32

حدیث نامز (کردن)لشکرها بزمين عراق وتركستان

از کتاب: طبقات ناصری (جلد ۱/۲) ، فصل طبقه ۲۳ ، بخش خروج مغل
01 January 1280

چون اوكتای لشکرها بجانب عراق وخراسان فرستاد، حجرماغون نوین (۴) را برسرآن لشکر( فرمانده) کرد،چون بر طرف عراق ان لشکربرفت،بقدرپنجاه هزارمغل و دیگراجناس بزرگان ترکستا ن واسیران خراسان که روی بدان دیار نهادند، بقدرصد هزارسواربود، درشهورسنة ثلاث وعشرين وستمایه.

چون بدان دیاررسیدند،خلق آن بلاد و اطراف را چندان بقتل رسانیدند (۳) که قلم را مجال تحریر(۴) آن نباشد،جمله شهر های عراق ولجبال واران وآذربيجان وگیلان) وولايت رستم داری (۵) که دراطراف بحرخزراست تا دربندان (۹) وآذربيجان همه نهب شد، وخرآب گردانيد[ ند] مگريك شهراصفهان را که ازاول ظهورچنگیزخان مغل ولشکراو بدپار عراق تا بوقتی که اصن نے انکشاده شد، مدت پا نزده سال با پست،چنانچه بعد ازین بتحریرپیوندد،بموضع خود.

واین لشکربرعقبة حلوان بگذشت، تا حوالى مدينة السلام بغداد (را) نهب کردند،وچند کرت ازحضرت امیرالمومنین المسمتنصربالله طاب ثراه بدفع طايفه مغل ولشكرهای کنار،ملوك اسلام باحشمهای عجم و ترك و کرد وعرب نامزد شد،و با کفارقتال و جهاد بسیارکردند، و درهمه اوقات فتح و نصرت لشکراسلام را بود.به هیچ وجه درآن عهد لشکرکفار در اطراف وحوالی دارالخلافه دست نیافتند،وجرماغون (۷) ملعون که لشکرکش کنار(مغل) بود، درحدود قم و کشان مقام ساخت و بعضی (را) بطرفي فارس وکرمان بدوانيدند.

اتابک ابوبكرفارس که پادشاه آن بلاد بود(۸) و برادرحاجب براق

 (۱) مط ومب: بطرف (۲) اصل: جرماعون تو ين. مط ومب: جرماعون نوین (۳) مط و مب: قتل کردند.(۴) اصل: تقرير(۵) مط ومب: رستم داره که دراین علاقه نزديك سرچشمه های شاهرود واقع و بقول مستوفي سه صد فریه داشت، (جغرافيه خلافت شرقی، ص ۳۷۹ ) (۶) مط وهب: تا دربند دوم (۷) مط و مب: جرماعون (۸) مط ومب:است




خروج مغل                                                    طبقه۲۳                                                 (۱۵۹)

خطائی (۱) که فرمانده کواشيروکرمان شده بود، بطريق صلح با لشکر مغل باختند، ومال معین کردند،که هرسال برسانند، و آن دو مملکت فارس وکرمان بسبب آن قرار(و) صلح وآرام گرفتند،وازلشکرکفارمغل بسلامت بماندند،وباقی جمله شهرهای عراق و آذربیجان وطبرستان خراب شد، و هم در این عهد لشكرهای مغل از طرف ترکستان، نامزد کابل وغزنين و زاولستان شد، وملك سيف الدین حسن قرلغ رحمة الله عليه چند گرت چون دید، که استيلاء كفار را جز بطريق خدمت دفع نمی توان کرد، با ایشان بوجه خدمت پیش باز آمد و شحنگان قبول کرد،وملوك غور و خراسان همه شحنگان آوردند، وا زجانب ترکستان طاپر بهادرنامزد بلاد هرات شد،ولشکر(های) مغل بطرف بلاد نیم روز برفت (۲) و دراین حادثه سیستان و نيمروزکرت دوم درعهد ملك تاج الدين يذالتنگین خوارزمی که درسیستان مکنت و قوت گرفته بود. وذخایروافرنهاده، درشهورسنة خمس وعشرين وستمائه لشکرمغل بلاد نيمروزرفت،و قلعه ارگ سیستان راکه بررکن شرقی وشمالی(شارستان) سید مستانست، دربندان دادند،ومدت نوزده ماه درپای آن قلعه مقام کردند،هرچند که کفارمغل جد و جهد می نمودند، به هيچ وجه دران (۳) قلعه دست نیافتند، تا رنجوری وربا برجماعت مسلمانان قلعه غالب شد،وکارخلق بجائی رسید، که صد مرد، و دو دست مرد بيك موضع ( که ) جمع می بودند،به يك بارحاشاهن السامعين (۴) برحمت حق تعالی می پیوستند.

ثقات روایت کرده: که شبی اهل قلعه تدبیرکردند،تا درشب بجهت دفع لشکرمغل کمین سازند، و دربعضی ( ازتنورهاء دروازه شمالی بنشینند (۵) وچون با مداد شود،از دروازه شرقی حصار،مرد جنگی بیرون رود، و به جهاد مشغول گردد، چون لشکرمغل روی بدان طایفه غازیان نهند،از دروازه شرقی بیرون آمده (۹) بربالای قلعه طبل

 (۱۱) مط ومب: براق حاجب خطائی. (۲) مط و مب:رفت (۳) مط ومب: بران (۴) مط و مب: حاشاعن الناظرين - (۵) مط و مب: پنهان شوند (۶) مط و مب: آیند وبر





(۱۶۰)                                                       طبقه۲۳                                                    خروج مغل

بزنند،چون آواز (آن) طبل بدان (۱) طايفه برسد،که درکمین اند، از دروازه شما لی کمین شایند (۲) از [ ين ] پس پشت لشكرکنار درآيند، وغزی بسنت بکنند.

برین [ترتیب و قرار( بتلر) هفت صد مرد ( لشکری) تولکی تمام سلاح از قلعه نیم شب بدان طرف که قراربود، به همین جای برفتند، وقرار گرفتند، با مداد چون فرض بگزاردند (۳) (و) اهل قلعه سلاح پوشیدند، و از دروازه شرقی بیرون رفتند،وجهاد آغازکردند (۴) وکفارمغل ازلشکرخود.روی بدان مسلمانان غازی آوردند،وجنگی سخت آغاز شد. چون دو دو تشکربزخم شمشيرو نیزه و تیر درهم آمیختند، برآن قرار شبازه، چه می کشادہ کردن کمین، طبل حصار فرورفتند، يك کرت و دو کرت، هیچ مردی از کمین بیرون نیامد و ازان طايفه اثری پیدا نشد.

ملك تاج الدين ينالتنگین (۵) معتمدان فرستاد،که بروید و نگاه کنید، که توقف اهل کمین بسبب چیست ؟ آن فرستاده چون بدان موضع آمد، تمام هشتصد مرد مرده یافته دید (۶) جان بحق تسلیم کرده ( بودند و در ایشان هیچ اثر حیات باقی نمانده بود، « نعوذ بالله (منها) حق تعالی دولت سلطان مسلمانان را تا نقراض (دور) عاثم پاینده داراد» (۷) و این حکایت (۸) بجهت آت [ در] تحریرآمد، تا ناظران را معلوم و مبرهن گردد، که چون خشم خدای درآيد،چنين آثارسیاست ظاهرگردند (۹) نعوذ بالله من غضبه.

ثقات چنین تقریرکرد(ه اند) که اعم واغلب واقعه وبای (۱۰) اهل ارگ سیستان آن بود،که دهان ایشان درد آغازمیکرد، دندانها جنبان می شد، و يوم روز برحمت ایزدی می پیوستند، حال و باه اهل ( قلعه) برین منوال بود، تا ناگاه عورتی را از اهل قلعه درد دهان آغاز شد،(۱۱) چون دوم روز دندانش جنبان شد، دختری داشت خورد، دختررا پیش خواند،وبنشاند و گفت:

(۱) اصل: بران (۲) مط ومب: بکشانید (۳) مط ومب: گذاردند(۴) مط ومب: نهادند (۵) مط ومب: نیا لتنگین (۶) مط ومب: مرد را دید که جان بحق تسلیم کرده بودند ودرایشان (۷) جملات بین « .... ، در مب نیست (۸) مط ومب: حادثه. (۹) مط وهب: گردد۔(۱۰) اصل: واقعه با اهل (۱۱) مط ومب: نهاد





  

خروج مغل                                            طبقه۲۳                                                           (۱۶۱)

ماما امشب دست وپای ترا بدست خود حنا بندم که فردا سیوم است و هنگام رحلت مادرتست (۱) بد ین نیت دست و پای دختر(ك) را حنابست، وعورات را معهود ست، که چون حنا بردست و پای کسی دھند، انگشت خود را برزبان (۲) زنند، تا باب دهن انگشت ایشان ترمی شود، و حنا را ازآن موضع جای دیگرمی برند، وچون دست و پای دخترك حنا بست، دل برأجل نهاد و بخفت، بامداد دندان های آن عورت بيخ محکم کرده بود: و درد دهان تمام زایل گشته (۳) چون روز سیوم (شد) همسایگان وآشنایان (۴) اورا بصحت یافتند، (و) چهارم روز تمام تندرست گشت، مردم در(ه) تعجب بماندند،وازوی تفحص واجب داشتند، که سبب حیات وزوال علت دهان، واستحکام دندان تو چه بود، وچه دارو کردی ،وکدام درمان ساختی؟ عورت مفت:( که ) من دارویی نداشتم و نکردم،خدای تعالی[ مرا] صحت بخشید،گفتند:(عالم ) عالم اسباب است، آخراز توچه حرکت دروجود آمد،وچه عمل کردی ؟(۶) آن عورت حنا بستن دختر باز مفت، وحديث ترکردن انگشت،و رسیدن اثرحنا بدهان خود، همگنان اتفاق کردند که دافع این (۷) علت حنا ست،وهمچنان بود که آن حال درمیان قلعه افتاد، وان حديث منتشرگشت، کار بجائی رسید، که هرکه را این علت ظاهرمی شد، حنا در دهان می افتند، وصحت می. یافت چنانكه يك من حنا به مبلغ دویست و پنجاه دینار(زر) سرخ شد (۸) و هرکه حنا داشت، مال خطير ازبهای آن حاصل کرد.

حق تعالی را لطایف بسیار است با بندگان، اما اجل را هیچ تدبیر نیست،عاقبت ملك تاج الدين ينالتگین (۹)را برچشم تیری آمد،ويك چشم اوبرفت(و) بعد ازآن نا گاه برسربرجی جنگی میفرمود،(۱۰) پایش ازجای بشد،از بالای قلعه بزیر افتاد، و گرفتار گشت،وشهيد شد و قلعه ارگ سیستان بدست کفار افتاد« خلق را شهید کردند -

(۱) مط و مب: ما در تو،(۲) مط و مب: بزبان (۳) مط ومب: شده (۴) مط ومب: آشنایان و همسایگان (۵) مط وهب: به تعجب (۶) مط ومب: ازتوچه حرکت و عمل در وجود آمده آن عورت (۷) مط ومب: آن (۸) مط ومب:رسید،(۹) مط ومب: نیالتنگین - راورتی: بيالتنگین (۱۰) اصل: می فزود،





(۱۶۲)                                                   طبقه۲۳                                                          خروج مغل

بعد آنچه (۱) کفاربسیاربدوزخ رفته بود،چنانچه پیش ازین تحریریافته است(۲).

ملك تعالی سلطان اسلام را درمسند جهانداری باقی و پاینده داراد،آمين »(۳)