تسلط توکیوها (ترک ها) بر تخارستان

از کتاب: تاریخ افغانستان ، فصل دوازدهم

معنی کلمه ترک و اصلیت آنها:

ترک ها یاقرار نامیکه چینی ها به ایشان داده اند "توکیو" یا "تیوکیوه" اخلاف "اسناها" (۲) شاخه ئی از "هیوانگ نو ها" بودند که در منطقه التائی و "ایرقلیج" بودوباش داشتند. در سنه ٤٣٣ مسیحی در اثر تهاجم سومین امپراطوری "توبا" Toba پنجصد خانواده "اسنا" بطرف اراضی قلمرو قوم دیگری موسوم به "ژوان ژوان" که در منگولیا بودند رفته و مطیع آنها شدند و از روی کوهی که بشکل "خود" بود ودرحوالی آن مسکون شده بودند بنام "ترک" مشهور شدند چنانچه هنوز هم در اکثر لهجه های زبان ترکی خود را "دیورکو" Durko گویند. به قرار نظریه "پلیو" فرانسوی کلمه چینی (توکیو) صورت جمع کلمه فعلی (تیورکیوت Turkut) است که دران کلمه (نیورک) قوی معنی دارد. این اسناها که بنام ترک مسمی شدند قرار نگارش "س پرسیسایکس". مولف تاریخ فارس  مدتی مطیع ژوان ژوان ها مانده و مخصوصاً کارهای فلزات از قبیل آهنگری و مسگری و غیره را در میان آنها اجرامی نمودند تا اینکه یمکن در اثر ورود همنژادان دیگر شان و تمرکز آنها گردهم قوی شده خود را هم قوه ژوان ژوان ها احساس کردند و رئیس آنها دختری از خوانین قبیله بزرگ و عالیشان اخیرالذکر خوستگار شد. چون این خواهش رد گردید در نتیجه کار به جنگ کشید وژوان ژوان ها مضمحل شدند. پرسیسایکس مینگارد که در اثر این مقابله ژوان ژوان ها چنان مغلوب و مضمحل شدند که دیگر نامی از ایشان شنیده نشد. رونه گروسه می نویسد که "تومن" Tou-men خاقان ترک ها در ٥٥٢ بر علیه ژوان ژوان ها برخاسته ایشان را مغلوب ساخت و مجبور نمود که بطرف غرب فرار نمایند چنانچه کوهای "اورال" سرحد طبیعی آسیا را گذشته در اراضی اروپای شرقی مستقر شدند و به اسم "اوارها" Avaresاز هنگری بنای تهاجم را به "بی زانس" گذاشتند تا اینکه در۶۹۶ از دست "شارل مانی" امپراطور فرانسه پس پا گردیدند. همین مورخ در صفحه ٢٥٣ جلد اول کتاب تاریخ شرق اقصی خود اظهار میکند که "امکان دارد که قبایل او را اروپا (اوارهای اصلی) نباشد و مسئلۀ هنوز حل نشده..." بهرحال چون ژوان ژوان ها برای این اثر خارج موضوع هستند کاری به ایشان نداریم که بعد از شکست خود در مقابل ترک ها چه شدند و همین که (پارکر) می نویسد که:"ژوان ژوان ها در اثر مقابله با ترک ها چنان مضمحل شدند که دیگر نام ایشان شنیده نشد کفایت میکند. فرار ژوان ژوان ها بطرف غرب اقصی میدان را برای ترک ها خالی گذاشت و ایشان کم کم بطرف غرب پیش آمده از حوزۀ تارم وارد حوزۀ سر دریا و آمو دریا شدندو به خاک هائی رسیدند که از بدو طلوع تاریخ حتی پیش از ان مسکن ورهایشگاه قبایل آریائی بود. در سغدیان ولایت شمالی دولت یفتلی آریانا، ترک ها به مقاومت سرحدی یفتلی ها برخوردند و بعد از خورد ساختن این مقاومت ها بار اول نام "ترک" در٥٦٠ مسیحی تقریباً در وسط قرن ششم در جوار رود اکسوس (آمودریا) شنیده شد. "بومن" اولین خاقان ترک که به لهجه چینی به اسم (تومن) بیشتر شهرت دارد امپراطوری خیلی بزرگی را که از منگولیا تا کوهای اورال انبساط داشت اداره نموده و زمان او اولین عصر درخشان "توکیوها" را تشکیل میدهد مشارالیه در٥٥٢ مسیحى وفات نموده و فقدان او زمنیه را برای تشکیل دو سلطنت جداگانه اماده نمود. 

تجزیۀ امپراطوری توکیو: وفات بومن خاقان قهراً امپراطوری توکیو را به تجزیه کشانید. بعد از او امپراطوری توکیوها یکی بعلت اینکه دامنۀ آن فوق العاده وسیع شده بود و دیگر بباعث اینکه "تالوبین"Ta-ol-Pien یا "دالوبیان"Dalobian یکی از نجبای آنها به خانی انتخاب نشد و قهر کرد، تفرقه در میان آنها بیشتر شده و امپراطوری وسیع آنها به دوحصه تقسیم شده: یکی امپراطوری توکیو های شرقی که "موهان" Mouhan یا "موکان" پسر" تومن" در سال ٥٥٣ بعد از وفات پدر در منگولیا اساس آنرا گذاشت و دیگری امپراطوری تو کیوهای غربی که "ایستامی" برادر خورد "تومن" در سال ٥٥٢ مسیحی تاسیس نموده و علاقه های (ایرتیچ Irtych) (ایمیل Imil ) وحوزه های (یلدوز Youldouz) و (ایلی Illi) و (تچو Tchou) و (تالاس Talas) را در بر میگرفت. خان های توکیو های شرقی خود را به لقب خاقان و خان های توکیوهای غربی خویش را به عنوان (یبغو) میخواندند. در میان این دو امپراطوری توکیو آنکه با آن درین فصل سرو کار کردیم تو کیوهای غربی است که تاره و دامنه غربی سرحدات شان ختن، کاشغر، سردریا را در بر گرفته و بادولت یفتلی در آریانا قریب وهمسرحد شدند. 


توکیوهای غربی یا جنوبی:

ایستامی که او را "سن یبغو"Sin Yabgou گویند برادر موسسۀ امپراطوری توکیو اولین شخصی است که بعد از "تومن" و تجزیه شدن امپراطوری او مناطق (ماناس Manas) (ایلی Illi) (تچو Tchou) (تارم Tarim)  یعنی از دریاچه (بلکاش Balkach) تا علاقه پامیر را تحت نفوذ و امریت خود محافظه نموده و سلطنت ترکان غربی را تشکیل داد. این سلطنت وسیع طوری که از روی نام آن معلوم میشود تمام قبایلی را که بطرف جنوب غرب التائی افتاده و عبارت از اهالی منطقه "ایلی" کاشغر، بلکاش وارال Aral بود در برگرفته از طرف شمال شرق سرحد نفوذ ایشان به قلمرو دولت یفتلی آریانا تماس پیدا کرد. به این ترتیب سلطنت ترکان غربی یکطرف حوزۀ ایلی ولایت چین و دیگر طرف "سمیرتچر" Semiretchi و سردریای امروز را در بر گرفته بود. این سلطنت بزرگ از لحاظ موقعیکه درین وقت اشغال کرده بود با وجودیکه روابط عادی سیاسی یکطرف با چین و طرف دیگر با ساسانیان و دولت رم شرقی داشت چون حایز قلمروی بود خیلی وسیع و تشکیلات اداری آنهم اساسی و مستحکم نبود و با اینها چون ترک تازی از خصائل عمده ترک های این وقت و این مناطق بود مظاهر یغما و بی امنیتی هر طرف مشاهده میشد.


تجاوز مزید ترکان غربی بطرف جنوب

غرب ونقشۀ تجزیه دولت یفتلی آریانا:"ایستامی" موسس این سلطنت وسیع به اراضی فوق الذکر که از طرف برادرش "تومن" اولین خاقان ترک ها به وراثت رسیده بود قناعت نموده به این خیال افتاد که بداخل آریانا بیشتر تجاوز نموده سغدیان و باختر را نیز از دست یفتلی ها بیرون کشیده و به متصرفات خود به افزاید. اگرچه طوریکه در فصل یازدهم دیده شد دولت یفتلی آریانا بعد از ٥٥٠م روبه انحطاط گذاشته و اراضی متصرفی هندی و قسمت های جنوب هندوکش از دست ایشان رفته و به باختر و سغدیان محدود شده بودند بازهم ایستامی یا طوریکه رومن ها او را از روی لقبش "سن یا بگو" یا "سنجیبول" Sindjibul یا "سلزبول" Silzebul میخواندند به تنهائی خود را با یفتلی ها طرف نساخت بلکه در نظر گرفت که از پهلوی ریاست کار گرفته خاک های دولت یفتلی آریانا رابین خود و ساسانی ها تقسیم کنند. چون بین دولت یقتلی آریانا و ساسانی های فارس دشمنی چندین ساله وجود داشت و فارس ساسانی در اثر شکست های پی در پی مدت چندین سال باجگذار دولت یفتلی مانده بود، خسرو انوشیروان دعوت خاقان ترک را بخوشی استقبال نموده در سال ٥٦٦ مسیحی بین شاه ساسانی و ایستامی یبغوى ترک معاهده برعلیه یفتلی ها قایم شد و در اثر حمله طرفین دولت یقتلی مضمحل گردید و در نتیجه ترک ها و ساسانی ها قسمتی از آریانا را طوری بین خود تحزبه کردند که اول الذکر مناطق بین سر دریا و آمو دریا یعنی ماوراء لنهر (سغدیان) را با شهرهای تاشکند و سمرقند وغیره متصرف شد و ولایت هری و باختر را برای ساسانی ها گذاشتند و خسرانو شیروان به حصص غربی مملکت ما در صفحات شمال هندوکش تا باختر و از حصص جنوبی کوه مذکور تا حوالی روی و موئی  نفوذ پیدا کرد خلاصه در اثر اتحاد ترک وساسانی قدرت یفتلی ها در شمال هندوکش هم از هم پاشیده و به دسته های کوچک در نقاط دشوار گذار کهستانات بدخشان و غرجستان و وجیرستان و بادغیس و بامیان وغیره پراگنده شدند. سغدیان و بعض مناطق شمال شرقی در نیمه دوم قرن ششم بدست ترک ها افتاد و ساسانی ها از حوالی نزدیک بلخ تا سرحدات پارتیا مناطق شمال غربی مملکت ما را متصرف شدند. وضعیت جدیدی که در شمال هندوکش تولید شد یعنی اتحاد ترک وساسانی و تجزیۀ دولت یفتلی آریانا مدتی دوام نکرد وترک ها مانند دشمن قوی و تازه نفس در مقابل ساسانی ها قد بر افراشتند و نقشۀ اتحاد و مودت و شرکت آنها به رقابت و دشمنی و مخالفت مبدل گردید. چون سراحدات امپراطوری ترکان غربی بعد از اضمحلال دولت یفتلی و تجاوز ساسانی ها یکطرف با خاک های مفتوحه دولت فارس و طرف دیگر با چین تماس داشت از نقطه نظر تجارت خایز موقعیت فوق العاده مساعد شده بود و ترک ها در نظر داشتند که از وضعیت و موقعیت خود در اسیای مرکزی استفاده نموده تمام تجارت شرق اقصی و دنیای غربی را در دست گیرند. چون راه رفت و آمد قافله ها یعنی "راه ابریشم" از سواحل مدیترانه تاچین در یک قسمت بزرگ از قلمرو آنها میگذشت و از سرحدات چین تا قسطنطنیه از راه "توئن هوانگ" کوتچه، کاشغر، بلخ تمام پارچه های ابریشم و ابریشم خالص چین به "بی زانس" یا دولت رم شرقی فروخته میشد به این ترتیب قرار  تقسیماتی که ترک ها و ساسانی ها نموده بودند این راه بزرگ بعد از بلخ داخل آن تقسیماتی قسمت اراضی آریانا میشد که درین وقت بدست ساسانی ها افتاده بود. ازین رهگذر نیم منافع ترانزیت تجارتی به ساسانی ها میرسید. ایستامی یبغوی ترکان غربی چون به این مسئله ملتفت شد باب مذاکرات تازه را با ساسانی ها باز کرده "مانیاک" Maniak نام را که اصلا از اهل سغدیان بود بقسم نماینده نزد خسرو انوشیروان فرستاد و خواهش نمود تا برای ترک ها در قلمرو متصرفۀ ساسانی و در خاک خودشان حق آزاد ترانزیتی داده شود و از مال التجارۀ آنها محصولات گمرکی نگیرند تا تجار ترک مستقیماً به قسطنطنیه ودیگر بلاد سواحل بحر الروم رسیده بتوانند و تمام منافع تجارتی به ایشان عاید شود. ساسانی ها که به این مسایل پیشتر متوجه شده بودند و سالیان پیشتر از انحصار تجارت شرق اقصى وسواحل بحر الروم استفاده ها برده بودند ابداً به پیشنهاد یبغوی ترک گوش نداده و آنرا رد کردند. مانیاک ایلچی سغدی، چون نظریۀ ساسانی ها را به یبغو برد ایستامی متغیر شده بفکر نقشۀ دیگر بر آمد و باب مراوده را با (بی زانس) یعنی دولت رم شرقی باز نمود. خاقان ترک همان طوری که با ساسانی ها متحد شده و دولت یفتلی آریانا را مضمحل ساخت بفکر نقشه بزرگتری افتاده خواست این دفعه با "دولت بی زانس" اتحادی قایم نموده اطوری ساسانی را بین خود تقسیم نمایند. رونه گروسه مولف تاریخ اسیا از زبان "کاهن" Cahun نام مینویسد: "خان بفکر استقرار روابط با دولت بی زانس افتاد این بربر التائی در نظر داشت که دو امپراتوری متمدن وقت معینی چین و روم را به هم متحد ساخته وخود با ترک هایش واسطه بین البین میان آنها گردد و چون امنیت بین چین و قسطنطنیه قائم گردید خود مانند شخص ثالث وضعیت منصفانه پیش گیرد و با مراعات موازنه از طرفین استفاده کند. این نقشه بزرگی بود که ایستامی طرح نمود و که ایستامی طرح نمود و احفاد او هرگز آنرا ثفراموش ننمودند. خاقان ترکان غربی "ایستامی" برای عملی ساختن این نظریه نماینده سیاسی خویش"مانیاک" را که چندی قبل نزد انوشیروان ساسانی رفته بود از راه حوزۀ سفلی و لگا، قفقاز بدربار "جوستن دوم" فرستاد بعلاوه عقد قرار داد تجارتی اتحاد حربی "ترک و بی زانس" را در اروپا بر علیه "اوارها" و در آسیا بر علیه "ساسانی ها" پیشنهاد نمود. چون اوارها و ساسانیها هر دو دشمنان قدیمۀ دولت رم شرقی بودند، جوستن دوم، شخصی موسوم به "زمرخس" Zemarchos را در(۵۶۸م) بقسم سفیر نزد خاقان ترک فرستاد تا در اطراف مسایل پیشنهاد شده مزاکره کند مشارالیه از راه "کریمۀ" Crime و "اورال" و به آسیای مرکزی رسیده و در پای کوه "آق تاغ" شاخه ئی از سلسلۀ تیان شان که در منطقه (ایلی) بشمال کوتچه واقع ومقر تابستانی ایستامی بود به دربار یبغوی ترکی بار یافت. بعضی ها میگویند چون در بار قسطنطنیه اقتدار کافی برای او نداده بود صلاحیت عقد معاهده را نداشت و بعضی های دیگر می نویسند که چون مقصود یبغوى ترک جنگ فوری بر علیه ساسانی ها بود و بی زانس درین فرصت بواسطه جنگ های جوستن دوم در آفریقا خسته شده بود موقع را برای جنگ دیگر مساعد نمی دید و نمیخواست خود را به آشوب تازه گر فتار کند مسئله عقد معاهدۀ "ترک و بی زانس" به تعویق افتاد ولی رابطه دوستی آنها محکم تر شده میرفت. رونه گروسه در کتاب (امپراطوری علف زار) اظهار میکند که میان ایستامی یبغوى ترک و "زمرخس" نمایندۀ رم شرقی در سال ٥٦٨ معاهده عقد گردید. بهر حال اگر فرضاً درین وقت میان تو کیوها ورم شرقی معاهده ئی عقد نشده باشد روابط دوستانه آنها استحکام می یافت تا اینکه طرفین هر کدام به جنگ ساسانی ها آماده شدند. بی زانس بنای محاربه ئی را با ساسانی گذاشت که از ٥٧٢ تا ٥٩١ قریب ۲۰ سال طول کشید و ایستامی ایلچی دیگری بنام "انان خاست" Anankast به قسطنطنیه فرستاد و از آنطرف سفرائی پشت هم نزد توکیو های غربی آمدند که بنام های (ایوتی خیوس) Eutychios، والنتى نوسValentinos هرودین Herodin و پول Paul سیلسی معروف اند. در سال ٥٧٦ امپراطور روم شرقی تیبردوم Tibere II مجدداً "والنتى نوس" را نزد توکیوهای غربی فرستاد. درین وقت ایستامی یبغوى ترک وفات نموده و پسرش تاردو Tardon (٦ - ٥٧٦) بر تخت نشسته بود، تاردوخان بواسطه عقد معاهده ئی که بین بی زانس و (اوارها Avars) صورت گرفته بود از نمایندۀ دولت رم شرقی استقبال خوبی نکرد و آخر کار نقشه اتحاد "ترک وبی زانس" و موافقه در تجزیه امپراطوری ساسانی عملی نگردید. تاردوخان به تنهائی بدون کمک (بی زانس) با ساسانی ها داخل نبرد شده باختر را هم از تصرف آنها بیرون کشید، و به این ترتیب عناصر توکیو (ترک) ونفوذ حاکمیت آنها از سواحل راست اکسوس (آمودریا) به کناره های چپ آن به باختر و تخارستان انبساط یافت و ساسانی ها بطرف غرب پس پا شدند و تنها بعض حواشی سرحدی ولایات غربی آریانا به تصرف آنها ماند. 


اوضاع عمومی آریانا:

طوریکه بالا ذکر شد امپراطوری ترکان غربی که در زمان حکمفرمائی مؤسس خود "ایستامی" از حوالی کوتچه تا اکسوس رسیده بود در عصر پسر او "تاردو خان" بطرف جنوب رود مذکور هم انبساط پیدا کرده باختر را از دست ساسانی ها کشیدند و نفوذ شان به تخارستان سرا سر انبساط یافت نا گفته نماند که در سال های اول تسلط امرای ترکی در تخارستان (حوالى ٥٨٠م) وضعیت آریانا از نقطه نظر تقسیمات سیاسی خیلی پراگنده و درهم و برهم بود در حالیکه نفوذ حاکمیت خان های ترکان غربی در تخارستان انبساط یافت در جنوب هندوکش عنصر مخلوط "کوشانی یفتلی" سلطنت های کوچکی داشتند که یکی از آن میان دولت مرکزی شمرده میشد و آن سلطنت کاپیسا است که بزودی بزرگ و مقتدر شده وطوریکه در فصل سیزدهم خواهیم دید دامنه نفوذ آن به تدریج از حوزه کاپیسا فراخ تر شده و تمام جنوب هندوکش را احتوا گرد همین سلطنت کاپیسا حین عبور زایر چین هیوان - تسنگ در ربع دوم قرن ۷ مسیحی از طرف شرق تا تاکزیلا میرسید وبطرف جنوب تمام رشته های کوهای سلیمان و علاقه های وزیرستان امروزی جزء آن بود و طوریکه متعاقباً از روی مقابله به حملات عرب معلوم میشود در حوالی وسط قرن ۷ مسیحی دامنه آن بطرف غرب تا دلتای هیرمند وحوالی هامون سیستان انبساط داشت و این مطالب در فصل آینده توضیح خواهد یافت. 


نوعیت ادارى ترک ها:

اگر چه معلومات ما عجالتاً راجع به وقایع اوائل استقرار توکیوها (ترک ها) در نقاط مختلف تخارستان کافی ورضائیت بخش نیست و بصورت مسلسل وقایع مربوطه را نمیتوان تحلیل کرد معذالک آنچه هیوان - تسنگ زایرچین حین مسافرت خود در٦٣٠ مسیحی دیده و نوشته روشنی نسبتاً خوبی درین زمینه می اندازد. توکیوها رویهمرفته در صفحات شمال شرقی اریانا یعنی در تخارستان وحصه ئی از خاک باختر نفوذ اداری داشته و مرکز خان نشین آنها شهر قندوز بود که به لهجه اصلی و محلی "کهن دژ" خوانده میشد وتحت تیول او یک سلسله خان های کوچک دیگر در دره های تخارستان حکومت می نمودند. "تاردوشاد" نام که در قندوز امارت داشت پسر یبغوى ترک "تونگ" و داماد خان طورفان بود و تخارستان بقسم تیول به او داده شده بود، بعبارت دیگر اراضی جنوب رود آمو بصورت مستقیم جزء خان نشین یلدوز امپراطوری ترکان غربی نبود زیرا جنوبی ترین سرحدات ایشان به (دروازۀ آهن) یعنی به خط سواحل راست رود اکسوس منتهی میشد چنانچه اگر نگاهی به نقشۀ صفحۀ  ۳۵ (اطلس چین) طبع لندن افگنده شود این وضعیت بخوبی معلوم میشود و نگارشات زایر چین هیوان - تسنگ عین آنرا تائید میکند. 


تخارستان:

طوریکه در فصل هفتم حصۀ دوم صفحۀ ۱۳۹ تحت عنوان "تخاری" شرح دادیم کلمه (تخار) از نام یکی از اقوام (سیتی) بمیان آمده اساساً این اسم از قرن ٤ ق م تا قرن ۸ مسیحی وجود خارجی داشت و بعد از استقرار "تخاروا" شاخۀ از اقوام سیتی در گوشۀ شمال غربی آریانا این حصه بطور اخص بنام آنها علم شد و کلمۀ تخارستان در قرون وسطی مورد استعمال زیاد داشت. طوریکه در صفحات پیشتر دیده شد توکیوهای غربی با فتوحات خود بطرف غرب و جنوب غرب پیش آمده و بعد از اضمحلال دولت یفتلی آریانا و عقب زدن ساسانی های مهاجم در نیمۀ دوم قرن مسیحی وارد تخارستان گردیدند، مفهوم جغرافیائی تخارستان این وقت از کلمۀ باختر جامع تر بوده و در شمال هندوکش از دامنه های پامیر تمام قطغن و بدخشان و ولایت مزار شریف وحتى علاقۀ میمنه را هم در بر میگرفت و در شمال اکسوس (آمودریا) سغدیان شامل آن بود. هیوان تسنگ چینی که معاصر سلطه توکیوها (ترک ها) وارد کشور ما شده است این حصۀ آریانا را بنام "تو- هو- لو" To-ho-loخوانده وسعت آنرا از شمال به جنوب هزار (لى) و از مشرق به مغرب سه هزار (لی) نوشته. مشارالیه می نویسد که چون خانواده شاهی این جا از بین رفته رو سائی مختلف در هر گوشۀ آن حکومت میکنند و روی همرفته همه آنها مطیع توکیو ها (ترک ها) هستند بعبارت دیگر در تخارستان به مفهوم جغرافیائی وسیعی که ذکرشد یکنوع ملوک الطوایفی بمیان آمده بود که هر خان در علاقه کوچک خود حاکم بوده و مجموع ایشان به خان مرکزی قندوز مطیع بودند و این خان بنوبه خود دست نشانده یبغوى توکیو (ترک ها) بود. 


قندوز مرکز تخارستان:

ترک ها در دورۀ سلطۀ موقتی خود تخارستان را بصورت ملوک الطوایفى وخن نشین هائی اداره میگردند که تعداد آن بقرار نوشته های هیوان - تسنگ به ۲۷ خان نشین میرسید و مرکز همه آنها شهر قندوز بود. اگرچه بلخ بنام (پو - هو) وبصفت (راجاگریه) یعنی "شهر کوچک شاهی" یاد شده و از نقطه نظر شهرت معابد و کثرت علما و روحانیون اهمیت زیاد داشت ولی مرکز اداری تخارستان درین وقت شهر قندوز بود، چیزیکه قندوز را در تخارستان مرکزیت داده بود موقعیت مهم جغرافیائی آن بود که تقریباً در وسط این علاقه افتاده بود. درین شبهه ئی نیست که قندوز از نقطه نظر موسسات دینی و اهل فضل و علم و دیگر مسایل حیاتی به بلخ نمی رسید. لی موقعیت جغرفیائی و اداری پیش خان های ترکی حاکم بر تخارستان بیشتر اهمیت داشت. قندوز از شهرهای باختر و نقاط هموار قطغن و بدخشان تقریباً به یک فاصله افتاده بود یک راه آنرا به دهن راه های پامیر و راه دیگر به علاقه های آباد باخترغربی وصل میکرد. همین قسم دو راه دیگر یکی مستقیم از آنجا بطرف شمال به سواحل اکسوس منتهی میشد چنانچه حالا هم از طریق حضرت امام راه مستقیم از قندوز به آمو دریا رفته و خرابه های بسیار مهم (قلعه زال) یکی از شهرهای باستانی مهم ما کنارۀ آن افتاده است و راه دیگری در امتداد مجرای رودنه قندوز مرکز تخارستان را در حدود پل خمری و دهنه دوشی به پیچ وخم دامنه های شمالی هندوکش وصل میکرد و اینجا نقطه ایست که اقلااً دو راه بزرگ جنوب هندوکش به راه شمال پیوست میشد. راه بزرگ تجارتی و کاروانی که از شهر تاکزیلا آمده از پشکلاواتی (چهار صده) و پارو شاپورا (پشاور) از علاقه گندهارا لمپاک (لغمان) به کاپیسا می آمد و راهی که از حوزۀ اراکوزی در امتداد مجرای علیای ارغنداب بعد از خم و پیچ در وجیرستان یعنی بین جاغوری و دشت ناور از راه (خوادا) یعنی خوات وردک و ارغندۀ و دامنۀ پغمان به کوهستان و کوهدامن فعلی منتهی میشد. از راه درۀ غوربند و چهار درۀ کوشان و اندراب به دو شی میرسید. همین قسم بعد از عبور کوتل شبر از راه دره شکاری فعلی باز شاخه دیگر راه معروف جنوب هندوکش در حوالی دوشی و کیله گی به مجرای قندوز وصل میشد. و مجرای رودخانه قندوز خط طبیعی بود که کاروان ها در امتداد آن راه جنوب را تا قندوز ادامه میدادند چنانچه فعلاً هم اگر چه سرک بعد از نقطه ئی موسوم به "علی آباد" بطرف خان آباد میگردد شاخه دیگری مستقیم بطرف قندوزهم میرود. هیوان تسنگ در یاد داشت های خود قندوز را به نام "هوه Hwoh" یاد کرده و این (هو) نه شهر بلکه قلمروی است که از خود مرکزی داشته و اینک ذیلاً عین یاد داشت های او را درین مورد ترجمه میکنیم "این قلمروهم جزء اراضی (تو- هو-  لو) یعنی (تخارستان) است طول احاطه قلمرو آن ۳۰۰ لی و احاطه مرکز آن ده لی میباشد. حکمفرمائی در آنجا نیست و مملکت تابع ترک ها است. زمین آن جلگه ایست هموار که مرتب زراعت میشود و حبوبات زیاد بار میدهد. اشجار و بته های زیاد در آن می روید. گل و اقسام میوه، فوق العاده فراوان دارد. آب و هوای آن ملایم و مطبوع است. اهالی امانت کار و ساده میباشند. مردها طبعاً چابک وزرنگ اند. البسه پشمی می پوشند. از نقطۀ نظر دیانت بیشتر ایشان پیرو مذهب بودائی چیزی هم برهمنی هستند. در اینجاده "سانگارامه" (معبد بودائی) و چندین  صد نفر  روحانیون وجود دارد که در قوانین "راه بزرگ"و "راه کوچک" نجات هر دو طریقه آئین بودائی معلومات داشته و به هر دو مسلک رفتار میکنند پادشاه از قبیله توکیو (ترک ها) است و بر تمام دره ها و امارت های کوچک جنوب "دروازۀ آهن" حمکفرمائی دارد و مانند پرنده تغیر محل داده دائماً  درین شهر نمیباشد... "


تاردو شاد و پسرش:

در ٦٣٠م حین مسافرت زایر چین هیوان - تسنگ در قندوز پسر کلان تونگ یبغو که تاردوشاد Tarduchad نام داشت اقامت و حکمفرمائی پسر داشته و کل تخارستان تحت نگین او بود. تاردوشاد درعین زمانیکه پسر کلان خان یلدوز و تاشکند بود با خان "کوشانگ"Kao-chang یعنی (طورفان) هم خویشاوندی داشت و داماد او بود. از روی یادداشت های زایرچینی موصوف معلوم می شود که تاردوشاد شخص منور و دیانت پرور و مهمان نواز بود واگر درین موقع واقعۀ فجیع قتل او پیش نمیشد امکان داشت که به زایر لطف بیشتری میشد. در موقع ورود او "ملکه قندوز" یا طوریکه ترک ها میگفتند "خاتون طورفانی" تازه وفات نموده و تاردوشاد زن نوی گرفته بود. خاتون جدید با یکى از شهزادگان زوجه اولی، خود دوست شده خیال توطعۀ را بر علیه خان قندوز گذاشت، او را زهر داد و عاشق خود را بر تخت نشانید. خان جدید مانند پدر خود تارودشاد شخص دین دار و مهمان نواز بود و با زایر چین از در محبت و مهربانی پیش آمد و او را بکمال عزت و احترام نگاه داشت و از او دعوت نمود تا به دیدن شهر کوچک شاهى (پو - هو) (بلخ) برود. آنجارا زیارت کند و با علمای آن سامان مصاحبه نماید. زایرچینی از حسن نیت و استقبال خان ترکی قندوز متاثر شده دعوت او را اجابت نمود و به زیارت شهر کوچک شاهی بلخ شتافت به ملاقات علمای آن دیار مخصوصاً به دیدن سر حلقه دانشمندان معبد (ناوا ویهارا) (نوبهار) که اسمش"پراجناکارا" Prajnakara بود خیلی خوشحال گردید. 


خان نشین های تخارستان:

پیشتر اشاره نمودیم که توکیوها (ترک ها) در دورۀ سلطۀ خود تخارستان را بصورت ملوک الطوایفى متمرکز اداره میکردند و خان های اطراف همه از خان مرکزی قندوز اطاعت میکردند. از روی شرح یاد داشت های هیوان - تسنگ میتوان گفت که تخارستان عموماً به ۲۷ خان نشین تقسیم شده بود که معروف ترین آنها قرار اتی است: (۱) کیو- مى - تو  Kui-mi-toیا "کومیدا"، Kumid که عبارت از منطقه (درواز و روشان) است و بطلیموس قبل ازین تاریخ در جغرافیای خود آنرا "کومدی" Komédaiخوانده. این خان نشین در پای کوهای پامیر افتاده و از طرف جنوب به قلمرو "شی - کی – نی" Shi - ki -ni یعنی (شغنان) تماس داشت

 (٢) پو - تو - شنگ - تا po - to - chang na که آنرا بدخشان تعبیر کرده اند. زایر چین احاطه قلمرو آنرا دو هزارلی نوشته و خین عبور او مردم آنجا بودائی بودند.

 (۳) شی - کی - نیShi – ki – ni:عبارت از اراضی کهستانی و دشوار گذار شغنان است. احاطه وسعت خاک آن دو هزار لی و احاطه مرکز آن ۵ یا ٦ لی بود. 

(٤) آن- تا - لو - پوAn-ta-lo-po: (آن تالوپو) یا اندراب در میان خان نشین های تخارستان این وقت وسعت بزرگتری داشت زیرا احاطه آنرا سه هزارلی و احاطه مرکز آن را ١٤ یا۱۵ لى نوشته اند حین مسافرت زایر چینی سه معبد بودائی و چهل - پنجاه نفرعلما  در آنجا رهایش داشتند.  

(٥) پو- هو:po-ho پوهو عبارت از علاقه باختر است که درین وقت مساحۀ آن خیلی محدود شده و از شرق به غرب (۸۰۰) لی و از شمال بجنوب (٤٠٠) لى طول داشت. معذالک مرکز آن شهر بلخ بنام 

"راجاکرپهه Rajagriha" یعنی (شهر کوچک شاهی) خوانده میشد و ۲۰ لی احاطه داشت. صد معبد بودائی هنوز آباد و سه هزار راهب در آن بود و باش داشتند و همه پیرو طریقه (هنایانا) یا راه کوچک نجات بودند. باوجودیکه اهمیت بلخ وباختر درین وقت در اثر جنگ های ساسانی ها و ترک ها و مقابله دولت یفتلی به آنها خیلی کم شد و ترک ها به قصد اداره تخارستان مرکز را به قندوز انتقال داده بودند معذالک شهر کوچک شاهی بلخ مرکز علم و فضل و کانون مذهبی بشمار میرفت چنانچه خان ترک قندوز از هیوان - تسنگ خواهش نمود که شهر بلخ را به بیند و با وجودیکه از خط مسافرت او چپ میباشد معابد و علمای آنجا را نادیده نگذرد و در نتیجه زاهر چین در بلخ بزرگترین عالم بودائی آریانا "پراجنا کارا" را ملاقات نمود وبقیه مسافرت خویش را در آریانای جنوبی به معیت و مصاحبت او انجام داد.علاوه بر خانشین هائی که ذکر شد بعضی هائی دیگر هم مثل، کوزی توKwoh-si-to (خوست) منک کنMung-kin (منجان) هی لوتا - لو Hi -mota-lo (درایم) وغیره هم در یاد داشت های زایر چین اسم برده شده و از مجموع آن معلوم میشود که خان های خورد و بزرگ در دره ها ووادی های مختلف تخارستان پراگنده بودند.


ظهور خاندان سوی و تانگ چین

ضعف و تجزیه توکیوها (ترکها):در موقعیکه دو امپراطوری توکیوهای شرقی و غربی که مرکز اولی در "اورخون" Orkhon مقر دومی در حوالى "ایسیک قول"Issiq-Koul و "تالاس" Talas بود دامنه تسلط خویش را در اسیا از منچوریا تا آریانا انبساط داده بودند در چین اوضاعی روی کار آمد و قوه ئی تشکل اختیار کرد که آهسته آهسته قدرت توکیوها را در شرق و غرب خورد کرد. این وضعیت جدید عبارت از ظهور خاندان های سوی و تانگ وتقویۀ وحدت چین بود. در ٥٧٧ مسیحی دولتی را که بربرهای مانچو بنام "توبا" Tobas تشکیل داده بودند از بین رفته و در چین شمالی دودمان سوی روی کار شد و دولت بزرگ عسکری بمیان آمد که چین جنوبی را بخود ملحق ساخت. از پادشاهان این خاندان دو نفر معروف اند یکی "یانگ - کین" Yang Kien که در ٥٨٨ به سلطنت رسید و دیگر "یانگ تی" Yang-ti که بین سال های (۶۱۷ - ٦٠٥) حکمفرما ئی داشت. مقارن زمانی که دودمان سوی در چین ظهور نماید توکیوهای شرقی و غربی در اثر رقابت تا اندازه ئی از هم دور شده بودند. پیشتر در صفحات اول این فصل متذکر شدیم که توکیوهای شرقی عنوان مجلل (خاقان) را احراز کرده بودند وتوکیوهای غربی که دامنه تسلط خویشاوندان و دست نشاندگان ایشان تا کشور ما رسیده بود خویش را "یبغو" لقب میدادند. رفته رفته رقابت در کار آنها رخنه افگنده و "تاردو" یبغوی توکیوهای غربی پسر"ایستامی" بین سال های ٥٨٢ و ۵۸۴ سر از هم آهنگی با ترکان شرقی بدر زده و او هم عنوان باشکوه (خاقان) بر خود نهاد. درین فرصت از یکطرف در چین دولت سوی تشکیل شد و از جانب دیگرمتعاقباً "تاردو" وفات کرد و ترکان غربی میان خود به دو حصه تقسیم شدند. "شه کوی"Che-Kouei نواسه (تاردو) در قسمت های غربی حکمفرما شد که تاشکند مرکزان بود و "چولو" Tchou lo خان دیگر مرکزی برای خود کنار "ایلی" Illi تعین کرد و در بقیه اراضی امپراطوری ترکان غربی نفوذ خود را محکم نمود. یانگ - تی دومین امپراطور خاندان سوی چین که اصلا در صدد اضحملا ل توکیوها بود از تفرقه آنها کار گرفته خان تاشکند را برعلیه خان ایلی کمک کرد وچولوخان نقطۀ اخیرالذکر به دربار چین پناه برد و تیول چین را برخود قبول نمود. به این ترتیب سوی ها سیاست قدیمه چین (عصرهان ها) را پیش گرفته و خان های ترکی اسیای مرکزی را یکی ذریعۀ دیگری تابع خود ساخت چنانچه متعاقباً در ٦٠٩ خان نشین های "حامی" Hami و تورفان Tourfan مطیع او گردید و نفوذ چین باخانمه عصر سوی به سنگیانگ رسید و جانب دیگر خاقان های ترکان غربی را مطیع نمود که تفصیل آن خارج مرام ما است. جنگ های طولانی خاندان سوی چین در در کوریا (۶۱۴- ٦١٢ م ) و نا رضائی مردم به انقلاب منجر شد و در نتیجه "هیه -لی"  Hie-li با طرفداران خود زمام امور چین را بدست گرفته در ٦٢٦ خاندان "تانگ" روی کار شد. هرج و مرجی که در موقع تغیر خاندان سلطنتی در چین رخ داد باردیگر به ترک ها موقع داد تا بنای تعرض را گذارند و اول خاقان ترکان شرقی "هیه- لی Hie-li" به این کار اقدام نموده به پایتخت چین "سی-نگن- فو" Si-Ngn-Fou حمله کرد. لی شو - من Li-che-min پسر موسس خاندان تانگ که بنام امپراطور "تی - تسانگ"Tai-tsong شهرت دارد خان های تابع او را یکی بعد دیگر برعلیه او بر انگیخت تا اینکه در ٦۳۰ جنرال لی - تسنگ Li-tsung چینی را باسه هزار سپاه بر علیه او فرستاده و برای نیم قرن نام ترکان شرقی را از میان برداشت و مغلستان شرقی و مرکزی ایالات چین شد و امپراطور تانگ به آهنگ اداب درباری ترکى لقب "تین خان" Tienkhan (خان آسمانی) برخود نهاد. امپراطور چین بعد از فیصله کار ترکان شرقی متوجه ترکان غربی شد. ایشان درین وقت مجدداً کسب قوت نموده و جاهای را که خاندان سوی در اسیای مرکزی وسینکیانگ از ایشان گرفته بود پس گرفته و ولایات تربگتی Tarbagatai، مناس  Manas، ایلی Ili، ماور النهر در دست آنها بود و دو مرکز آنها یکی در "اق تاغ" در شمال کوتجا و دیگری در تاشکند بر قرار بود. "شه کوى" خان که زمستان بشهر اخیر الذکر و تابستان در حوالی یلدوز Youldouz علیا مرکزی بر پا کرده بود بین سال های ٦١١ و ٦١٨ دامنه نفوذ وتسلط خود را از التائی تا بحیره خزر وجبال هندوکش بسط داده بود. برادر و جانشین او "تونگ" یبغو بین ٦١٨ و ٦٣٠ برقدرت خویش افزوده و علاوه بر حوزۀ نارم تخارستان باختر را در مملکت ما کماکان در تصرف داشت و هیوان - تسنگ زایر چین در سالی ٦٣٠ که بطرف مملکت ما می آمد او را به کمال اقتدار در کنار "ایسیک قول" یا (دریاچه گرم) دیده و پسر او "تادود شاد" که بیشتر از او ذکر کردیم در شمال آریانا در تخارستان حکمفرمائی داشت و قندوز را مر کز خان نشینی خود ساخته بود. قراریکه رونه گروسه می نویسد چند ماه بعد از عبور هیوان - تسنگ شیرازۀ امپراطوری مقتدر ترکان غربی از هم پاشیده و در اثر انقلاب اهالی "بلخاش" Balkach و تربغتی خان تر کی موصوف "تونگ" کشته شدو ترکان مربوطه او باز به دو قبیله و جنبه تقسیم شدند که بنام های چینی نو - شه پی    Nou-che-pi و "تو- لو" Tou-lou کم و بیش شهرت دارند. یکی از خان های قبیله اخیرالذکر که بنام قبیلۀ خود تو- لو معروف است در راه وحدت دو قبیلۀ ترکی کوشش نموده ودرحوالی (٦٤٢) به "اورمچی" حمله کرد ولی امپراطور تانگ چین "تی - نسانگ" که بیشتر از جلوس و پاره اقدامات او ذکر کردیم به او موقع نداد و قبیلۀ "نوشه پی" را بر علیه او برانگیخت و خان ترکی تولو به باختر پناه آورده و بعد از ٦٥٠ اثری از او در دست نیست امپراطور چین - تی - تسانگ با نقشه و پیشرفت خود بطرف غرب قدم به قدم ترکان غربی را ضعیف ساخته و پیش آمده رفت. در ٦٤٠ تورفان را به امپراطوری خود ملحق کرد، در ۶۸ کوتچه و قره جار را مطیع نمود و در ماحول ٦٤٩ که سال وفات او میباشد نفوذ دولت تانگ های چین در ماحول پامیر به کاشغر و حتى به ماورالنهر سرایت کرده بود. در سال ۶۵۰ امپراطور دوم خاندان تانگ چین کاو تسو نگ Kao-tsong بر تخت نشت. اگر چه مشارالیه نسبت به امور اداری امپراطوری به حیات حرم بیشتر مصروف بود معذالک سیاست امپراطور متقدم او از طرف دولت چین تعقیب شده رفت. در زمان او در عصر امپراطور دیگری از این خاندان که "منگ هوانگ" نام داشت و اخر سال سلطنت او به ٧٥٦ تماس میکند هنوز یکی از خان های توکیو با داشتن دیانت بودائی در قندوز حکمفرمائی داشت و ماخذ چین او را به نام (شه - لی مانگ ۔ کیالو) - mang-kia-lo Che-liخوانده اند. رونه گروسه شکل سانسکریت اسم او را سری منگلا Sri-Mangala ضبط کرده است و می نگارد که مشارالیه در مقابل یکی از امرای کهستانی حلیف تبتی ها از امپراطور چین "کا اوسن چه" Kao-Sientch کمک خواست این موقعی است که علاوه بر عرب ها نبتی هاهم باتانگ های چین طرف شده اند و شاید یکی از امرای کهستانی محلی دره های هندوکش برای نابود کردن خان توکیو با تبتی ها هم آهنگ شده باشد بهرحال خان ترکی فوق الذکر آخرین خانی است که اسم او در ماخذ تاریخی چینی برده شده است.همین امرای ترکی اخیر قندوز را که تا زمان فتح تخارستان بدست جنرال عرب قطیعبه در تخارستان آمریت داشتند بعضی مدققین از روی مسکوکات به لقب تگین شاهی یا تجن شاهی یاد کرده اند و یکی از خان های آنها در گندهارا هم امارتی بر پا کرده بوده.