ای که در ساغر ما شهد فنا ریخته ئی
از کتاب: غزلیات هفتگانه
، غزل
05 February 2016
ای که در ساغر ما شهد فنا ریخته ئی
آب کوثر به سر دست دعا ریخته ئی
آب کوثر به سر دست دعا ریخته ئی
بزم عشاق زخون رگ ما میجوشد
تا که در سینۀ ما آب بقا ریخته ئی
از صبا دانۀ استاره به پای شمع ریخت
من ندانم که ز آفاق چها ریخته ئی
چشم آلوده به خوابم شده آیینۀ دل
سرمه بر دیدۀ روشن ز کجا ریخته ئی
بی نیاز است دلم تا که رسیده ست به تو
زانکه بر لانه اش این بال هما ریخته ئی
بخیۀ زخم دلم باز شد از موجۀ خون
ای بلا بر دل من این چی بلا ریخته ئی
فارغ از وسوسۀ ضرب شتابست «واهب»
کز ازل بر دل او داب رضا ریخته ئی