39

مبادی انسانشناسی یا آنتروپولوژی

از کتاب: مجموعۀ زرنگار
18 January 2024

درینجا از اساسات انسانشناسی یا انتروپولوژی مورد نیاز تعلیم روانشناسی و آموزش بیماری های روانی به داوطلب های جوان این دو رشته در زمانش چیزی روشنی انداخته بودم. تعلیم روانشناسی طور عموم و آموزش بیماری های روانی مخصوصاً نیازمند  یک اندازه آگاهی در مورد انسانشناسی است. در یک گرد هم آیی اخیر در پاریس نه تنها به این ضرورت تاکید به عمل آمد بلکه گفته شد که به تمام کارکنان طب، چی طب معالجوی و چی طب وقایوی باشد این آشنایی حتمی خوانده شد، و گفته شد که آشنایی به خصوصیات جوامع بشری و شناخت خوب رسم و رواج های مردم میتواند به طبیب امکانات وقایه از شیوع اپیدیمی های ناشی از مراسم زیارت را مساعدت کند. امروز تدریس اساسات انسانشناسی شامل پروگرام درسی جوانانیکه روندۀ راه روانشناسی میشوند و هم در تعلیمات طبیبان جوان که اقدام به اخذ تخصص در بیماری های روانی میکنند لازمی شناخته میشود. 

انسانشناسی در اروپا در قرن نوزده به حیث یک فن مستقل شناخته شد. از همان شروع آشنایی به تنوع نژاد ها و تنوع رسم و رواج ها جدی گرفته شد. قبل ازین دانش، آشنایی ها شکل روایتی داشت، جهان گردان از چشم دید خود حکایت ها می کردند. بیانات Marco Polo مارکو پولو در شروع قرن ۱۴ آغاز این گونه آگاهی ها شناخته شده. 

جنبش های فکری روسو Jean-Jacques Rousseau و دیدرو Diderot   در قرن ۱۸ بیاناتی در مورد حرمت به خصوصیات فرهنگی جوامع و شرح چگونگی های فرهنگی مردمان دیار دور رایج شد، همین بود که در ۱۸۳۸ در پاریس انجمن آگاهان ترتیب شد و زمینۀ قبولی تفاوت های فرهنگی به میان آمد در سال ۱۸۴۳ عین انجمن در لندن ایجاد شد. در هردو مرکز، زمینۀ شناخت بهتر مردمان را بر مبنای خصوصیات فرهنگی- نژادی فراهم آوردند. جای افسوس درینست که ازین معلومات، نظامی ها استفاده کردند تا در حرکات اشغالی شان در اثر رعایت خصوصیات فرهنگی به مقاومت مردم رو برو نشوند و حتی  از حمایت نیرو های مذهبی برخوردار شدند. زیرا قبل از آمدن اشغال گران غربی شاهان محلی در مورد دین های رایج و دین داری فروگذاشت میکردند و مردم شانرا در مورد دین رایج به سهل انگاری تشویق می نمودند. ا دانشمندان اولین  انترو پولوژی قانون دان ها  یا Juriste ها بودند اولین آن ها قانون دان سویسی به نام Johann Jacob Bachofen و هم زمان آن قانون دان امریکایی به نام Lewis Henry Morgan است،  این ها نوشته های جالب در مورد خصوصیات نژادی، تشریح رنگ پوست و شرح چهره نگاری از خود به جا مانده اند. توجه به رسم و رواج ها بعد ازین ها رونما می شود. نوشته های داروین Charles Darwin دانش ارتقائی نژاد هارا در بر میگیرد و قرار این نظریات قبول میشود که جوامع بشری در ارتقا است و این فکر فصل دیگری را درانسانشناسی یا آنتروپولوژی ایجاد میکند که به آن فکر ارتقائی یا Evolutionnisme میگویند. دیده میشود که هم انسان در ارتقاست و هم انسانشناسی.  از برکت این نظر ارتقائی بود که مورگن امریکایی به امکانات رشد و تکامل جوامع بشری امیدواری داد و گفت آن جمعیتی که عقب مانده است، به همین حال و دارای اوصاف عصر وحشت  باقی نمی ماند، روزی در قطار انکشاف یافته ها خواهد رسید. برای رسیدن به ارتقا از نیروی ارتقایی یا Dynamisme ارتقایی بیانات به عمل آمد. گفته شده که عوامل اجتماعی در بطی ساختن و یا تسریع این نیرو دخیل اند، جنگ ها و پابندی ها در رسم و رواج های قدیمی بی لزوم نقش بطی کننده دارد. ایجاد مکتب ها، گسترش  وسائل نشراتی و مساعدت در تحقیق تسریع کننده است. درین مورد گاه گاهی  بیان افراطی هم دیده شده است چنانچه ادوارد تایلر Edward B. Tyler گفته است که جامعۀ غربی در بلند ترین مقام رشد است، فلان جمعیت افریقایی در سطح پایین ترین قرار دارد و دیگر جوامع در میان این دو نهایت جادارند. متفکرین در موجودیت تضاد ها در جوامع گفتنی های جالب دارند مثلآ گفته اند که در عین زمانیکه در هند مقام بلند در تفکر فلسفی چشم گیر است غربت مردم هم غم انگیز می شود و یا در جامعۀ عربی وجود صاحب نظران بلند پایه مثل ابن رُشد Averroès یا Ibn - Rushd که در حیطۀ تعقل Al-Dalila می درخشند، اما بر عکس جامعه در رعایت حقوق بشر در مشکل  گفتار است. اینها مثال های عمدۀ تضاد در ساختمان جوامع به شمار میروند. همین است که فصل دیگری باز میشود که به نام شناخت ساختار جامعه یا structuralisme یاد میشود درین فصل توجه به چگونگی های ساختاری جامعه و روابط اجتماعی بین انسان ها اهمیت پیدا میکند. با شناخت خصائل مردمان  است که  طرح انکشاف جمعت روی دست گرفته میشود. از قبیل نوعیت تربیت اطفال، قانون گزاری در مزاوجت، تعین سن قانونی برای ازدواج، اجباری بودن مکتب ابتدایی برای اطفال وغیره. برقراری این همه نظم ونسق ایجاب ایجاد مُوَسسات مسئول را نمود. کمی بعد دیده شد که این موسسات در عمل کرد خود شباهت می رساند به حکام خود مختار زمانهای پیشین که آزادی  های فردی را در مخاطره می اندازند از جمله Michel Foucault بود که با وجود وفاداریش به ستروکتورالیزم در فکر ایجاد یک ستروکتورلیزم جدید برآمد گویا در اثر نظر انتقادیش ستروکتورالزم موجوده در نفس خود پارچه شد. بدین صورت قوانین موسسات را مورد انتقاد شدید قرارداد از جمله قوانین نافذ را در مورد امراض روانی غیر انسانی ابلاغ کرد. فریاد ها را بر راه انداخت تا گفته شود که جاییکه بیماران روانی علاج میشود بیمارستان است نه زندان. رفورم های بزرگ به راه افتاد نه تنها درین مورد بلکه در حیطۀ موسسات عدلی و قضایی همین طور شد.گویا ستروکتورلیزم ارتقا یافته ایجاد شد و به انسانگزینی یا Humanisme  ادامه یافت.  

با توجه به همه این مطالب، جامعه شناسی یا sociologie که قبلآ یک فن جداگانه بود نیز شامل انسانشناسی میشود و به سرعت یک فصل عظیم را تشکیل میدهد از برکت آن در پهلوی عوامل نژادی – فرهنگی، نوعیت دسترسی به کار و تولید، جای عمده پیدا میکند  و به نوبۀ خود ایجاب قانون گذاری ها میشود تا انسان را از زیاده روی های بازار منفعت در پناه شود. اینست که انسانشناسی کسب وسعت میکند هم در توجه به خصائل نژادی – فرهنگی وفادار میماند و هم به جامعه شناسی جایش را محترم می پندارد و همین است که فصل عمدۀ انسانشناسی بر مبنای شناخت نژاد و فرهنگ و جامعه به ایجادsociologie  ethno-  زمینه ساز میشود.

 زیر نظر استاد آنزمانم پروفیسر پسکلیس Pascalis در یک کنگره جهانی گفتیم که انسان موجود فرهنگ ساز و حماسه آفرین است. استقبال مساعد ازین نظر، کارهای بعدی من را آسانتر ساخت خصوصآ که نشریات پیگیر کلود لیوی شتروس Claude Levi Strauss در مورد چگونگی حماسه ها، هر آن باعث اطمینان خاطر میشد. دانسته شد که  انسان از حوادث گذشته های دورکه در بخش اعظم خیالی اند به کمک آرزوی خود رنگ و رخ مرغوب واقعی میدهد و چون واقعیت می شناسد یک اندازه هم مقدسش می پندارد و آنرا در جای مناسبی  میگذارد، گویا این انسان حماسه آفرین است. ازین پیدا وار در تعمیر فرهنگ امروزی با دست باز استفاده میکند. آنگاه که فرهنگ چون بنای استوار تعمیر شد انسان به آن می نازد و روی بزگواری به جوامع دور و پیش پیشکش میکند ازین مطلب در مضمون شمنیزم تشریح کرده ام که خوب است که به آن رجوع شود و این معامله را گسترش فرهنگی یا Diffusionnisme میگویند که در نتیجۀ آن دسترسی به فرهنگ دیگران بدست می آید و به این حادثه دسترسی به فرهنگ دیگران  Acculturation میگویند و آنرا به کمک یک تصویر در مضمون شمنیزم یافته میتوانید. انسان از پیداوار فرهنگی خود در موارد مختلف استفاده میکند مهمترین مورد استفاده همانا استفاده  در سمت تسکین خاطر وتلاش به ایجادآرامش است. در یک مضمونم به نام خودی ( در ویبسایت داکتران برای افغانستان و هم در وبسایت دانشنامۀ افغان یا افغان پیدیا خوانده میتوانید ) گفته بودم که قرار نوشتۀ متفکر فرانسوی Romain Roland رومن رولان (در اخیر سلالهای  ۱۸ صد مسیحی) که گفته بود که انسان از یک احساس عمیق و درونی یک کمبود رنج میبرد. موجودیت این احساس کمبود را فروید و کسانیکه بعد از فروید آمده اند هم تأئید کرده اند. در تلاش به چاره سازی انسان های اولی چاره را در پرستیدن ها سراغ کرده اند این بود که در تاریخ طولانی جوامع بشری انسان ها چی را نبوده که نپرستیده باشد. من در یک کارم بالای یک جمعیت چلپاسه پرستان افریقای و سطی در یافتم که چلپاسه پرستان در وصف این حیوان بیانات شاعرانه دارند به او توانائی ها را نسبت می دهند، همه حوادث را از او میدانند، میگویند آنچه در خواب می بینند از توجه آنست. هرگاه زمین کمتر حاصل دهد نمی گویند که از فروگذاشت چلپاسه است میگویند از بی کفایتی انسان است که دست طلب را به موقع دراز نکرده است خلاصه عیبی در او نیست. انسان ها در هر کنج و کنار چیزی یافته اند تا به آن پناه ببرند. این مرحله را در انسانشناسی مرحلۀ Animisme میگویند. این مرحله در میان مرمان دیر دوام نکرد صرف در بعضی کنج و کنار افریقا هنوز در ادامت است. دستور ارتقایی انسان مردمان را ازین ساده باوری ها یا Subjectivisme کمک کرد تا برون شوند. انسان ها در سراغ خدای آسمانی شدند اما این  ارتقا به دستور عقلانی یا Objectivisme هم مراحل گذاری دارد.انسان  از مرحلۀ animisme برآمده توانست اما مدت کم و بیش طولانی در  پندار کثرت خدایی ماند Polythéisme طوریکه هر پدیده به خود خدایی داشت. گفته شد که  خدای روشنی و روز با خدای مالک شب و تاریکی  با هم در مسالمت هستند با وجودیکه گفته اند این خدای مالک شب هم بیم وهم،  وهّم را در خود دارد با وجود این همه،  همه حیطۀ اختیار را یک بدیگر در مسالمت واگذار می شوند و گذاری  شان در صفا و در آرامش است. درین مورد زمانی به یک دوست صاحب نظر در چند بیتی در وصف راحت این گذار گفته بودم که یکی آن اینست : 

چون خلوت خوش مشرب پیش از آمدن روز

واپس زدۀ تاریکی و بیم شبانرا

بر عکس خدای طوفان و رعد و برق با خدای بارندگی و فراوانی در خصومت است هنوز باران شروع نکرده که خدای متخاصم دست به کار میشود. بقایای این تکثیر خدا ها نیز هنوز در کنج کنار بعضی جوامع وجود دارد. گفتیم انسان و فکرش در ارتقاست و خوبست که چنین است.  حوالی هشت یا نه هزار سال پیش از امروز چمان ها در شمال اسیای میانه لازم دیدند هم به animisme  خاتمه بخشند و  هم به polythéisme و نظر وحدانیت را پیشکش نمودند و گفتند که خدای یگانه مالک امور زمین و آسمان است. جای تعجب درین است که حوالی همین سال ها یکی از آخرین فرعون های مصر هم خطاب به مردمانش گفت : باید بدانید که ما خدای شما نیستیم و هیچوقت نبوده ایم، خدای ما و شما یکیست و در آسمان است. همین عصریست که خانوادۀ فرعون در تزئینات خود از لاجورد و همرنگ لاجوردی استفاده میکردند این را میدانیم که لاجورد پیداوار اسیای میانه است به همین دلیل من در کانفرانسم گفته بودم که نشود که باز با پیداوار تجاری فکر هم راه سفر گرفته باشد. در هند در سواحل گنگا پنج هزار سال پیش یک صاحب نظر از وحدانیت ابلاغ نمود.(نمی شد که در شرح انکشاف انتروپولژی دستور زمانی رعایت شود که لازم به معذرت خواهیست).  دنبالۀ این مطلب را در انتروپولوژی در سرزمین های  ادیان آسمانی در یک بحث طولانی تشریح خواهم کرد.