لب جان پرور
از کتاب: دیوان محجوبه هروی
، غزل
دلم محبوس زلف کافر کیست
تنم مجروح زخم خنجر کیست
بناز و غمزه دل تاراج کردن
شعار نرگس غارتگر کیست
دو صد ملک دل از یک عشوه بگرفت
چنین شاهی بگو در کشور کیست
قرار صبر داده غم گرفته
دل دیوانه ام سودا گر کیست
منم دیوانه و دلداده او
ندانم ان پریرو دلبر کیست
همه قلب احبا را شکسته
سواری این چنین در لشکر کیست
سروی دارم از دنیا و عقبی
ندانم ان ستمگر را سر کیست
رخش شمع کدامین جمع گشته
مسیحان لبش جان پرور کیست
دلم « محجوبه » گم شد دوش از کف
نیم آگه که اکنون در بر کیست