لو جمعت تراب الاصفهان و ماء الخوارزم وهواء الهرات، لم یمت فيها احداً" و دیگری گفته :
شام رمضان خوش است و گلگشت هرات
یا نعرہ تکبیر و خروش صلوات
خوبانش بتازه گی زبازار ملک
چون آب خضر روان شده در ظلمات
هرات امروزه اگر چه از تطور حالات دنیا ، از روی بنا و تعمیر از حیث مدنیت و آبادی نسبت به عمر های جوانی خود کارش به جان و کاردش باستخوان رسیده و از آن بقعه نور و صفا جز خاک توده سیاهی پیش نمانده است. ولی آن صفات خدا داد و مزایای دلکشی را که دست قدرت خداوندی بدون سعی و زحمت کسی به اوعطا کرده از دست نداده است. هنوز هم به نسبت اکثر نقاط داخله پایه ترقیاتش بلند و دستگاه معایش ارجمند است. هنوز هم علمای محقق و فضلای دانشمندی را تربیه کرده و ازان روح ، معرفتی که سر تا سر هرات میوزید نفسی چند به مساعدت بازوی علمی و خدمات قلمی فرزندان رشید امروزه او مانده و باعث بقای حیات هرات گردیده است.
خاک ما نامۀ به جانب یار
می نویسد ولی به خط غبار
خاک این زمین با خون اولیا ممزوج است و از دل عشاق مرکب از اینجاست که جناب خواجه غلطان روح شان شاد باد بشرافت این محیط پا از جاده ادب بیرون نگذاشته به سر احترام و پهلوی ادب غلطیده و در یکی از گوشه های آن مقامی برای آرامگاه ابدی خود اتخاذ کرده است.
البته فیوضات جاریه اولیا و تربیه آب و هوای هرات بود که در دو سال انقلابات متوالی وطن عزیز ما که همچون آتش تر و خشک را یکجا سوخت باین سر زمین شعله و شراره هم فرستاده نتوانست : با آنکه هرات نزدیک ترین جلوه گاه سیاسیات اجانب بوده واز هر طرف چه افسون ها نبود که بر رخش دمیده وچه پر و پا گندها نبود که بگوشش خوانده نمی شد ازین شهر مینو بهر یک حصه معموراتی که بعد از چندین خرابی ها و بر بادی ها باقی مانده بود آن هم سه سال قبل وقتی که مامورین دوره امانی اساس شهر نو را میگذاشتند قبل از انکه شهر جدید را آباد کنند به اصطلاح جامعه (پیش از مرگ کفن پاره کرده) خانه چندین ساله ما را خراب ، و آن موسسات قویمه را که بعرق ریزی های دنیا بعمل آمده بود با خاک گمنامی یکسان کردند. به اصطلاح عوام این کشور با تائید مولوی خاوند شاه گویا صادق بود که میگویند: (هر که هرات را خراب کند خیری نمی بیند.)
در صورتی که این شهر با مقتضیات عصری آن دوره موافق نمی آمد خوب بود می گذاشتند که تا وفای عمرشان با انجام شهر نو ملت به این خانه کهنه خود میساخت !
اکنون لازم است از اینکه خرابه های این شهر تا ریخی را می بینم که هر روزه رخ با نهدام گذاشته و آفتاب اقبالش زرد گشته قدم قدم به پشت کهسار نیستی افول میکند سرسری نگذاشته از شکل عمران و وضعیت موجوده این شهر بزرگ به هم وطنان عزیز خود یادگاری بگذاریم.