محیط سنائی
قسمت اول: مدنیت غزنه در عهد او
«دوم: سلاطین معاصر او.
«سوم:شعرای معاصر او
مدنیت غزنی در عهد سنائی
غزنی در دورۀ سلطنت آن سبکتگین عروس شرق بود و زیبا ترین و معمور ترین شهر های ایشیا بحساب می رفت عمارات و ابنیۀ که در عهد سلطنت اعلیحضرت یمین الدوله محمود و پسر او مسعود شهید در غزنه تعمیر یافته بود و ثروت و تمولی که دران عصر به غزنه موجود بود از جد حصر و احصای ما بعید است عظمت در بار و شکو و جلال بارگاه این پدر و پسر بعد از ایشان هیچ یک از سلاطین و حکمرانان مشرق را دست نداده است یعنی وقتی که تعریف یکی از دربار های محمود را مینماید می نویسد(مهمانان را بر سرای ضیافت بردند بهشتی دیدند آراسته بحوض ها و طبق های زرین و سیمین منضد (1) به اوانی مرصع و صحن های فایق و ادوات رایق و پیش مسند سلطان طار می زده و عضادات آنرا به مسامیر زر استوار کرده و فرش های رومی و خطائی و ابریشمی گسترده و در صدر مجلس منقلۀ نهاده و حواشی آن به خانه های مربع و مسدس و مثمن و مدور و منقسم کرده و هر خانه به نوعی از انواع جواهر پر گردانیده که پر تو آن نور دیده هارا خیره میکرد و همه متفق شوند که در هیچ عهدی اکاسرۀ عجم و قیاصرۀ روم و اقبال عرب و تبایعۀ یمن و رایان هند را مثل آن نفایس دست به هم نداده بود.
و در حوالی مجلس طبق های زرین نهاده مشحون بمشک او فر و عنبر اشهب و کافور ریاحی و عود قماری واتر جهای مصنوع و انواع فواکه و اثمار را از زر ساخته و عناقد را زا لعل بدخشی (2)
بیهقی در تعریف تختی که برای مسعود شهید پسر یمین الدوله محمود ساخته بودند و آنرا بیهقی به چشم دیده بود مینویسد(3)
این تخت در عرصۀ سه سال تمام شد هر کس که ایت تخت را میدید دیگر هیچ چیز در نظرش نمی نمود تختی همه از زر سرخ بود و تمثال ها و صورت ها چون شاخهای نبات از وی بر انگیخته و بسیار جواهر در او نشانده همه قیمتی و دار آفرین ها (4)
----------------------------------------------------------------------------------
(1)نسخه خطی (2)ص334 تاریخ یمینی (3) ص 550 و 551 تاریخ بیهقی طبع طهران (4) در اخرین چتر برهان.
بر کشیده همه مکلل به انواع گوهر و شادر وانکی دیباء رومی بروی تخت کشیده و پوشیده و چار بالش از شوشۀ زر بافته و زنجیرر زر اندود از آسمان خانۀ صفه آویخته و تاج را در او بسته و چار صورت روئین ساخته برمثال مردم و ایشانرا عمود های انگیخته از تخت استوار کرد چنانچه دست ها ببازیده و تاج را نگاه می دارند، و از ناج بر سر رنجی بوده که سلسله ها و عمود ها آنرا استوار نگاه می داشت و بر زیر کلاه بود این صفه ها را همه به قالی و دیبا های رومی بزر و بوقلمون بر دیبا آراسته بودند و سه صد و هشتاد پاره مجلس زرین نهاده و ره پاره یک گز درازی و گزی خشک تر پهناو بران شما مه های کافور و نافه های مشک و پاره های عود و عنبر و در پیش تخت اعلی پانزده پاره یاقوت رمانی و لعل بدخشانی و زمرد و مروارید و پیروزه (1)
دیگر از عمارات غزنی دران عصر باغ فیروزی بود این باغ یکی از نزهت گاهای زیبا و عمارات دلاویز غزنی بحساب می رفت اعلیحضرت محمود یمین الدوله آنرا دوشت میداشت و امر کرده بود تا دران باغ دفن شود چنانچه بعد از مرگ در چمن سیب زار باغ فیروزی دفنش کردند.
فرخی سیستانی شاعر مشهور در بار محمود در صفت این باغ قصیدۀ غزائی دارد:
بفرخنده فال و بفرخنده اختر
به نو باغ بنشست شاه مظفر
بروز مبارک به بخت همایون
بعزم موافق برای منور
بباغی خرامید خسرو که اورا
بهار و بهشت است مولا و چاکر
بباغی درختان او عود و صندل
بباغی ریاحین او بشد تر
بباغی چو پیوستن مهر خرم
بباغی چو رخسارۀ دوست دلبر
بباغی که دل گوید این تن درین جسم
بباغی که تن گوید ای دل درین چر
بباغی در وسایۀ شاخ طوبی
بباغی در و چشمۀ آب کوثر
بباغی کز آب گلشن باز یابی
نسیم گلاب و دم مشک از فر
بهشت اندر و باز یابی به آبان
بهار اندر و باز بینی به آذر
ز سرو بریده چو زلف بریده
ز شکل مدور چو چرخ مدور
بهشت است این باغ سلطان اعظم
دلیل آنکه رضوانش بنشسته پر در
دری را از ان مهر خواندست مشرق
دری را از ان ماه خواندست خاور
در او صید را چند جائی ستوده
در او بزم را چند جائی مشهر
کجا جای بزمست گلبهای بیحد
کجا جای صیدست مرغان بی مر
روان گرد بر گرد امپر غمی را
تدز روان آموخته ماده و نر
ز خر گاه چون بر کشاده جهانی
دری باز کرده بپایانش اندر
همه باغ پرسندس و پر صناعت
چو لفظ مطابق چو شعر مکرر
یکی کاخ شاهانه اندر میانش
سر کنگره بر کران دو پیکر
بکاخ اندرون صفه های مز حرف
در صفه ها ساخته سوی منظر
یکی همچو دیبای چینی منقش
یکی همچوار ژنگ مانی مصور
نگاریده بر چند جای مبارک
شۀ شرق را اندران کاخ پیکر
بیکجای در رزم و در دشت ژوبین
بیکجای در بزم و در دست ساغر
وزان کاخ فرخ چو اندر گذشتی
یکی رود آب اندر و همچو شکر
برفتن ز تیزی چوفرمان سلطان
بخوردن ز خوشی چو عیش توانگر
نه چرخست و اجزای اوستاره
نه ابرست و آوای او همچو تندر
اگر بگذرد بر سرش مرغ موجش
ببالاید اندر هوا مرغ را پر
بدینسان بباغ اندرون باز بینی
یکی ژرف دریا مر اورا برابر
روان اندران کشتی و خیره ماندی
زپهنای آن دیدۀ هر شناور
زمینش به کر دار بیشینه کرده
کران تا کرانش بکردار مر مر
بدو اندرون ماهیان چون عروسان
بگوش اندرون حلقه بر درو گوهر
دوکانی بر آورده پهلوی دریا
بدان تا بدان میخورد شاه صفدر
یمین دوله شاه محمود غازی
امین ملل خسرو بنده پرور
شۀ خوب صورت شۀ خوب سیرت
شۀ خوب منظر شۀ خوب مخبر
بمردی فزایندۀ عز مومن
بشمشیر کاهندۀ کفر کافر
ز بهر قوی کردن دین ایزد
همیگردد اندر جهان چون کندر
زهی بزم را ابر دینار قطره
زه رزم را خسرو رزم گستر
توانی که هرچ از تو گویم بمردی
نیوشنده از من کند جمله باور
نشان تو نایافته شهر یارا
نه ماهیست در بحر نه مرغ دربر
مزور بود جز ترا نام شاهی
چو جز مر ترا نام مردی مزور
بهندوستان آنچه تو پار کردی
بر اهل سلاسل نکرد است حیدر
تهی کردی از پیل هندوستان را
ز بس تاختن بروی آنجا ز ایدر
ز دو پادشاه بستدی بر دو منزل
بیک تاختن هفت صد پیل منگر
همی تا ببزم اندرون نیک یابی
گل تازه را بار نا کرده از بر
خدایت معین باد دولت مساعد
جهان زیر فرمان تو تا به محشر
خوشا کاخ باغی که داری بشادی
درین کاخ میخورد ازین کاخ بر خور
امین احمد رازی مولف هفت اقلیم راجع به نو باغ می نویسد:
سلطان بدامنۀ کوه یک قصر با شکوه موسوم به نو باع با کاخهای دلکش و زیبا و باغهای فرح فزا بنا نمود که نهر های جاری و شلاله های طرب خیز باغ از چشمۀ بالای کوه سیراب می گردید.
دیگر از جاهای تاریخی غزنی میدان افغان ثلی است که بقول بیهقی تربت سبکتگین پدر سلطان محمود در انجا بود و بعدا کوشک محمودی را در انجا بنا کردند. این میدان همین جای است که تربت سبکتگین و منار های غزنی در انجا واقع است بیهقی از افغان ثلی (پشتو) چند جادر کتاب خود ذکر کرده (1) بابر نیز در تزک خود از کلمه افغان ثلی یاد کرده و آنرا بمعنی شعار افغان ترجمه نموده است (2)
ولی در حقیقت اصل این کلمه افغان ثلی (پشتو) بنای افغانی که تقریبا تلفظ آن بثای مثلثه عربی قریب است و در افغانی این کلمه بمنار یاد گار اطلاق میشود.
و چون در اینجا مقبرۀ سبکتگین رحمة الله علیه واقع بوده و آنرا افغان ثلی (پشتو) یعنی یادگار افغان می خواندند چنانچه مناره های غزنی نیز در همین میدان واقع است.
دیگر از بناهای با عظمت و شکوه غزنی کوشک مسعودی بوده (3) بیهقی می نویسد چون مسعود بن سلطان محمود غزنوی به سلامت و سعادت در دار الملک غزنی رسید به کوشک کهن محمودی به افغان ثلی فرود آمد و کوشک مسعودی راست شده بود چاشت گاهی بر نشست و آنجا برفت و بگشت و به استقصا بدید و نامزد کرد خانه های کار داران ووثاق های غلامان سرائی و دیوانهای وزیر و عارض و رسالت ووکیل را پس به کوشک کهن محمودی باز امد و مردم به شتاب و در کارها افتادند و هر کسی جای خویش راست می کرد، و فراشان جامه های سلطان می افگندند و پرده ها می زدند و چنین کوشک نشان ندهند هیچ جای و هیچ پادشاه چنین با نفرموده و همه بدانش و هندسۀ آیتی بود رضی الله عنه و این کوشک بچهارسال بر آمد و بیرون از حد نفقات کرد و حشر و مردم پی کاری به اضعاف آن آمد چنانچه از عبدالملک نقاش و مهندس شنودم که از روزی به سر هنگ بوعلی کوتوال گفت هفت هزار هزار درم نفقات شده بوعلی گفت مرا معلوم است که دو چند آن حشر و بی کار بوده است.
ابن اثیر در ذیل وقایع آمدم سنجر بمدد بهرام شاه در غزنی می نویسد که دهنه های جوی ها در داخل باغات محمودی همه از نقره بود که آنرا عساکر کرسنجر غارت میکردند و سنجر مانع آمد.(4)
--------------------------------------------------------------------------------
(1)صفحه256-272-504 تاریخ بیهقی طبع طهران (2) تزک با برصفحه 87
(3)صفحه 508 تاریخ بیهقی (4)صفحه 12 جلد دهم تاریخ الکامل ابن اثیر.
دیگر از عمارات آن وقت غزنی مسجد آن بود وقتی که سلطان محمود از غزوه قنوج و کشمیر مرجعه کرد در تعمیر این مسجد اقدام نمود(1)
یمینی می نویسد سلطان در وقت نهضت به هند امر فرمود (تا از بهر مسجد جامع به غزنه عرصۀ اختیار کنند) زیرا جامع قدیم بروفق روزگار سابق بود و مردم این زمان را کفایت نمیکرد.
چون سلطان ازین غزوه معاودت کرد کار تسطیح عرصۀ مذکور به اتمام رسیده بود تاسیس و تربیع آ تمام گشت و دیوار های آن ممهد شده بفرمود تا دروجه اهتمام اتمام ان عمارت مال فراوان بریختند و استاذان حاذق و عمله چا بک ترتیب دادند و از ثقافت حضرت قهرمانی معماری ماهر بر آن ها گماشتند تا از صبح تا شام بر کار ایشان نگرانی میکرد ووقتی که شام می شد ترازو در پیش می نهاد و انان را اجرت می داد.
و سنگ های مر مر آنرا از جاهای دورست فراهم کردند و آنرا به اشکال مربع و مسدس تراشیدند و طاق های مسجد را بحدی لطیف و زیبا بر آوردند که چشم دران خیره می شد و آن هارا برنگ های مختلف و اشکال بدیع بیاراستند؛ و تمام ان ها را تذهیب و زرکاری نمودند، وشوشه های زر اندود از اجسام اصنام و ابدان اوثان فرو می ریختند و بر در ها و دیوارها می بستند.
و سلطان یک خانه جهت عبادت برای خود ترتیب فرمود و دران کمال دقت و نزاکت به کاربردند و فرش و پیزارۀ آنرا تمام از سنگ رخام فراهم آوردند و در هر مربع از مربعات آن خطی از زر در کشیدند و به لاجورد تکحیل کردند.
و از حسن تلوین و تزئین بجای رسانیدند که هر کس می دید انگشت تعجب در دندان می گرفت و می گفت ای آنکه مسجد دمشق دیدۀ و بدان شیفته شده ئی ودعوی کرده ئی که مثل آن بنیادی ممکن نگردد بیا و مسجد غزنه مشاهدت کن تا بطلان دعوی خود به بینی .
-----------------------------------------------
(1)ابن اثیر.
و در پیش این خانه مقصورۀ بنا کردند که در مشاهر اعیاد و جمعات سه هزار غلام در وی به ادای فرایض و سنن بایستادندی و هر یک در مقام معلوم خویش بدون مزاجمت دیگری به ادای فرایض و سنن بایستاندی و هر یک در مقام معلوم خویش بدون مزاحمت دیگری به عبادت مشغول شدی و در جوار این مسجد مدرسۀ بنا نهاد و آنرا به نفایس کتب و غرایب تصانیف ائمه مشحون گردایند مکتوب بخطوط نیکو و مقید به تصحیح علماء و ائمۀ فقهاء و طلبۀ علم روی بدان می نهادند و به تحصیل و ترتیل علم مشغول میشدند.
سار جن مالکم در تاریخ خود می نویسد مسجدی که سلسطان بنا کرد از سایر ابنیۀ شهر ممتاز بود وضع طراحی و احجار رخام که دران بکار بردند و فرش های ملون و قنادیل مذهب و سایر اسباب زینت آن موجب فسحت خاطر می گردید و آن مسجد را عروس ملک می گفتند.
در صحن بیرونی این مسجد فواره های ساخته بودند که آب آنها از ارتفاعات لازمه بجانب برکۀ کلان وسطی سرازیر می شد. ووقتی که برکه را مالا مال می ساخت اخیرا بوسیله جوی چه ها به نهر کلان می ریخت این منظره در نظر بیننده چنان یک فص عجیبی را جلوه می دادند که دران رنگ صنعت با جمال آثار قدرت آمیخته شده در نظر جلوه میکرد.
یک محراب در مزار جمع اولیاء مشاهده میشود که بعضی حصص آن شکسته و در دیوار طرف غربی زیارت مزبور نصب کرده اند و در حواشی آن آیات قرآنی نقش شده است و بعضی ها حدس می زنند که این سنگ محراب همان جامع غزنی بوده است و جامع نیز در همین حدود واقع بوده.
اگر جامع در این حدود بوده باد احتمال میرود اما اینکه این سنگ محراب همان جامع محمودی باشد بخیال من مستبعد می نماید.
زیرا اولا جنسیت این سنگ شایسته محراب مسجدی بدان همه زیبائی و تکلف نیست.ثانیا این سنگ بحدی خورد است که نمی توان آنرا محراب مسجدی بدان بزرگی دانست. ولی سنگ های که میتوان گفت بجامع محمودی تعلق داشته در غزنی کنونی به کثرت است در صحن مزارات عرفاء و بر روی هر قبری و مسجدی یکعدۀ زیاد از ان مشاهده می شود.
یک قسمت از این سنگ شایسته محراب مسجدی بدان همه زیبائی و تکلف نیست. ثانیا این سنگ بحدی خورد است که نمی توان آنرا محراب مسجدی بدان بزرگی دانست. ولی سنگ های که میتوان گفت بجامع محمودی تعلق داشته در غزنی کنونی به کثرت است در صحن مزارات عرفاء و بر روی هر قبری و مسجدی یکعدۀ زیاد از آن مشاهده می شود.
یک قسمت از این سنگ ها که به فرش مسجد تعلق داشته به اندازه جای یک سجده میباشد و برروی هر کدام آنها خط ظریف و زیبائی بصورت محراب کشیده شده است.
و یک قسمت دیگر که بدیوار مسجد تعلق داشته تمام آنها به گل و برگهای نهایت ظریف وزیبا منقش هستند و در وسط آنها شکلی بصورت نشان رسمی امروز ما به تفاوت بسیار جزئی رسم شده است.
علاوه برسنگهائی که تعلق به مسجد داشته بعضی سنگهای سفید دیگری هم کشف میشودکه بر روی آنها صورت حیوانات از قبیل اسپ و فیل و یا صورت های فرخی در قصیدۀ خود ذکر کرده تعلق به عمارات شاهی داشته است چنانچه گفته:
یکی کاخ شاهانه اندر میانش
سر کنگره بر کران دو پیکر
به کاخ اندرون صفه های مزخرف
در صفه ها ساخته سوی منظر
یکی هم چو دیبای چینی منقش
یکی همچو ار ژنگ مانی مصور
نگاریده بر چند جای مبارک
شۀ شرق را اندران کاخ پیکر
بیکجای در رزم و دردست ژوبین
بیکجای در بزم و در دست ساغر
در یک سنگ سفیدی که تازه از غزنی از دیوار سید احمد مکی علیه الرحمه کشف شده و در موزۀ کابل موجود است صورت مردی در یکطرف آن رسم شده که بر اسپ بلندی سوار است بدستی ششمیر گرفته به آهوی حمله می کند وبدست دیگر شیری را که از قفا به او حمله کریده میراند، بر روی دیگر این سنگ بر حاشیه برگ و گلهای ظریف این چند کلمه خوانده میشود.