تمهید زمینی
از کتاب: دیوان علامه اقبال لاهوری
، قطعه
آشکارا می شودروح حضرت رومی وشرح میدهد اسرارمعراج را
عشق شورانگیز بی پروای شهر
شعله ی اومیردازغوغای شهر
خلوتی جوید بدشت وکوهسار
یالب دریای نا پیدا کنار
من که در یاران ندیدم محرمی
بر لب دریا بیا سودم دمی
بحر و هنگام غروب آفتاب
نیلگون آب از شفق لعل مذاب
کور را ذوق نظر بخشد غروب
شام را رنگ سحر بخشد غروب
با دل خود گفتگو ها داشتم
آرزو ها جستجو ها داشتم
آنی و از جاودانی بی نصیب
زنده و از زندگانی بی نصیب
تشنه و دور از کنار چشمه سار
می سرودم این غزل بی اختیار