زنده در گور

از کتاب: دیوان محجوبه هروی ، غزل

تو با اغیار نزدیکی زمن دور

تو شمع انجمن پروانه مهجور

طبیب من بیا بهر عیادت

که گشتم از غم هجر تو رنجور

پس از مردن بخاک من کذر کن

اگر خواهی که گردم زنده در گور

بجز دیدار تو روز قیامت

نخواهم سلسبیل و جنت و حور

تو مست خواب نازی تا سحر گاه

من و بیداری شب های دیجور

خلایق گشته مفتونت چو فرهاد

تو شیرینی و عالم از تو در شور

چو عهد گل جوانی بی ثبات است

نباید شد به حسن خویش مغرور

بهرکس مینمایی طلعت خود

چرا میداری از « محجوبه » مستور؟