بتخانه شابهار
(شوبهار) اصلا عبارت از (شابهار ) است ، غزنی و بتخانه شابهار ، پیر مرد برهمنی مقیم شاه جوی، شاه جوی و کاه جوی، پیر مرد برهمنی در پای دیوار قلعه شناختن گرشاسب ، راهبان و کاهنان ، آئین ، برهمنی در کندهار ، کلات ، مقر ، غزنی ، سکاوند ، کابل ، ننگرهار ، شابها ، در نقاط مختلف مملکت ، شابهار کابل ، شابهار غوربند ، شا بهار کاپیسا ، شابهار، بلخ، شابهار کهن دژ (قندز) شابهار ،بغلان، شابهار فرخار ، شابهار بامیان ، شابهار، غزنی ، شروع حفریات با پروفیسر توچی ، نامهای متعدد بتخانه ، تپه سردار ، نقاره ، خانه بتخانه احتمال آبای سه تن از پادشاهان قدیمه ، آشوکا ، کنشکا ، هوویشکا ، شابهار و آبادیهای کوشانی امپراطور کنیشکا ، هوویشکا و جام فلزی (خوات) وردک ، منار چکری ، کاوش در خرابه های بتخانه شابهار سبک آبادی کوشانی آثار رنگ آمیزی سرخ رنگ ، مجسمه ده متری ، کشف کتیبه های برهمنی ، نوشته های مذهبی ، زینه های متعدد استو په بودایی ، فرود آمدن بودا ، بتخانه زیبای غزنی ، اسم شابهار و خاطرات نظامی عصر غزنوی ، میدان مشق و تمرین نظامی، محمود غزنوی و شابهار ، از عصر غزنوی تا امروز .
حین که گرشاسب از زابلستان بقصد کابلستان حرکت میکرد و در مسیر خود از راه قدیم کندهار ، کابل تازه به دهکده (شاجوی) رسیده بود که پیر مرد برهمن از پای بر دیوار منزل بر او صدا زد و گفت : اگر کامیاب شدی باید سوگند خوری که برای تقدیس به (بتخانه شابهار) بروی و پیمان به بندی که به کاهنان صدمه و آزار نرسانی گرشاب به قبول نصایح که محتویات در بحث جدا گانه وارد شد و زیارت بتخانه مذکور تن در داد و به عهد خود وفادار ماند و اینک (بتخانه شابهار) حاضر شد :
چوآمد به بت خانه (سوبهار)
یکی خانه دید از خوشی پرنگار
زیر چراغ و دیوار پاک از رخام
درش زر پخته زمین سیم خام
اولین چیزیکه اینجا در باب (سوبهار) بگویم این است که (سوبهار) عبارت از (بتخانه شابهار) است. حالاً برای اثبات آن به مراتب ذیل می پردازیم :
اصلا کلمه ترکیبی و مرکب از دو قسمت است یکی (سو) و دیگری (بهار) . اولی به آسانی (شاه) و دومی (بهار) میباشد . نسخه های قلمی گرشاسب نامه محفوظ در کتابخانه آستان قدس رضوی و لندن کلمه اولی را بصوات (سا) و نام بتخانه(سابهار) نوشته اند و واضع دیده میشود که نقاط حرف (ش) را فراموش کرده اند کلمه دومی (بهار) است و در کشور ما بسیار مراجع تذکر بعمل آمده و حاجت به تکرار نیست. مادر افغانستان عهد بودایی بتخانه های خیلی متعددی داشتیم که تعداد آن در نقاط مختلف از صدها تجاوز میکند. در میان این معابد دسته راهبها ، کاهنان و روحانیون ، عده بنام روسا و وزراء ، و برخی به شاهان و پادشاهان منسوب و مسجل بوده و همین معابد شاهی بنام (شابهار) یاد میشد و معتبر ترین و مجلل ترین همه معابد بحساب میرفت و بعضی از آنها مانند (شاه بهار) کابل (شابهار) غوربند (شابهار) کاپیسا (شاه بهار) بلخ (شاه بهار) قندز (شابهار) بغلان (شاه بهار) فرخار (شاه بهار) بامیان و غیره و غیره . در میان این همه (شاه بهارها) (شاه بهار) غزنی در دوره های پیش از اسلام شهرت خاصی است و این نام در ادب و تاریخ عصر اسلامی دوره غزنویان چنان تاثیر افگنده که زمینهای اطراف جایگاه معبد مذکور بنام (میدان شاه بهار) معروف شد و امروز به همین نام میدان مشق های نظامی میباشد. در سال 1336 بنابر وظیفه رسمی با (پروفیسر توچی) رئیس انجمن خاورشناس ایطالیا و سرپرست هیئت باستانشناسی آن مملکت رهسپار غزنی شدم تا نقاطی را که هیئت باستان شناسی در غزنی حفریات میکند انتخاب کنیم . ما دو نقطه را در غزنی تعیین و انتخاب نمودیم . یکی نزدیک خرابه های اطراف آرامگاه سلطان ابراهیم در مجاورت منار اولی که بعدها به حفرگاه اسلامی معروف شد و دیگر در افق جنوب شرقی بالاحصار به سه کیلومتری جنوب غرب آرامگاه سلطان محمود در وسط دشتی که بنام(میدان شاه بهار) است . اینجا تپه دیده میشود طبیعی که یک حصه آن سنگی و دیگر حصه آن خاکی و از خرابه های معبد یا بتخانه تشکیل گردیده است . این دو نقطه بدان جهت انتخاب شد که نمونه حفریات غزنی کابل میشود . دو نقطه بحیث اساسی کاوش های عصر اسلامی و پیش از اسلام ثابت گردد . (شاه بهار) میدان وسیعی است که در دوره غزنویان رسم گذشت نظامی و دیگر عیدها و جشن های بزرگ مذهبی و ملی در آنجا به عمل میاید . در وسط این دشت کوه بچه یا تپه یی افتاده که قسمت پایانی آن سنگلاخ و طبیعی و حصه بالایی آن را خاک و سنگ بتخانه قدیمه اشغال کرده بود میگویند در زمانیکه دستههای لشکر و نظامیان رهسپار هندوستان و ترکستان میشد سلطان فاتح محمود زابلی فراز این تپه می نشست و رسم گذشت عساکر پیروزمند را تماشا میکرد. این تپه را مردم عوام (تپه سردار) (نقاره خانه) و (بتخانه) میگویند ، تپه سردار ازین جهت که امیر حبیب الله خان شهید مسافرتی در ۷۰ سال قبل در غزنی نموده و ملاقیض محمد هزاره در مشایعت شاهانه هم سفر بود و کتاب نفیس خویش (ریاض الالواح) را بیادگار این واقعه تألیف کرد ، و بهترین آثاریست که تا امروز راجع به آبدات و منارها و بقعه های غزنی نوشته شده است. نقاره خانه به این جهت میگفتند که در عهد غزنویان عادت چنین بود که وقتیکه سپاه مظفر غزنوی عازم جهاد میشد و پیلان لشکریان فاتح باز یاد هندوستان میکرد روی این تپه اولین نقاره بصدا در می آید و منزل به منزل نقاره زده میشد تا اینکه صدای حرکت موکب سلطانی از غزنه تا به اقصای نقاط هند میرسید. بالاخره علت نام آن به (بتخانه) این است که (شاه بهار) اصلا همین دشت پهناور را میگفتند در گوشه شرقی آن معبد بودائی افتاده بود . چون معبد بهار خراب شد اسم آن باقی ماند و میدان مشق نظامی شد.
امروز غزنی در اثر دوصد ساله سلطنت غزنویان بحیث کانون بزرگ ادب و فرهنگ و هنر اسلامی شهرت دارد ولی در حقیقت شواهد آثار و معارف دوره های مختلف قبل التاریخ یونانی - کوشانی - ساسانی - یفتلی - زاولی - چینی - بودائی - شیوائی - زونی - آفتاب پرستی - بقایای دوره های قرون وسطی اسلامی - صفاری غزنوی، غوری تیموری ، گورگانی - همه را در آنجا میتوان یافت.
در طی هزار سال (از قرن دوم قبل از میلاد تا قرن هفتم مسیحی) با رواج آئین بودائی در افغانستان ده شهادت زایران چینی و شواهد روی خاکی صدها معابد - استوپه ها و یهارها - بهارها - سنگارمه ها - دپرها صومعه ها در نقاط مختلف کشور ما چون هده بامیان - تکاب ، نجراب - کابل یوانی - کابل شیوانی کابل هندوئی - بگرام - غزنی فندقستان کاپیسا - خم زرگر - غوربند - بلخ - قندز فرخار - بغلان - کندهار سرخ کوتل - ایبک - هزار سم - درمان تپه کهنه مسجد - شترک - سار . سکندری باسول فیل خانه - للمه - درون تپه - و غیره جاهای دیگر که تا حال شناخته نشده و بعضی از آنها در ماخذ عربی و دری هم تاثیر افگنده مانند: (نوبهار بلخ) که به غلط آنرا آتشکده میپنداشتند و یک خرابه آتشکده در مجاورت نزد یک آن قرار داشت (چنانچه) امروز پهلوی خرابه های معبد بودائی خرابه های یک آتشکده هم موجود است و سرک عمومی قیر از مجاورت هر دوی آن میگذرد و اصلا به این نام (نوبهار) معبد بودائی معروفی در بلخ بود . اسم این معبد در سانسکریت (ناو اویهار) و در پراکیست (نو اویهاره) شده است و مرکب از دو کلمه میباشد . (نوا) یعنی (نو) و (ویهاره) یعنی معبد - دیر صومعه - ( ویهاره) آهسته آهسته شکل (بهار) را بخود گرفته است. پس (ناو اویهارا) یا (نواویهاره) معبد (نوبهار) شده (ویهاره) نامی است که در دوره اسلامی و پیش از اسلام معروفیت فوق العاده داشت. (سنگهامه) کلمه دیگری است که مفهوم آن (دیر بودائی) (خانقاه بودائی) میباشد و معمولا به نام معابد و دیر و خانقاه مجموع حجره های راهبان محوطه داخلی ، نشیمن گاه برهمان را در بر میگیرد و استو په ها آبادیهایی بود که در آن یادگارهای اعانه دهندگان را محافظه میکردند درون آن پر از سنگ و بیرون آن با نقش و نگار مزین بود .
اشاهان - وزراء - ملکه ها - رهبانان بزرگ هر کدام در عصر و زمان خود سهم بزرگی در ایقای معابد بودائی داشتند و به نام القاب آنها یاد میشدند و ما بشهادت ز ایران چینی در نقاط مثل - قندوز - بلخ = هده - بگرام - غزنه - غوربند - کابل - سکاوند - و غیره نقاط بودائی معابد شاهی با (شاه بهار) داشتیم که بعضی های آن بکلی فراموش شده و بعضی به استعاره هنوز از بین نرفته و بعضیهای دیگر اقلا نام خود را حفظ کرده و امروز مفهوم آن غیر از بت خانه است - مثلاً (شاه بهار) غزنی در حوزه ماحول خود به (میدان شاه بهار) اطلاق میشود و امروز هم یک گوشه آن مخصوص ترین های عساکر است و فولکلور و ادب شفاهی و تاریخ اسم بلستانی (شاه بهار) را فراموش نکرده و امیر فرخی گوید :
با من به شه بهار هم بود چاشتگاه
ماه من آنکه رشک برد زود و هفته ماه
گفتاین فراخ دشت کشاده چیست؟
گفتم که عرصه گاه شه یی عد و سپاه
گفتا چه خوانم این شه ازاده را بنام ؟
گفتم یمین دولت محمود دین پناه
در اینجا از پادشاهان قدیمه سه تن را میتوان نام برد که در آبادی بتخانه قدیم (شاه بهار) غزنه نقشی داشته . این سه نفر از حوالی 250 ق - م تا قرن سوم مسیحی هر کدام بنوبه خود در آبادی و عمران دخالت داشته و هر کدام از خود آثاری باقی گذاشته اند - مانند (آشوکا) (کنیشکا) (هوویشکا ) ولی دین بودائی را در حنوب هندوکش ننگرهار شرقی تا کندهار بسط داد و در کتبیه به دو زبان آرامی و یونانی دارد شهر کهنه کندهار و معابد از آبادیهای اوست. دومی آبادیهای قدیم آتشکده بغلان (بغو لانگو) قدیم ترین استو په و محتملابت 35 متری بامیان برخی کسان تاریخ انرا جدید میدانند و استو په بسیار بلند پشاور که نام و هیکل کنیشکاری یک جعبه فلزی حک شده از اینجا بدست آمده و همه از آبادیهای اوست.
سومی که در قرن سوم مسیحی می زیست ، در کابل بودائی منار چکری که در دوازده کیلومتری شرق شهر منارروی تیغه کوه برای رهنمایی بودائیان ساخته از (خوات وردک) ظرف فلزی از یک استو په بودائی پیدا شد به رسم الخط خروشتی اسم (هوویشکا ) باشد زیرا قراریکه شرح یافت در گرد و نواح کابل و غزنی آبادی های مذهبی زیادی بوده و پادشاه مذکور به آیین شیوائی) هم منسوب بوده (۱).
در جلد دوم تاریخ افغانستان صفحه (٥٤٣ - ٥٥٤) شرحیدر اطراف معبد (شاه بهار) نوشتم این معبد شاهی شاه بهار) در سال ۱۷۹ هجری (مطابق ۲ - ۷۹۳ م) دست ابراهیم بن جبرییل به امر فیصل بن یحیی که از طرف هارون الرشید خلیفۀ عباسى ، والى خراسان بود خراب و ویران شد ابن (شاه بهار) در نزدیکی غوربند یا دقیق بگویم در حوالی چهار کیلومتری شمال غربی (چاریکار ) وجود داشته و استو په بزرگ آن موسوم به (توپ دره) است و در اطراف آن داستانهای جالبی نقل میکنند و مسکوکات منسوب به (هوویشکا) از آن جا بدست می آید .
بتخانۀ (شاه بهار) غزنی معبد معروفی بود که در اثر خاکروبی و خاک کشی حویلی حجره های راهبانان بودائی کشف شده است و در قسمت دوم بتخانه شاه بهار که فراز خرابه قسمت اولی بنا یافته اصل (بنخانه شاه بهار) بچشم میخورد که من حیث مناظر طبیعی بسیار زیبا و فرح بخش است و بر تمام دهکده ها تا نقاط دور دست حاکم میباشد . در اثر خاک برداری سال اول دیوارهای معبد - صحن وسیع ، بقایای استوپه بزرگ ، جایگاه چندین استوپه های کوچک دیگر کشف شده که همه جا بجا محفوظ نگاه داشته شد و از آنها مراقبت علمی بعمل می آید زینه ، اساسی در جناح غربی به محوطه استوپه ، و استوپه مرکزی و از انجا به بدنه اصلی معبد کشیده شده است . از روی سنگ کاری قسمت های داخلی سبک کوشانی هویدا است هنوز شواهد رنگ آمیزی در بعضی جاها جلب نظر میکند ، و رنگ سرخ کاملاً مشهود است و تغه یس (مجسمه) بزرگ بودائی به ارتفاع ۱۰ یا ۱۲ متر در زوایای قسمت خارجی معبد به ثبوت رسیده است معبد شاه بهار روی تپه بلندی با استوپه بزرگ و مرتفع و مجسمه های عظیم بودائی در وسط دشت که به همین نام یاد میشود اهمیت و عظمت خاصی داشته و گنبد با شکوه بالوان سرخ رنگ و رنگ طلایی چهره های مجسمه ها از دهکده های دور و نزدیک غزنی میدرخشید مجسمه های کوچک از گل پخته حاوی دعاهای مذهبی روی گل زرد پخته شده و نمونه های رسم الخط (برهمنی) قرن های چهار و پنج مسیحی (یبغو) قرنهای پنج و شش میلادی و ارتباط آن را از نظر ادب و مذهبی به آسیای مرکزی وانمود میکند :
فراموش نباید کرد که زینه های مرکزی متعدد در چار طرف بتخانه چیز جدیدی است که درین نقطه افغانستان دیده میشود . در اسطوره ها چنین آمده است که (بودا) حینیکه از دیدن ما در مریض فارغ شد از طریق جو هو ابر میگشت در معبر (شالکاشا) در حوالی بنارس فرود آمد. راهبان بودائی تصور میکردند که (بودا) در برگشت خود در غزنی به (بتخانۀ شاه بهار) پایان شده توسط زینههائی که به چار طرف بقعه ساخته اند به صحن بتخانه فرود خواهد آمد .
پیر مرد برهمنی که به غرغشت پند میداد در حوالی دهکده شاجوی مقیم بـود غرغشت (گرشاسب) که بطرف کابل میرفت در راه متوقف شد و نصایح و اندرزهای او را شنید . این است که نزدیک بتخانه (شاه بهار) میشود قرار و عده به زیارت بتخانه میرود و بوعده وفا میکند .
بهر سوبر از پیکر اختران
از ایوانش انگیخته پیکران
میان کرده در برج شیر افتاب
زیاقوت رخشان و در خوشاب
ز گوهر یکی تخت در پیشگاه
بتی بروی از زر و پیکر چوماه
زمان تا زمان دست بفراشتی
گشادی کف و بانگ برداشتی
همانگه شدی هر دو کفش پر آب
بشستی بدو روی و تن در شتاب
از آن آب هر کو کشیدی بجام
بدیدی بخواب آنچه بودیش کام
درختی کجا خشک ماندی زبار
چوز آن آب خوردی شدی میوه دار
کنیزان یکی خیل بیشش بیای
پری وش همه گلرخ و دلربای
همه ساخته میز را ز پرنیان
ز دیبا یکی کرته ای تا میان
همی هریک از پر طاوس باد
زدش هر زمان و آفرین کرد باد
بنزدیک مردان بطمع بهشت
شدندی به مزد از پی کار زشت
بدان بت بدادندی از مزد چیز
کنون هست از ینگونه در هند نیز
در آن خانه دید از شمن مروشصت
میان شان یکی پیر شمعی بدست
بپرسید از و کاین کنیزان کی اند ؟
چه چیز این بت و پیش او از چه اند؟
خدایست گفت این و ایشان بناز
مگس زوهمی دور دارند باز
سپهبد بدو گفت کای خیره رای
یکی نا توان راچه خوانی خدای؟
نه گوید ، نه بیند نداند سخن
نه نیکی شناسد نه زشتی زبن؟
خدای جهان گفت آنرا سزاست
که دانا و برنیک و بد پادشاست
ز فرمان او گشت گیتی پدید
جز او هر چه هست ازین او آفرید
کرا از مگس داشت باید نگاه
زبد چون بود دیگران را پناه؟
اگر نه بدی از پی برهمن
جدا کرد می پاک سرتان زتن
چنان کز برهمن پذیرفه بود
نه بد کرد برکس نه خواری نمود
گرشاسب درون بتخانه در آمد و بهر سو نگریست ، بتهای از طلا و یا قوت بر هر طرف نهاده و یک بت کلاتی از یاقوت درخشان وسط سائرین روی تخت جلوس نموده ، گاهی . دستهای خود را پیش میکند و آب میگیرد و از آن آب دستها و روی خود را می شوید. این آب بسیار صاف و گواراست . اگر درختی خشک را از آن آب بدهند بار برخواهد شد . چیز دیگری که جزء اوصاف این آب است این است که هر کس از آن جرعه بنوشد چیزی را که خواهش نموده باشد در خواب می بیند.
غرغښت دید که دسته کنیزکان زیبا روی مانند پریان کوه قاف ناز و کرشمه میکنند تمبان یا زیر جامه از پرنیان و حریر و کرته از دیبای سفید در بر کرده و پکه های از پرطاوس بدست گرفته و بت بزرگ را که در وسط روی تخت نشسته است پکه میکنند و مگس های او را دور میکنند . گرشاسب پرسید که این کنیزکان چه کاره هستند و چه میکنند؟ یکی از بر همنها گفت که این دختران پری پیکر خدمت گزاران بت بزرگ اند به نوبت می آیند و مگسهای بت را دور میکنند جمع و جاروب مینمایند و برای بت بزرگ که (نعوذ بالله) خدای ماست خدمت میکنند. گرشاسب گفت کسیکه نمی شنود نه گپ میزند ، نه به سخن میفهمد و نه از خود مگس را دور میتواند چطور خدا میشود ؟ خدا کسی است که خالق کون و مکان و همه چیز افریده قدرت اوست .
کنیزک همان نقشه خون اوی
پدر در پدر ز زوبشد کینه خوی
همه شهر اگر مرد اگر زن بدند
بشیون ببازارو برزن بدند