138

سلطان ابراهیم ظهیر الدوله (أبو الملوک)

از کتاب: سلطنت غزنویان ، فصل دوم

سلطان ابراهیم بن مسعود بن محمود انار الله برهانهم بعد از انکه برادرش فرخ زاد به عارضۀ قلنج وفات یافت در سال ٤٥١ بر کرسی سلطنت جلوس فرمود تخت و تاج محمودی در آن وقت دستخوش حوادث بود نفاق امرای داخلی از یک طرف و اقتدار ترکمنان سلجوقی از طرف دیگر روز بروز بنیاد استواری و برقراری او را تهدید مینمود .

سلطان ابراهیم برای ابقای سلطنت خود دو امر مهم در پیشروی داشت یکی دفع فتنه آل سلجوق که دشمن دیرین این خاندان بودند و دیگر اصلاح و ترمیم نواقص داخلی که آناً فاناً مملکت محمودی را به فنا و نیستی نزدیک میکرد . لهذا او به اول کاری که اقدام کرد برقرار کردن صلح ومواخات با داؤد بن میکائیل سلجوقی بود ابن اثیر در تاریخ کامل خود مینوسد که درین سال یعنی سال ٤٥١ سلطان ابراهیم و داؤد سلجوقی چون دانستند که از نزاع جزقتل نفوس و بذل مال و رنج سپاه مفادی متصور نیست صلح نامه مبنی بر صیانت متصرفات یکطرف از طرف دیگر عقد و امضاء نمودند . سلطان ابراهیم از رجال کافی و مردان کار آزموده خانه واده سبکتگین بشمار میرود . او میخواست چراغ عظمت محمود را دوباره روشن بسازد . خاکی را که پدران نامی و چهان کشای او با شمشیر و هنرمندی تسخیر کرده بودند بدرستی اداره کند و مملکت را از مصیبت برهاند ولی درین راه موانع بزرگی در پیش داشت زیرا نفاق خانه وادگی و دیگر حوادث و اتفافات سوئی که بعد از سلطان محمود درین خاندان رخ داد. روز بروز از اقتدار و توانائی شان کاسته و بنیروی دشمنان و مخالفین شان می افزود . مثلا کشته شدن بی موقع ناصر دین الله مسعود از طرف برادرش امیر محمد یغمای اندوخته های خودش و پدرش در دست سپاه غزنه شورش طغرل حق ناشناس قتل عام او در خاندان سلطان محمود این همه صدمات جانگدازی بود که یکی بعد از دیگری به پیکر این خاندان بزرگ حواله شده رفت لهذا وقتی که ابراهیم ظهیر الدوله بر اریکه سلطنت غزنه جلوس فرمود تقریباً دو قسمت بزرگ حیطۀ فرمان فرمائی سلطان محمود ومسعود در دست دشمنان شان افتاده بود حتی بست و بلخ و هرات نیز در دست سلاجقه بود اما ابراهیم کار بزرگی که نمود این بود که استقرار سلطنت خود را در غزنه به اساس محکمترى تمرکز داد .

یعنی اگر از یکطرف نتوانست اقتدار خود را مانند عصر محمود در ماورای آمو دربا از سوی شمال و در بلاد جبال وری از سوی مغرب قایم کند از جانب دیگر نگذاشت زیاده از آن تسلط دشمنان او در قلمرو حکمرانی پدرانش نفوذ یابد و اقتدارش از هند کاسته گردد. در سال ٤٦٥ سلطان ابراهیم اول به سوی طخارستان حمله کرد تا سکلکند را از سلجوقیان باز ستاند عساکر او به شدت جنگ کردند . وعثمان عم سلطان ملک شاه سلجوقی را که لقب امیر الامرائی داشت اسیر کرده بغز نی آوردند .

دیگر از واقعات عصر سلطان ابراهیم غزنوی مسئله فتوحات او در هند است بقول اکثر مورخین سلطان ابراهیم در سال ٤٧٦ جانب هند لشکر کشید تا دامنۀ فتوحات محمودی را وسیعتر سازد اولاً قلعۀ اجود را تحت حمله قرارداد اهالی آنجا با اینکه ده هزار مرد جنگی داشتند تاب مقابله نیاوردند وسلطان ابراهیم در ۲۰ صفر سال مذکور آنرا عنفاً فتح کرد . بعد از آن جانب قلعه روبال حمله آورد ابن اثیر می نویسد که روبال بر فراز کوهی واقع بود یکطرف آن را دریا و یک طرف آنرا جنگل انبوهی فرا گرفته بود و جز یک راه باریک دیگر هیچ معبری برای پیش بردن جنگ و فتح قلعه نداشت و هندوها آن را با چندین فیل و مردان جنگی استوار کرده بودند ولی سلطان ابراهیم با همان قوت قلب و عزم آهنینی که داشت قلعه را فتح کرد و بعد از آن در دو موضع دیگر حمله برده بعد از سه ماه و هجده روز مقاومت آنها را نیز فتح کرد و سالماً وغائماً به غزنه مراجعت نمود. ابوالفرج رونی را در تهنیت این فتح قصیده هاست.


ملک شاه سلجوقی یک مرتبه دیگر در سال ٤٧٢ جانب غز نه لشکر کشید و با وجود آنکه با سلطان غزنه معاهد بود تا اسفزار حمله آورد اما سلطان ابراهیم بحیلت لطیف او را باز گردانید چنانچه بجماعتی از اعیان لشکراو نامه فرستاد و در آن چنان وانمود که من از تدبیری که شما برای گرفتار کردن ملک شاه سنجیده اید ممنون شدم و وعده های که با شما بسته ام همه را انجام میدهم و به قاصد امرداد که در عرض راه در جائی که ملک شاه بشکار مشغول باشد خود را به وی نشان دهد و چنان کنند که ملک شاه مجبور به استفسار گردد.

ملک شاه در حدود اسفزار به قاصد تصادف نمود و بعد از آن که قاصد را به قتل تهدید کرد وی نامه را باز نمود وملک شاه متوحش شده بازگشت . ابراهیم بقولی در ٤٨١ و بقولی در ٤٩٢ از این جهان رخت بست و هر چه کوشید نتوانست خراسان را از بیگانگان نجات دهد. ابراهیم پادشاه عادل نکو کار و خوش محضر بود ابن اثیر مینویسد: ابراهیم همیشه میگفت دریغا من بجای پدر میبودم تا سلطنت محمودی را آسیبی نمی رسید اما اکنون کار از کار گذشته و نمی توانم بر دشمنان فیروز کردم .

منهاج سراج می نویسد خللی را که در مملکت افتاده بود بسبب حوادث ایام و وقایع عجیب جمله در عهد سلطان ابراهیم بقرار آمد و کار مملکت محمودی از سر تازه شد و خرابی های ولایت عمارت پذیرفت ابن اثیر و ابوالفداء او را از شهریاران عادل و مجاهد و کریم اسلامی میخوانند و از فضل و دانش او ستایش می کنند و میگویند که سلطان ابراهیم هر سال یکبار مصحف کریم را بخط خود نوشته و به کعبه شریفه میفرستاد و در هر سالی سه ماه بصیام میگذرانید. عوفی در جامع

الحکایات نقل می کنند که سلطان ابراهیم هر سال یک مرتبه امام یوسف سجاوندی را در مجلس خود حاضر ساختی و او به وعظ مشغول گشتی و مردم را وعظ دادی وا مام سخنان بی محابا گفتی و از درشتی آن سلطان آزرده نشدی .

دولت شاه بحواله مقامات ناصری مینویسد که سلطان ابراهیم انار الله  برهانه شبها گرد محلات غزنه گردیدی و بینوایان و محتاجان را زرو طعام بدست خود دادی و بعهد او در غزنه اشربه و اطعمه تمامت مریضان از خزانه او بردندی و از او سلاطین سلجوقی تعلیم گرفتندی و او را بزرگوار داشتندی سلاح سلطان ابراهیم نیرو نیزه بود اما میل نداشت خود در میدان جنگ حاضر شود در روزگار او دو بنای زیبا در غزنه تعمیر شد یکی ایمن نام داشت و دیگرش خیر آباد سلطان ابراهیم مردی با وقار و متین و مهیب بود منها ج سراج گوید چون در آغاز سلطنت بعد از مرگ پدر فرخ زاد را از قلعت نای بیاوردند و فردای آن بزیارت پدران خود رفت همه مردم پیاده در رکاب او میرفتند و او به هیچ کس اعتنا ننمود هم چنان سواره روان بود و از ان روز هیبت وی در دلها مستولی گردید . وی شصت و دو سال عمر و چهل و دو سال سلطنت کرد و در پنج شوال ٤٩٢ در غزنه رخت از جهان بست سلجوقیان در مکاتبات او را پدر خطاب میکردند لقب وی را ظهیر الدوله ونصیر المله و رضی الدین ضبط کرده اند. ابوالقاسم فرشته می نگارد که روزی حمالی در غزنی سنگ گرانی را بر سر نهاده برای تعمیر سلطانی می برد نگاه سلطان بروی افتاد رحمتش آمد و گفت سنگ را بینداز وی سنک را در همان جا در میان جاده عمومی افگند چون اسپان بدانجا می رسیدند می رمیدند یکی از مقربان به سلطان عرض کرد تا امر شود آن سنگ را بردارند سلطان گفت چون گفته ایم بگذارد بگذارید گویند تا دوره بهرام شاه برای تعظیم لفظ سلطان کس آن سنگ را نبرداشت.

سلطان ابراهیم بقول منهاج سراج چل دختر و سی و شش پسر داشت سلطان دختران خود را به سادات و علماء داده بود و یکی از این دختران را جد سوم منهاج سراج که مولینا عبدالخالق جوزجانی نام داشت و قبرش در طاهر آباد غز نیست گرفته بود پسران ابراهیم را تا مها این بود :

محمود - اسحق - یوسف - نصر - علی - شهزاد - شهردار - چهر ملک - خو بچهر آزاد چهر - ملک چهر - آزادمهر - شاه فیروز - توران ملک - ملک زاد - شمس الملک

شهر ملک - مسعود - ایران ملک - کیها نشا - جهان شاه - فیروز شاه - میران شاه تغان شاه - ارسلان شاه - طغرل شاه - قتلغ شاه - موید شاه - سطلان شاه - ملک شاه خسروشاه - فرخ شاه - بهرام شاه - دولت شاه - طفان شاه - ملک داد.

قبر این سلطان در غزنه مشهور است در شمال شرقی شهر واقع میباشد که در آن باره به تفصیل بحث خواهیم کرد انشاء الله.