زنجیر جنون

از کتاب: دیوان محجوبه هروی ، غزل

ز تیر نازت ای خونریز قاتل

دلم در بر طپد چون مرغ بسمل

ز تاب و تب وجود در گداز است

شرربر خرمنم زد آتش دل

دام محبوس زنجیر جنون است

ز سودای تو ای مشکین سلاسل

طبیبم گر قلاطون زمان است

ندارد چاره ء بیماری دل

نمی سازد علاج ضعف دل را

ز گل قند حکیمان چه حاصل!

مریض هجر مایوس از علاج است

که سازد چاره ء این کار مشکل

ندارم شربتی «محجوبه» جز صبر

که مینوش بسان زهر قاتل