المنهاج سراج طاب ثراه
تاکی بلو را شك مرا چرخ زمردی بر گهربای روی دهدلون بسدی (۵)
آهم چودود عود قمار پست بی عجب ای آب دیده گرتو گلاب مصعدی
نی نشرسیرت سيه ونی یدی چرا(۹) ځبوسم و اسیر بکوه صفهبدی (۷)
سیمرغ نیستم من و این که، نه کوه قاف طوطی و حبس خوش نبود تا بسرمدى
منهاج راه راست تودررہ کشاد و به
بر قلعه راه راست نيا يد زمندی
كذا في الأصل، مط ومب: قلعه صف هندوستان راورتی قلعه صفهد سیستان(۲) مط ومب:مکتوبات (۳) مط ومب:سلاطین اسلام افتد(۴) كلمات طاب ثراه باید از طرف کاتب زیاده شده باشد(۵) بسد به معنی مرجان است(۶) مط و مب: نی سرپرت سیه ونی بدی چرا؟ در اورنیتل کالج ميگزاين لاهوراین بیت را چنین نوشته اند: بی (در) سیربرتم سیه ونی بدی چر؟ در حاشیه نگاشته است، که در يك نسخه قلمی چنین به ده نو شرسرت و نی بدی جرا، یکی از ارباب ذوق چنین تصحیح کردهانی درسربرتم شبه ونی بدی چرا؟- ولی نزد من صورت اصل ازهمه اصح بنظر می آیده (۷) مط ومب ، صفهندی که در بعضی نسخ صفیدی،هم آمده،ولی صورت متناصح است، چه کوه اسپهبد درتاریخ سیستان هم مذکوراست،وشاید صفهبد مستان چند سطرپیش هم صفهبد سمدستان باشد.
(۱۸۶) طبقه۲۳ خروج مغل
قصيده متوسطه (۱) و نسخت آن تمام موجود نه، بدين قدر اختصارافتاد «ملك تعالی ذات پادشاه عالم راتاغایت حدامکان باقی داراد»(۲)
بسرتاریخ بازآئيم (۳) در بلاد ملحدستان صدوپنج (۴) باره قلعه است هفتاد قلعه دربلاد قهستان،وسی و پنج بارقلعه (۵) در کوههاءعراق که آن را الموت گويند،چون مدت مقام لشکرمغل وقتل [و] اسیران جماعت بسیارشد،مولانا (۶) ملاحده علاء الدين محمود پسرجلال الدین حسن نومسلمان،این علاءالدين محمود را غلامی بود ازغلامان، درقلعه لمبسر (۷) بکشت، و پسرعلاءالدین ازآن قلعه بیرون آمد، و به لشکر شاه مغل پیوست، واد را با تباع نزديك منکوخان بردند(۸) وفرمان شد تا او را درمیان راه بکشتند،جمله قلاع ملحداستان خراب کردند، وشهرهای ایشان را بگرفت و خراب کرد مگر قلعه گرد کوه را که درمیان خراسان وعراق است و تا بدين غایت که شهور سنة ثمان وخمسين و وستماژه به آخرشد،مدت ده سال شد تا این قلعه محصراست،و بقدرصد و یا دو دست مرد دران قلعه پناه گرفته اند، تا بدين غایت هنوز بدست نیامده است دمرهم الله (۹)