بلخ شهر کوچک شاهی
(شاه واران )-یا-(راجاگریه)
بلخ درطول تاریخ طولانی تاریخی وافسانه ئی خود که آغازآن ازافق تاریخ فراگذشته ودرلفافه های حدس وخیال شاعرانه وتصورات خیال انگیز داستانی پچیده است به نام ها وصفت های گونا کون ومختلف یاد شده که هرکدام آن معرف یکی از دوره های تاریخ ویادگاروبجاماندۀ زبان ها وادیان وتهذیب عصریست بلخ به گزاف به صفت”مادرشهرها” یا (ام البلاد) یاد نشده نشانی ازروزگاران قدیم ویادی ازایام گذشته بشری درآن سرغ داریم که عمردورودرازاین شهرکهنسال را بخاطرجلوه میدهد. آریاها درمراتب اولی تمدن خود روزگاری بدین جا رسیدند و (بلهیکا) را گهواره اول زندگانی خود ساختند موجی دیگراز همین آریاها که بیشترشهرنشین و زراعت پیشه شدند؛پرچم های بلند در(بخدی)برافراشتند؛هخامنشیان که اساس اولین شاهنشاهی تاریخی آریائی را در(پاسارگاد) بناءنهادند این شهررا درکتیبه های خویش (باختریش) می خواندند ویونانیان اسکندرمقدونی آنرابنام (نکنر) و(بکترا) بلند آوازه کردند.
اگردرزبان های قدیم ویدی واوستائی این شهربه نام های (بهیکا) و(بخدی) یاد شده درزبان های متوسط ایرانی که یکی پهلوی و دیگربعد ازقرن ها فراموشی بنام "بلخی" تازه نمایان گردیده است (باخل) یا (بخل) و(بهل) آمده و بلخ نام امروزی صورت منقلب شده تلفظ باشندگان دوهزارسال قبل آنست وتحول (بخل) به (بلخ) این نظریه را به آسانی میرساند.
بلخ شهرتاریخی وخیال انگیزما به صفت های از قبیل: (بلخ گزین) (بلخ الحسنا) (بلخ بامی) معروف است و کلمۀ (بامیک) که درادبیات پهلوی تذکاریافته (درخشان) و (پرنور) و(مشعشع) معنی دارد.
یکی ازصفات شهرگزین بلخ (شاه واران) است که ازنظرترجمه ادبی لغوی آنرا(شاه وران) یا (شاهوار) یا (شهوار) هم میتوان نوشت وبه آسان ترین دول آنرا (لایق شاه)و(سزاوراشاه) میتوان ترجمه کرد ولی معنی اصطلاحی آن چیزیست دیگرکه آنرا باید (شهرکوچک شاه) یا (شهر کوچک شاهی) ترجمه کنیم.
اصطلاح (شاه واران) درتاریخ و ادبیات زبان دری دوره های اسلامی آمده ولی اگر بنا باشد که بنای واقعی تاریخی این اصطلاح را دریابیم باید به دوره های ادب وفرهنگ بودائی مراجعه کنیم.
درسال های نزیک به نیمه اول قرن هفتم مسیحی هنگامی که زایرچینی (هیون-تسنگ) ازرود جیحون میگذشت سلاله ئی ازترکان غربی برناحیت طخارستان که بلخ جزآن بود؛حکمفرمائی داشت و مرکزآنها قندوزیا کهندژبود که به لهجۀ چییی (هور) یاد شده است.زایر چینی خان ترک حکمروای قندوزرا به نام (تاتو)ولی به صفت (شهه) یاد کرده که مقصد ازآن کلمه (شاه) است که محقیقآ درزبان بلخی موجود بوده وشهزاده ترکی را به زبان محلی (تاتوشه =)می خواندند.
درزمان اقامت زایرچینی درقندوزدراثرتحریکات داخل حرم که شرق نظیران زیاد بخاطردارد؛شهزاده ترکی مسموم میشود وشهزاده دیگر برسراقتدارمی آید وآنگاه از زایرچینی تقاضا میکند تا دراقطاربلاد قلمرو اوبدیدن(راجاگریه)یعنی "شهرکوچک شاهی" برود این شهرکوچک شاهی،این پیروان بودائی جایگاه مقدسیی پیدا کرده بود وبقدری درنظرها ارجمند می نمود که شهزاده قندوزمیخواست زایرچینی آنرا تا دیده نرود. درین وقت شهربلخ هنوزمعابد مجلل وصدها عالم دانشمندی داشت که صیت شهرت آنها به افاق پیچیده بود. بلخ درین وقت،هرچه داشت متعلق به معابد و حلقه دانشمندان آن بود. (راجا گریه)(شهرکوچک شاهی) مانند بسامنعکس شده وطوریکه دیدیم این انعکاس بشکل (شاه واران)جلوه کرده است و درحقیقت امرترجمه ادبی دوکلمۀ پراکریت است به زبان دری که درآن کلمه (شاه) بجای (راجا) وکلمۀ (واران) یا (وارا) بجای (گریه) آمده است.
درکلمۀ (واران) “وارا” به معنی محوطۀ، قلمۀ،حصارهم آمده. درکلمه ترکیبی (شاه واران) آهنگ (شاه بهاره )هم بگوش میرسد که معبد شاهی معنی میدهد.
۱۷/۱/۴۰