ادبیات کوشانو بودائی
تعریف فضای ادبی کوشانیها - سانسکریت و ادب بودائی - کنیشکا
و ادبء و علماء کتابخانهای معابد -اسکائی، تخاری - سغدی
تعریف فضای ادبی کوشانی ها
در تاریخ ادبیات قدیم افغانستان عنوان (کوشانی) و (بودائی) هر کدام بصورت منفرد در تحول مجرای ادبی سهم بارز دارند ولی چون تعیین مراتب یکی بدون دیگری سخت است اینجا تحت عنوان مشترک "کوشانو بودائی" ممیزات مرکبه دوره مربوطه آنها را شرح می دهیم.
شبهه ای نیست که "کوشان" اصلاً لقب یکی از قبائل یوچی سیتی و باز اسم خاص یک خانواده سلطنتی است که در تاریخ سیاسی ما بنام کوشانیهای بزرگ و خورد تقسیم شده اند و بحیث مفهوم ادبی مقصد از عصر و سهم دسته اولی است که دوره آنها از آغاز عهد مسیح تا سه قرن دوام کرده است. مطلب ما از صفت "بودائی" در اینجا آئین بودائی نیست که منحیث زمان از قرن یک (ق - م) تا قرن 9 مسیحی مدت هزار سال را در بر میگیرد بلکه ادبیات آنست به مفهوم عام چه مذهبی و چه غیر مذهبی که دورۀ حقیقی تحول و انبساط آن یادگار زمامداری و عصر همان کوشانیهای بزرگ است به این ترتیب عنوان مرکبۀ "کوشانو بودائی" در فصول تاریخ ادبیات افغانستان دوره مشخصی را در بر میگیرد که حدود آنرا در فوق معین کردیم.
فضای ادبی معاصر کوشانی ها
پیش از اینکه کوشانیها مقارن آغاز عهد مسیح روی صحنه بیایند، نفوذ ادبی دورههای مختلفی که در صفحات پیش دیدیم هر کدام به رنگی و در حصه ای از خاک مملکت دوام داشت. پراکریت که ریشه آن بلا شبهه به دوره ویدی میرسد در تمام جنوب و شرق هندوکش بحیث زبان محلی و ملی حرف زده میشد زبان "پرثوی" یا پهلوی پارتی در تمام سلسله کوه مذکور بخصوص در حصص غربی خراسان دوام داشت. زبان یونانی بعد از دو نیم قرن سلطنت یونانیهای باختری که داده آنرا جنبه رسمی بود دند تا اندازه زیاد معمول شده بود. قبائل سیتی پیش قراول کوشانی یعنی اسکائیها با ورود خود لهجه های خود رادر تخارستان (بدخشان، قطغن و باختر) و در حصه ئی از ولایات هری و سیستان وارد کردند. رسم الخط خروشتی و یونانی هر دو جنبه رسمی داشتند و در مسکوکات موازی هم استعمال می شدند ولی در امور اجتماعی و معاملات قومی از پراکریت و رسم الخط خروشتی کار می گرفتند آئین بودائی بشکل ارتودوکس قدیم خود تازه به حواشی شرقی کشور انتشار یافته بود فضا بدین منوال بود که قبائل یوچی از رود آمو گذشته واساس سلطنت کوشانی را گذشتند تنها چیزی که از نقطه نظر ادب با آنها وارد گردید لهجه مخصوص ایشان است که بعضی بنام (سیتی) و برخی به اسم (تخاری) از آن یاد کرده اند.
کوشانیها بحیث یک عنصر نو وارد به همه چیزهای محیط احترام گذاشتند و با پشتیبانی و تشویق خود آنچه را که طبق روحیات قوم و ایجابات زمان قابل حیات بود، انبساط دادند و آنچه که نبود به تدریج از میان بردند. با وجودیکه کوشانیها به مذاق یونانیهای باختری قوم "بربر" بودند و در واقع هم بصفت یک کتله چادر نشین آسیای مرکزی یک حیات خشنی داشتند ولی بعد از ورود به آریانا و تماس به تهذیب و معارف "یونانو باختری" و "یونانو بودائی" و "یونانو هندی" به مفهوم عام محو آثار ذوقی و صنایع نفیسه معماری حجاری، هیکل تراشی و ادبیات شدند و به امور مذهبی آزادی قایل گردیدند. بعد از فتوحات کنیشکا در هند شمال این مملکت هم جزوه امپراطوری او شد مانند و "آشوکا" بزرگترین پشتیبان آئین بودائی گردید.
از نقطه نظر فلسفه دینی در نفس دیانت بودائی مقابل طریقه "هنایانا"، طریقه (مهایانی) یا راه بزرگ نجات با افق نظر وسیع تر بمیان آمد. در عالم هنر و صنایع نفیسه ترقی مدرسه (گریکو بودیک) یادگار عصر و قرن اوست و در زمینه ادبیات سانسکریت که در دست برهمن ها درمقابل پراکریت مشرف بر فنا،بود، دفعتاً وارد صحنه حیات شد و نه تنها در نگارش آثار مذهبی بودائی راه یافت بلکه بطور عام علوم و ادبیات وارد آن گردید و زبان شعر و قصاید و مکاتبه و درامه و افسانه و پند و حکمت و ریاضی و هندسه و طبابت و نجوم شد این بزرگترین افتخار ادبی است که محرک آن کوشانیها، مخصوصا نیشا و صحنه عمل آن (گندهارا) می باشد این انقلاب بزرگ نه در هند بلکه در افغانستان و آنروز آمد.
با کوشانیها زبان و رسم الخط یونانی رو به انحطاط گذاشت. این زبان که دیگر دلیلی برای بقای آن نبود زودتر از میان رفت ولی کلمات پراگنده آن تا اخیر عصر کوشانی (اواسط قرن سوم مسیحی) در پراکریت افغانستان استعمال شد. می رسم الخط یونانی که بیشتر آنرا بحکم تقلید در مسکوکات خود دوام داده بودند، تغییر شکل یافت و حتی بعضی اشکال نو در حروف آن بمیان آمد و آن مخلوطی است که دانشمندان بنام رسم الخط (یونانو) (کوشانی) میخوانند. بهر صورت هر چه بود تا اخیر عصر کوشانی از مسکوکات زایل نشد. برعکس رسم الخط خروشتی چه در مسکوکات و چه در کتیبه ها استعمال می شد و در خاک های مفتوحه هندی جزء امپراطوری کوشانی خط (برهمی) متداول بود. این بود خطوط مهم تحولات ادبی در افغانستان عصر کوشانی و رؤس مطالب را تحت عناوین ذیل شرح می دهیم:
سانسکریت و ادب بودائی
آئین بودائی که در هند در عصر شاهان موریا انبساط پیدا کرد تا وقتی که در هند محدود بود قوانین آن در دو زبان نوشته می شد. در شمال در زبان (مگدهی) و در جنوب بزبان (پالی) که آنرا زبان سیلان هم گویند. زبان سومی که ضمننا در دفاتر رسمی و درباری معمول بود، پراکریت است که کتیبههای آشوکا بوجود آن شهادت می دهد. برین منوال سانسکریت در هند در دست برهمن ها محصور و مختنق شده بود. یکی از مدققین "ژوزف منسین" (23) می گوید: "زبان سانسکریت در سالهای قبل از شروع عهد مسیح مشرف بر زوال بود زیرا نه زبان مردم بود نه زبان دربار پادشاهان و نه زبان جنبش های بزرگ مذهبی وقت بودائی و چینی". به اساس بعضی روایات بودا خودش استعمال سانسکریت را در امور مذهبی منع کرده بود دانشمندان تجدید حیات سانسکریت را مربوط به واقعات و کسانی میدانند که از نقطه نظر هند بیگانه هستند و مبدأ آنها آریانا .است مقصود اینجا از (کشاتراپها) حکمرانان اسکائی و یا کوشانی و بهتر از همه شخص بزرگ امپراطور کنیشکا است که فتوحات او در شمال هند راه انقلاب بزرگ ادبی سانسکریت را باز کرد و صحنه این انقلاب نه هند برهمنی نه هند بودائی بلکه صفحات شرقی افغانستان یا (گندهارا) است. فراموش نشود که خاکهای غربی (اندوس) یعنی ایالت گندها را از زمانه های قدیم مرکز زبان سانسکریت بود و این زبان ساخته و پرداخته این دیار است. "پانی نی" باشندۀ (اتک) عالم بزرگ صرفی و نحوی تسمیه سانسکریت را وضع کرد. "سیلون لیوی" بزرگترین استاد سانسکریت، ظهور سانسکریت را در کتیبهها نه در شرق بلکه در غرب هند قرار میدهد و قدیمترین کتیبههای این زبان در طی قرون مسیحی بدست (کشاتراپها) حکمرانان اسکائی حوزۀ سند به میان آمده است. مرکز ثقل
زبان سانسکریت به عقیده زبان شناسان همین علاقه گندهارا است و بودائی های همین ناحیه در عصر کنیشکا اول به استعمال سانسکریت مخلوط با پراکریت و بعد به استعمال زبان صاف سانسکریت در آثار مذهبی و غیر مذهبی شروع کردند.(24) تصمیم استعمال زبان سانسکریت در آثار مذهبی در محفل بزرگی گرفته شد که به امر کنیشکا در کشمیر تحت ریاست علمای گندهاری "یاوازو"، "وارد میترا" یا "پارسوا" مشاور ادبی امپراطور انعقاد یافت و "اسوه گوشا" بزرگترین نویسنده و شاعر معاصر کنیشکا باب شقوق ادبی را بروی سانسکریت باز .کرد شکوه ادبیات سانسکریت از عصر کنیشکا به بعد آغاز می شود. از این به بعد زبان مخصوص برهمن ها نه تنها وارد دفاتر شد بلکه به طور عام در تمام زمینههای فکری وارد گردیده، در نظم اشعار رزمی وصفی و عشقی ظهور کرد و در نثر قصص و افسانه و درامه به میان آمد.
شعب مختلف علوم: طبابت ،فلکیات ،ریاضی صرف و نحو و منطق دامنه ادب را خیلی فراخ ساخت و تفسیرهای مربوطه بیشتر بر وسعت دامنه سانسکریت و ادبیات آن افزود مولفین و مترجمین اصلیت شان هر چه بود و به هر طبقه جامعه که منسوب بودند، زبان همه سانسکریت شد. خلاصه ادب سانسکریت عامل تنزل پراکریت ها شد و با وجودیکه هنوز هم پراکریت افغانستان در تمام دوره کوشانی روی مسکوکات و در کتیبه ها معمول بود رو به انحطاط گذاشت و در اواخر دوره کوشانی و ظهور یفتلی ها پرده های فراموشی روی آنرا گرفت ولی به کلی از میان نرفت.
کنیشکا و ادبا و علماً
کنیشکا نه تنها از نقطه نظر کشورگشائی فاتح بزرگ است بلکه حمایت از ادبا و علما و نویسندگان و شعرا و ارباب فن و ذوق او را در قطار بزرگترین مشوقین علم و ادب جای می دهد. شاه خودش مشاور ادبی داشت موسوم به (پارسوا) Parsav که اصلا گندهاری بود. (وازومیترا) عالم معروف گندهاری معاصر کنیشکا است که در مراتب تبحر علمی در اقطار امپراطوری کوشانی نظیر نداشت وی در محفلی پنج صد نفری که به امر کوشانشاه بزرگ برای اصلاح امور مذهبی در کشمیر منعقد شده بود، صدارت میکرد.
در قطار علمای این وقت میتوان از (مان تنگه Mantanga) و (گوبهارافا Gobharava) دانشمندان گندهاری نام برد. از شعرا و نویسندگان معروف دربار او که از اراضی مفتوحه هندی گرد آمده بودند (اسوه گوشا Asvagosha) از همه معروف تر است. (ماتری سیته (Matriceta) راهب و شاعر سالخورده ایست که راجع به امپراطور فاتح قصایدی ساخته بود و نظیر اینها دسته هائی از شعرا، نویسندگان و علمای گندهارا و کاپیسا و بلخ و بامیان در خاکهای هندی امپراطوری او میزیستند. دیانت بودائی و ادب سانسکریت افغانستان در همین زمان و دورههای بعدتر به ماورا النهر و دیار چین انتشار یافته و به زبان چینی ترجمه شد.
کتابخانه ها معابد
در طی تقریباً هزار سال که آئین بودائی در آریانا رواج داشت، معابد بهترین مراکز علمی و ادبی و ذوقی افغانستان قدیم محسوب می شد و هر معبد کانونی بود که در فضای خاموش و آرام آن صدها بلکه هزارها راهب نویسنده و شاعر و عالم مشغول تحریر و ترجمه آثار بودند. فعالیتهای این معابد از نقطه نظر بسط صنایع نفیسه به همگان واضح است. متاسفانه آثار ادبی که بیشتر روی یک نوع پوست نازک درخت نوشته می شد و بیشتر در معرض زوال بود با خرابی های معابد همه از میان رفت در 1930 بار اول در معبد (G) بامیان از مجاورت قریب مجسمه 35 مترى (بعداً 37 متری) نوشته های سانسکریت روی پوست نازک درخت کشف شد که امروز در موزۀ کابل موجود است که یک قسمت آن را ( سیلون لیوی) فرانسوی مطالعه کرده است. این آثار بین قرن 3 و 8 مسیحی در رسم الخطهای مختلف (کوشانا)، ( گوپتا) و انواع رسم الخط آسیای مرکزی تحریر شده آثار سانسکریت بامیان در عالم ادب اهمیت زیاد دارد زیرا بار اول یعنی پارچه های کتاب (وینایا) یکی از آثار معروف بودائی را در متن سانسکریت به ما معروفی می کند. این اثر اگر چه قرار تحقیقات دانشمند فرانسوی به رسم الخط گوپتا در قرن 6 مسیحی نوشته شده معذالک به اساس روایات مصنف اصلی آن (اسوه گوشا) همان نویسنده و شاعر معروف عصر کنیشکا است که پیشتر از آن نام بردیم خوشبختانه در همان سال بعضی پارچه های دیگر همین کتاب از خرابه های یک معبد قدیمه از (گلگت) کشف شد. اصل این کتاب که در ترجمه های پالی و چینی موجود است 400 -500 صفحه میباشد و مضمون آن بیشتر موعظه و پند و حکایات اخلاقی است از روی نوشته های سانسکریت کتابخانه معبد (G) بامیان واضح میشود که زبان سانسکریت که بعد از عصر کنیشکا وارد صحنه ادبی شده بود در نیمه شرقی افغانستان تا قرن 18 و اوایل قرن 9 مسیحی تا ایام مقارن ظهور آئین اسلامی درین نواحی دوام داشت.
اسکائی ، تخاری ، سغدی
همانطور که در جنوب هندوکش از زبان ویدی پراکریت ها برآمده ومنجمله وجود و عمومیت یکی آن در این مناطق در دورهٔ یونانو باختری و کوشانی به شهادت مسکوکات و کتیبه ها ثابت است از زبان زند یا اوستائی در شمال سلسله کوه مذکور شاخه هائی باقی ماند که وجود آنها را در تخارستان علیا در لهجه پامیر می توان یافت. از آن جمله مانند پراکریتی که در جنوب سلسله کوه مذکور عموم یافته و دوام کرد شاخهای در شمال کسب ترقی نمود و آن همان (پرثوی) یا پهلوی پارتی است که از آن در بخش قبل بحث راندیم شبهه ای نیست که مرکز سیاسی پارتی با زبان پرثوی از خراسان به فارس منتقل شد ولی اصل موجودیت زبان از میان نرفت و نه تنها در دوره کوشانی بلکه معاصر زمان ساسانی ها هم در خراسان حرف زده میشد. چیز جدیدی که از یکی دو قرن (ق - م) با ورود قبائل سیتی: آزی ئی، پازیانی، تخاری و ساکارولی وارد آریانا شد، و در عالم ادب اینها را به اسمای "اسکائی" و "تخاری" میشناسند زبانهای آنهاست. زبان اسکائی را زبان شناسان جزء شاخه مشرقی خانواده السنه آریائی می شمارند و بقایای آنها را در میان بعضی لهجه های پامیر سراغ می دهند، زبان تخاری است که هستی آن در اثر مساعی پرونیسه میئیه، سیک و سپیگل روشن شده است تخاری زبان قسمتی از قبائل سیتی منجمله کوشانیها است که در اوایل آن را (آریائی شمالی) و (آریائی شرقی) هم می خواندند و بالاخره به همان اسم (تخاری) نامزد شد. این زبان لهجه ای از زبان هند و اروپائی می باشد ولی جای تعجب این است که نه در خانواده (آریا) بلکه جزء دسته (سنتم) در خانواده (ایتالو سلتیک) قرار می گیرد. به هر حال مطالعات هنوز در اطراف این زبان انبساط نیافته و روزی در تاریخ ادبیات افغانستان در اطراف آن بیشتر بحث خواهد شد. گمان غالب چنین میرود که در اثر اختلاط لهجه های زند، بخصوص (پرثوی) یا پهلوی خراسان و لهجه های اسکائی و تخاری زبان سغدی در حوزه اکسوس به میان آمده باشد و دردو طرفه آمودریا در سغدیان و باختر منتشر شده باشد. مقصود ما اینجا اشاره به تشکل این زبان است که به عقیده استاد (کرستن سن) بعد از حوالی قرن دوم مسیحی برای چندین قرن زبان بین المللی آسیای مرکزی می شود. بودائیان ،مانوئیان نسطوریان باختر و ماوراً النهر با آن آثار زیادی نوشته اند تا اینکه مانی در طی قرن سوم مسیحی از رسم الخط سریانی خط (سطر انجیلی) را اختراع کرد و از این به بعد آثار زیاد به زبان سغدی نوشته شد و رسم الخط جدید مبداء خط (ایغور) و دیگر قبائل مغلی آسیای مرکزی گردید.
سغدیانه یا سگدیانه در کنار باختر از قسمت های مهم آریانا بود که در بین رودخانه های سیحون (سیر دریا) و جیحون (آمو دریا) گاهگاهی جز ایالت باختر محسوب میشد.
این زبان قرار نظر بارتولد در تاریخ آثار زیادی از خود باقی گذاشته که در آسیای میانه اسناد قرن اول مسیحی و آثار ادبی قرن هفتم الى نهم از آن در دست است. البیرونی از دو زبان سغدی و خوارزمی ذکر بعمل آورده است. آثار این زبان در سغدیانه از نزدیکی (لوب نور) و (دون-خوان) که در سرحد چین است بدست آمده است. از همین جهت است که محقق فرانسوی (گوتیوR. Gauthiot) اظهار عقیده میکند که توسعه و ترویج زبان سغدی توسط سغدی ها در قسمت های خاک چین در نزدیکی سغدیانه صورت گرفته است که به همین جهت معلوماتی از منابع چین راجع به این زبان در دست است.(28)
تذکر زبان سغدی در تاریخ ادبیات افغانستان اهمیت بسزا دارد زیرا در بنای زبان (دری) یا (فارسی خراسانی) دخالت آن مبرهن است و گمان غالب بر این می رود که از آمیزش پرثوی یا پهلوی خراسانی با زبان سغدی و تاثیر لهجه های زند (دری) باختر و تخارستان و ماورأ النهر به میان آمده باشد که از آن در موقع اش حین شرح پیدایش زبان دری مفصل تر بحث خواهیم نمود.