32

المتقی بالله

از کتاب: تاریخ گردیزی (زین الخبار) ، فصل باب هفتم ، بخش اندر اخبار خلفا و ملوک اسلام
25 January 1968

ابو اسحاق ابراهیم بن جعفر المقتدر بود. چنین گویند: که چون متقی را بیعت خواستند کرد، او امتناع کرد و گفت: بی دستوری عم خویش قاهر اجابت نکنیم، و پیش قاهر آمد و گفت: ای عم تو همی بینی  که بجبر این شغل اندر گردن من همی کنندف اگر تو خویشتن را خلع کنی، و بطوع و تبرع بمن تسلیم کنی و الا من نستانم و اگر بکنم این شغل ج بفرمان تو نکنم. چون این قاهر بشنید، از متقی خشنود شد، و اورا اندر بر گرفت برفت و گفت: ای برادر زاده راضی بر من ستم کرد، و اکنون بدین گفتار تو خوش گشتم، وپیش این همه مجلس همی گویم: که خویشتن را نزع کردم، و اورا خلع کردم و بتو تسلیم.

و چون از نزدیک او بیرون آمد، با متقی بیعت کردند و قاهر صد هزار درم سوی متقی فرستاد و دفینها که هیچ کسی ندانست اورا معلوم کرد، و گویند و ظیفۀ مطبخ بروزگار مقتدر و قاهر هر روزی چهار صد دینار بود، و بروزگار راضی سیصد دینار شد. پس بایام متقی بجکم ماکانی به دویست دینار باز آورد.

و بروزگار ببغداد و با افتاد، و مردمان بسیار بمردند، و کار آنجا رسید که از کفن کردن مردگان عاجز شدند. پس متقی بفرمود: تا هر روز دویست دینار اندر بهای کفن مردگان بدادندی. و اندران وقت که راضی بمرد بجکم ماکانی به واسط بود متقی را بفرمان او بخلافت بنشاندند. پس روزی بجکم بشکار بیرون شد.بعضی از کردان پیش او آمدند، و او خالی بود که کس اورا  نشناخت و بغلط اورا بکشتند به ایام متقی و اندر خزینة بجکم مالی عظیم یافتند ببغداد. و چنین گویند: که دوباره هزاز هزار دینار،و شش بار هزار درم بود اندر خزینۀ او، بیرون جواهر و جامه و ظرایف . متقی فرمود: آن همه به بیت المال بردند چون از خلافت متقی سه سال بگذشت، امر سعید نصر بن احمد بمرد، و متقی عهد ولایت خراسان به ابو محمد نوح بن نصر فرستاد ، اندر شعبان سنه احدی و ثلثین و ثلثمائه. وچون پنج سال از خلافت متقی بگذشت، متقی را میل کشدیند، و از خلافت باز نشاندند.