32

هپتالیان

از کتاب: تاریخ مختصر افغانستان (جلد ۱) ، فصل نخست ، بخش افغانستان تاریخی قبل از اسلام
23 August 1967

در آغاز قرن پنجم میلادی بقایای کوشانیان و کیداریان بین دو امپراتوری بزرگ گوپتاهای هندی در شرق،  شاهنشاهی ساسانی پارس در غرب نیروی خود را باختند،  ولی برای حفظ آزادی و موقعیت ملی خود در کوهساران،  بین این دو نیروی بزرگ موجودیت خود را نگهداری میکردند. 

در حدود ۴٢۵م قبایل سپید رنگ آریایی نژادیکه چینیان یی- نی- لی- دو و یونانیان و رومیان افتهالیت EPHTALITES یا خیونیت CHIONITES و پارسیان خیون یا هون HION یا HUN و در زبان پهلوی و عربی و دری هیتال یا هیطل یا هیفتال یا هیاطله و منابع هندی سنسکریت شوته هونه (هونان سپید) یاد کرده اند، از اراضی آسیای مرکزی و دریای آمو بطرف وادیهای شمال هندوکش تخار و باختر گذشتند،  که چینیان ایشانرا از هونان هیونگ- نو بکلی جدا دانند،  و نیز پروکوپیوس مورخ بیزانسی که معاصر هپتالیانست و در سنه ۵۶٢م مرده،  ایشانرا بدین سبب از وحشیان زرد پوست جدا داند،  که رنگ ایشان سپید و هم مهذب تر بوده اند،  و حتی بقول مورخان چینی زبان ایشان هم مغولی یا ترکی نبود،  و شاید مخلوطی از لهجه های ترکی و آریانه باشد که نام خان =هون را درین اختلاط گرفته باشند و اصلاهمان یو-چی اند. 

این مردم هپتالی در سنه ٣۶۰م از شمال بجنوب حرکت کرده بودند،  و چون کیداریان کوشانی خطر حمله ایشانرا دانستند،  از ساسانیان کمک خاستند،  ولی مقاومت کرده نتواستند و چنانچه گفته شد،  به وادی های گنداره پس نشستند. اما هپتالیان که نام ایشان در یفتل بدخشان تا کنون باقیست تا ۴٢۵م باختر را کاملا بدست آوردند،  و ازینجا جا بطرف غرب دولت ساسانی را به خطر انداختند،  و بسوی جنوب شرق وادیهای کابل و گندهاره و زابل را گرفتند،  و دولت مقتدر هپتالی افغانستان را تشکیل دادند. 

هپتالیان هم مانند کوشانیان و کیداریان و ساکیان با مردم بومی آریایی نژاد و پښتونهای این سرزمین در آمیختند،  و چون خود هم آریائیان سپید نژاد آریایی زبان و دارای فرهنگ آریایی بودند،  در افغانستان نژاد قوی و مقتدری را بوجود آوردند،  که بینی های کشیده و چهره های شاهان ایشان عیناً به جوانان قبایل غلجی و ابدالی افغانی می ماند،  و نام قبیلهٔ ابدالی و غلجی افغانی هم ازین ریشه بنظر می آید چنین: 

هپتل 

هیاطله (جمع معرب) 

یفتلیان در سرتاسر خاک افغانستان از مرو تا کشمیر گسترش یافتند،  و ما می بینیم که این نام بشکل اودال ODAL تا اوایل قرن ۱٩ هم در قبایل کافر سیاه پوش (نورستان کنونی) باقی بود،  و این مردم تا زمانی که بردین قدیم خود بوده و مسلمان نشده بودند،  تمام مردم وادیهای پایین آن کوهساران یعنی مردم مسلمان افغانستان را اودال میگفتند،  و این مقصد را میس انگلیسی که در عصر امیر دوست محمد خان در کابل بود،  از مردم کافر سیاه پوش شنیده بود،  که در یادداشت های سیاحت خود نوشته است. 

نخستین تصادم قوای هپتالی در سنه ۴٢٧م با بهرام گور پادشاه ساسانی پارس روی داد،  و خاقان هپتالی بقوت دوصدوپنجاه هزار لشکر خویش در وادی مرغاب و مرورود با او جنگید،  که درین جنگ شکست خورد و کشته گردید،  و تاج مرصع و زرین او را بهرام گور به آتشکدۀ آذربایجان اهداء کرد، و نرسی برادر خود را بر سرزمین غربی آریانه نائب السلطنه ساخت. 

در سنه ۴٣٨م یزد گرد دوم پسر بهرام گر بر تخت ساسانی نشست او بارها با هپتالیانی که در سرزمین چول شمال گرگان و طالقان میزیستند درآویخت،  ولی در آخر شکست خورد و در سنه ۴۵٧م در گذشت و بعد ازو چون فیروز اول (۴۵٧-۴٨۴م) بشاهی رسید،  قیادت هیاطله به پادشاهی رسیده بود،  که اخشونوار (خشنواز) یا اخشوان نامداشت،  و این کلمۀ اخیر در متون سغدی بمعنی پادشاهست،  دولت هپتالی (یفتلی) و ساسانی در شمال خراسان بهم آویختند که در نتیجه پیروز شکست خورد و سرزمین طالقان را بدیشان گذاشت و با اخشوان معاهده کرد،  که ازین خط سرحدی خراسان و دولت پارس تجاوز نکند و خراج گزافی را تا دو سال به هپتالیان بپردازد،  و پسر خود کواذ (قباد) را هم به یرغمل دهد. 

ولی پیروز برخلاف این تعهد،  بعد از مدتی بر هپتالیان لشکر کشید و درین حرکت سپهبد بهرام با او موافق نبود. سپاهیان پارس در صحاری شمال خراسان تباه شدند،  و خود پیروز نیز کشته شد (۴٨۴م) و دخترش بدست اخشوان افتاد،  که او را بزنی گرفت. و سلطۀ هپتالیان بر مرورود تا هرات گسترش یافت و دولت ساسانی باج گذار ایشان گردید. بدینصورت اخشوان توانست وحدت خاک آریانه را از مجرای هریرود تا وادی کابل و هلمند تحکیم بخشد. و دولتی قوی را بوجود آورد،  که ساسانیان پارس باج گذار او باشند. 

در عصریکه شاهی هپتالیان در سرتاسر آریانه استقرار یافت،  قبایل ایشان در زابل تمرکز یافتند،  و در کتیبۀ شاهان زابلی هپتالی خود را جابوله JABULA یا جیووله JAUVLA یعنی زابلی گفته اند. 

بعد از کشته شدن پیروز،  برادرش ولاش (بلاش) پادشاه شد،  ولی بعد از چهار سال بسعی زر مهر وزیر از تخت شاهی خلع و کور گردید،  و در سنه ۴٨٨م کواذ (قباد) پسر پیروز که در دروۀ شهزادگی نزد هپتالیان یرغمل بود،  و با ایشان روابط دوستانه داشت بر تخت ساسانیان نشست و دولت ایران خراج گذار دولت هپتالی بود،  چنانچه مسکوکات طلایی از ولاش و کواذ و خسرو اول کشف شده،  که برسم الخط کوشانی هپتالی خطوطی بران موجود است،  و بقول مارکوارت در (ایران شهر ۶٢) این مسکوکات را مخصوصاً برای ادای خراج به هپتالیان ضرب میکرده اند. 

روابط هپتالیان با کواذ دوستانه بود،  و حتی دختریکه از صلب اخشوان هپتالی و بطن دختر پیروز بوجود آمده بود،  بزنی کواذ درآمد،  و چون سلطنت کواذ از طرف عناصر مخالف بخطر افتاد،  و او را بسبب قبول آیین مزدکی خلع کردند و برادرش زمیاسپ را بشاهی برداشتند، کواذ بدولت هپتالی افغانستان پناه آورد،  و بمدد عساکر هپتالی در سنه ۴٩٩م واپس بتخت پارس رسید. 

اخشوان هپتالی بزرگ در حدود نیم قرن سلطنت خویش بعد از ۴۶۰م که شامل (۴۰) ایالت بود و از مرز های پارس تاختن و چین و هند پهنائی داشت،  در غرب سلطنت قوی ساسانیان را مطیع و در شرق گوپتاهای هند را فرو کوفته بود، و شاهان ساسانی بلاش-کواذ و غیره زیر دست و باج گذار او بوده اند. 

پس از اخشوان پادشاه مشهور هپتالی توره منه  TURAMANA نامداشت (توره در پښتو شمشیر +من ادات فاعلیت بمعنی شمشیری) که توجه خود را بفتح هند مبذول داشت و دولت گوپتای هندی را به تزلزل انداخت،  و پایتخت هندی خود را در سکله SAKALA  (سیالکوت کنونی پنجاب) قرار داد. 

در هند دو کتیبۀ ازین توره من هپتالی (زاولی) اسم برده که یکی در سکهر و دیگری در کوراست که نام او را "مهاراجه توره منه ساه جاوله "یعنی" شهنشاه توره من شاه زاولی " نوشته اند.  و ازین کتیبه درک میشود،  که در حدود ۵۰۰م در سال اول سلطنت توره من سلطۀ او در هند بسط یافته بود. 

وفات توره من در حدود ۵۰٢م تخمین میشود که بعد ازو میهره کوله MIHIRAKULA پسرش بر تخت شهنشاهی هپتالی زابلی نشسته،  و در کتیبۀ گوالیار هند در سال ۱۵ سلطنت او (حدود ۵۱٧م) و نامش مذکوراست،  و او فتوح خود را تا وسط هند رسانیده،  و نامش پښتوی خالص است: 

میر (آفتاب) +کول (خاندان) یعنی از خاندان آفتاب و مهرزاد،  که در یک تذکرۀ دری خطی بدخشان نام او به ترجمۀ دری مهرپور است و او شهزادگان محلی هند و بقایای خاندان گوپتا را باج گذار خود نمود و کشمیر را فتح کرد،  وی همان شاهیست که در کتاب کاسماس COSMAS (حدود ۵۴٧م) بنام کولاس GOLLOSS ذکرش آمده که عساکر او با دو هزار فیل جنگی بر هند تاخته و بلخ و بامیان و بادغیس مراکز نظامی او بود. 

سلطنت میهیره کوله تا حدود ۵۴٢م با جنگها و خون ریزیهای هولناک دوام داشت، و در آثار بودائیان هندی و چینی و راهب بیزانتی که هند شمالی را در این عصر دیده،  ازین دهشت و خون ریزیهای او ذکر رفته است تا جایی که شهزادگان هندی مانند بهانه گوپتا امیر محلی بنگال با گوپه راجه و دیگر امرا متفق گردیده و در سنه ۵۱۰م در جنگی شدید میهیره کوله را شکست داده و به کشمیر عقب نشانده اند،  و پس ازین در حدود ۵٢٨م واسودهارمن راجه هند مرکزی به اتفاق راجگان دیگر قوای هپتالی را از هند کشیده اند،  تا که در سنه ۵۴٢م میهیره کوله مرده و داستانهای او در کشمیر تا مدت های مابعد باقی بود. 

در موزۀ پشاور سه کتیبۀ هپتالی موجود است که در توچی وزیرستان بدست آمده و بران برسم الخط یونانی و منگولی نوشته های موجود است که تاکنون خوانده نشده،  و کتیبۀ نمبر ۴۱ موزۀ پشاور علاوه بر خط یونانی و منگولی کلمات الله و محمد بخط کوفی هم دارد.  و نیز دو کتیبۀ هپتالی در درۀ شالی روزکان شمالی قندهار برخز سنگهای دیده می شود،  که بر یکی ازان بخط یونانی کلمات "بگوس شاه زاول مهرزی"یعنی" بزرگ شاه زاول مهرزی "نوشته شده است.  و این شاه را هم همین میهیره کوله =مهرزی =مهرپور باید شمرد. که کلمات کتیبه ریشه های دری و پشتو دارد. 

بعد از در گذشت میهیره کوله دولت هپتالی ناتوان گردید،  و در عصر خسروانوشروان (۵٣۱-۵٧٩م) قوای ساسانی از غرب و نیروهای قبایل ترکی از شمال بر هپتالیان تاخته و در جنگی که این قوای متحد در سغد با هپتالیان کردند، در سنه ۵۶٨م ایشانرا مضمحمل ساختند،  که فردوسی هم در شاهنامۀ خویش شکست هپتال را شرح میدهد،  و مراد همین هپتالیان اند،  و درین وقت بود که دولت هپتالی رسماً سقوط نمود،  و در افغانستان امارت های محلی مرکب از عناصر کوشانی،  هپتالی و خاندانهای ترکی تا عصر اسلامی باقی ماندند. 

آثار زبان و فرهنگ هپتالیان در السنۀ افغانی پښتو- دری و غیره باقی مانده،  که ازان جمله لقب "خان" تا کنون هم جزو نام هر افغان بود،  و هر فرد افغان در هند بدین نام شهرت دارد،  و تورخان و مهر گل هم نام های بسیار مروج افغانیست.  همچنین لغات اولس (ملت) و جرگه (مجلس شورا) و یرغل (ایلغار) در پښتو و دری و نامهای سهاک (=ساکه) و خلجی (=غلجی) و ابدالی (=هپتالی) و کشانی (کوشانی) و میرویس (=مهر ویسه =مهره کوله =از خاندان آفتاب) و غیره در افغانستان از همان عصر ساکه ها و کوشانیان و هپتالیان باقیست. 

چنین بنظرمی آید که هپتالیان پیرو آیین بودایی نبودند،  و در فتوحات خود بسا معابد بودایی را ویران کرده اند،  و پیروان این آیین را کشته اند،  و هنگامیکه هیون تسنگ در سنه ٩هجری به افغانستان آمد،  در ولایت گندهاره بسا مردم و شهزادگانی را دید،  که به ترمیم معابد خود مشغول بودند. و این تخریبات معابد بودائی قبل ازو روی داده بود،  زیرا در سنه ۵٢۰م چون سانگ- یون زایر چینی به ماوراءالنهر رسید، در آنجا دید که شاه هپتالی زیر غژدی نمدی خود روی تخت طلا نشسته و هدایای چهل کشور مطیع خود را می پذیرفت،  و در جنوب هندوکش مهره کوله دشمن مخرب دین بودا بود. 

بر مسکوکات هپتالیان که از هده- کابل- غوربند و دیگر جایها کشف شده،  اشکال شاهان مشابه قیافت افغانان کوچی غلجی با بینی های کشیده و تاجها و حمایل و گوشواره های گوهرین و خطوط یونانی- پهلوی- سنسکریت- منگولی بنظر می آید،  که بر یک روی سکه شکل آتشکده با دو محافظ نیزه دار هم موجود است، و این خود میرساند که ایشان احترامی به آتشکده و روشنی داشته اند.  و چون در همین اوقات آثار معابد سوریا (آفتاب) هم در کوتل خیر خانه کشف شده و نیز معبد بزرگ زور (سور) و زون دران سوی هلمند در زمین داور تا عصر فتوح اسلامی هم وجود داشت،  پس میتوان گفت که هپتالیان مبدأ نور و روشنی را چه در آتش و چه در آفتاب می پرستیده اند،  و بودائیت را از بین می برده اند.  (عکس نمبر ۱۱ دیده شود)