32

افغان و افغانستان

از کتاب: جغرافیای تاریخی افغانستان
04 November 1982

کلمۀ افغان که امروز تمام ملی نام مردم افغانستان است و یک واحد مستحیل الانفکاک را تحت تمام شروط تاریخی و اقتصادی و اجتماعی در قلب آسیا نماینده گی میکند نامیست که لااقل یک هزار و هفت صدسال سابقۀ تاریخی و اصالت ملی دارد (۱)  برخی از مردم در داخل و خارج تصور میکنند که این نامها بعد از تأسیس مجدد دولت افغانی بدست احمدشاه ابدالی در قرن هجدهم رواج یافته اند و هموطنان که از جریانهای تاریخی اطلاعی ندارند همواره ازمن می پرسند که آیا این نامها تاریخ کهن دارند یا نه ؟ بنابرین درین گفتار باختصار تمام این موضوع تاریخی ملی خودرا تقدیم خوانندگان ارجمند می نمایم .

نام افغان تاجائیکه به من معلوم است در تاریخ سابقۀ بسیار طولانی دارد که همدرین سر زمین بین جریان دو رود خانۀ بزرگ هلمند و سند مردمی باین نام زندگانی داشته اند باین تفصیل : که بیست سال قبل هیئت باستانشناسأن مؤسسۀ شرقی شیکاگو در نقش رستم شیر از بین سنگ نوشته های آنجا در کعبه زردشت یک کتیبه را بدو زبان پهلوی اشکانی ( پارتی ) و یونانی کشف کردند که آنرا شاپور اول پادشاه دوم خاندان ساسانی بعد از ۲۶۰ م و شکست و گرفتاری امپراتور روم و الیرین  VALERIAN درجنگ ایدیسه درینجا برسنگهای دیوار بنای کعبۀ زردشت نوشته است چون شاپور اول در سنه ۲۷۳ م مرده پس تاریخ نوشتن این کتیبه را سیزده سال بین ۲۶۰ تا ۲۷۳ م تعیین کرده اند. ( ترجمۀ ناقص فارسی این کتیبه در گزارشهای باستان شناسی جلد ۴ ص ۱۸۱ ببعد طبع شیراز ۱۳۳۸ ش دیده شود ).

درین کتیبه دربند دوم نام شهرپشکابور PASHKABUR یعنی مملکت کوشان مذکور است که آنرا با کسپاپوروس یونانی وپو – لو – شاپو – لوهیون – تسنگ چینی و پر شاپور و پرشاور مورخین دوره اسلامی تطبق کرده اند و در قسمت (۶) همین کتیبه در جملۀ رجال سلطنت شاپور نام و ینده فرن ابگان رزمه ود (۱) مذکور است که سپرینگ لنگ SPRENGLING نام محققی بار اول این کتیبه را خواند و در مجلۀ سامی امریکا در سال ۱۹۴۰ مقالتی نوشت و کلمه دوم ابگان را حتماً به نام افغان کنونی تطبیق کرد. و هم او گوید. که با نام شاپور سوم پادشاه ساسانی که هفتاد سال از ۳۰۹ تا ۳۷۹ م حکم رانده صفتی و لقبی به شکل اپه کان APAKAN مذکور است که این کلمه را هم میتوان ازقبیل همان ابگان سابق الذکر شمرد که بطور صفتی مسوغ دلاوری رشد و نجابت و یا رشته های نژادی آورده شده باشد. و همین موضوع است که برخی از مؤرخانمانند سراولف کیر ورا بفکربودن اسلاف درانیان و یوسفزائیان در جمله سران در بارسسانی هم افگنده است ( رجوع به کتاب انگلیسی پتهانها ص ۸۰ ) و ما نام مذکور راوبنده فرن افغان رزم بدیعنی وینده فرن 

    1- سراولف کبرو ( پتهانا ۷۹ ) این سه کلمه کتیبه را از روی متن یونانی آن بحوالت پروفیسر سپرنگ لنگ ( مجله سامی امریکا ۱۹۴۰ م ) چنین نوشته: گوندیفر،  ابغان رسمود: Goundifer ABGAN RISMAND

ولی در ترجمه فارسی آن که از روی متن انگلیسی پروفیسر سپرنگ لنگ تهیه شده ( گزارش های باستانشناسی ج ۴ طبع شیراز ) این سه کلمه وینده قرن Vindapharn ابه کانء رزمی ید است. در کلمۀ اول که علم این سالارجنگ است وینده فرن پهلوی و گوندیفریو نانیست در کلمۀ دوم ایه گان در مقابل ابگان یونانی قرار میگیرد. اما کلمۀ سوم باغلب احتمال رزمه + پت = رزمه رد = رزم پت بود که پت = ید = بذ = ود = بیذ املاهای مختلف یک اصل اند و به پتی قدیم ویدی و سنسکریت و اوستا ( بمعنی بادار و صاحب ) در بر میگردند. املای رزمی ید در مقابل رزم و د یونانی هم نظایری دارد مثلاٌ طبری ( ج ۱. ۶۸۳ ) گوید: در زمان بشتاسب کیانی هفت سردار بزرگ بودند که یکی از آنها مهکابیذ در دهستان گرگان بود. چون کلمه رزمه در پارسی باستان RAZMA و در اوستا RASMA بمعنی صف جنگ بود و رجه مطابق RAJI سنسکریت ( رده، صف ) تا کنون هم در پشتو ازین ریشه زنده است. پس رسمه + و دیارزی + ید. یا رزمه پت = رزم بد، سردار جنگ و سالار رزم و املای رزمی ید هم قیاس بر مهکابیذی طبری صحیح خواهد بود.

سالار جنگ افغان گفته میتوانیم که شاید یکی از سپه سالاران افغان باشد در شاهنامه فردوسی هم دو بار نام اوگان آمده که ازسپه کشان عصر فریدون بود.

سپهدار چون فارن کاوگان

سپه کش چو شیر وی و چون اوگان

                                               ( ص ۱۱۰ ج ۱ شاهنامه طبع ماسکو )

در همین داستان فریدون جای دیگر چنین گوید:

همه گیرد ایوان دو رویه سپاه

بزرین عمود به زرین کلاه

سپهدار چون فارن کاوگان

به پیش سپاه اندرون اوگان

( ص ۱۱۶ ج ۱ )

اگر چه داستانهای شاهنامه حجیت تاریخی ندارد ولی برخی از حقایق کهن هم در آن نهفته است مثلاٌ در همین ابیات از قارن ذکر رفته که خاندان قارن یکی از خاندانهای اشرافی دورۀ اشکانیان بود و در سنه ۵۰ م فرمانروای اشکانی بین النهرین کارنس CARENES نامداشت ( رجوع به مقاله ویس و رامین مینارسکی ۴۳۱ طبع تهران ۱۳۳۷ ش ) این اوگان بهمان ابگان عهد ساسانی می نامد ولی در روایات قدیم سپه کش فریدون بود که او را منسوب به آوه دانسته اند نام پهلوانی پسر سمکنان و سوستی آلمانی در کتاب خود « نامهای ایرانی » گوید که آوه اصلش از اوستائیست معنی مهربان و دستگیر ( فرهنگ شاهنامه ص ۱۳۲۰ طبع تهران ۱۲۰ ش ) ولی در خود شاهنامه این دو نفر از پهلوانان عصر کیخسرو اند که در جنگ بزرگ او با افراسیاب چنین نام برده میشوند : 

چوکیسخرو آن رزم ترکان بدید

که خورشید گشت از جهان ناپدید

سوی آوه و سمکنان کردر وی

که بودند شیران پرخاشجوی

( شاهنامه ص ۲۸۱ ج ۵ )

بهر صورت ازین تذکار چنین پدید می آید که آوه او – گان در روایا تقدیم آریایی و شاهنامه ها جای داشت و اگر بقول یوستی اصلش را از اوستایی بدانیم معنی آن مهربان و دستگیرنده خواهد بود که چنین نامی درخور پهلوانان قدیم بوده واگرپسانتر نام قومی و جمعیتی شده باشد بعدی ندارد.

باری اگر ذکر کلمات ابگان و اپه کان و اوگان را در روایات قدیم و بقایای عهد ساسانی اهمیتی درخور اعتبار داده شود. و چنانچه سپرنگ لینگ و اولف کبر وبدین تمایل اند. پس میتوان ادعا کرد که نام یا صفت افغان بشکل ابگان و اپه کان از قرن سوم میلادی هم مورد استعمال و شناسایی شاهنشاهان و اهل اداره و فرمانروایان بوده است. و این سندرا تاکنون قدیمترین سند قدامت این نام ذکر توان کرد. که اوگان روایات باستانی هم شبیه آنست در همین سند کهن تری که از ذکر این نام دردست داریم مربوط به کتب و آثار باقیه هندیست که این نام را به شکل اوه گانه AVAGANA که نزدیک بهمان اشکال ابگان – واپه کان عهد ساسانیست در آثار هندی که به تفصیل ذیل می یابیم:

و رهامی هیرا VARAA- MIHIRA منجم و شاعر هندیست که در آواخر قرن پنجم میلادی در راجین هند به دنیا آمد و در حدود ۵۰۵ م شهرت تمام یافت کتاب عمده او پنچه سیدهانیکا DANCEEHRITA – SANHITA خلاصه یی از پنج کتاب علم نجوم بود و هم او کتابی منظوم در احکام نجوم دارد که در آن از سنگهای نفیس و جغرافیای هندو موضوعات کار آمد و دیگر بحث کرده است و آنرا بهریته سنهیته – BHRITA SANHNITA نامند که در ادبیات ۱۱- ۶۱ و ۱۶ – ۳۱ آن نام افغان به شکل اوه گامه AVAGAMA مذکور است و قراریکه محقق فرانسوی مسوفوشه در کتاب راه قدیم هند و باختر به تکسیلا ( طبع پاریس ۱۹۴۷ – ص ۲۳۵ – ۲۵۲ نوت ۱۷ ) شرح داده است این ذکر قدیم افغان در اواسط قرن ششم باشد زیرا او رها میهیرامنجم هندی در ۵۸۷ هـ از جهان رفته است و گویند که اطلاعات نجومی او مبداء یونانی داشت وبه کروی بودن زمین قایل بود و کتاب او را ابوریحان البیرنی به عربی ترجمه کرده و بنا برین شهرت و ثقت اوهمواره مورد اعتماد دانشمندان بوده است.

پس بنابرین سند تاریخی کلمۀ افغان نزدهندیان لااقل ۱۴۰۰ سال قبل هم شهرت داشته و مؤلفان هندی آنرا ذکر کرده اند. در قرنهای قبل زا اسلام شهرت نام افغان را در دوسند قدیم غرباً در پارس ساسانی،  و شرقاٌ در هند شنیدید و ما میدانیم که در همین زمان دین بودایی در افغانستان شرقی و شمالی رواج داشت و معابد بزرگ بودایی در بلاد افغانی مانند بلخ،  قندوز،  کاپیسا،  هده، لغمان و غزنه تا قندهار کاین بود. و چون مردم چین نیز دیناً بودایی بودند بنا براین زایران که در نصف اول قرن هفتم میلادی مقارن ظهور اسلام، اما پیش از فتوح،  اعراب به افغانستان آمد هیون تسنگ است که بتاریخ اول اگست ( ۶۲۹ م از لیانک چو حرکت کرد و ۵ مارچ به سمرقند و ۲۰ مارچ به خلم رسید او بتاریخ ۲۰ اپریل در بلخ و ۳۰ اپریل در بامیان بود و از راه پر برف هندوکش روز دهم می به کاپیسا رسید و تا آخر تابستان درین پایتخت کابلشاهان بماند و بعد از آن سفر خودرا چنین دوام داد ۱۵ – اگست لغمان با توقف سه روز – ۲۰ اگست نگره ها ره با توقف دوماه، انومبر گندهارا که بعد از آن از اول دسمبر در صفحات پشاور بود و در اول جنوری سال ۶۳۱ م در مجاور علیای دریای سند سفر کرد و روز ۱۰ اپریل به تکسیلا رسید. او مدت ۱۲ سال در هند ماند و در راه بازگشت روز ۱۵ دسمبر ۶۴۳ م واپس به تکسیلا آمد و باز بلاد ذیل افغانستآنرا دید: ۲۵ دسمبر گذر از سند بوسیلۀ فیل – ۱۵ مارچ ۶۴۴ م رسید به لغمان و توقف با شاه اینجا مدت یکماه ۱۵ جون رسیدن به فهـله – نه یعنی بنون – ۲۰، جون رسید به او – پو – کین – ۲۵ جون رسیدن تساو – کیو – تو ( غزنه ) اول جولای اورتسپانه یعنی کابل – پنج جولای کاپیسا – ۲۰ جولای اندراب اول اگست توخاره – ۸ سبتمبر بدخشان – ۱۲ دسمبر پامیر که بعد از آن به یار کندوختن گذشت.

سفر نامه هیون تسنگ بنام سی – یو – کی یعنی خاطرات ممالک غربی شهرت داشته و از چینی بانگلیسی ترجمه و بار ها طبع شده است. که یک قسمت این کتاب گرانبها معلومات بسیار مغتنمی از اوضاع جغرافی،  دینی، سیاسی، اجتماعی آنوقت مردم و بلاد افغانستان دارد و هنگامیکه وی در بازگشت خود از هند به ولایت فه – له – نه یعنی بنون میرسد در صفحه ۲۶۵ جلد اول سی – یو – کی ( ترجمه انگلیسی ) سر زمینیرا بنام او – پو – کین بین بنون و غزنی بطرف شمال غرب فه – له – نه و جنوب شرقی غزنی ذکر میکند که پیش از اوزایر دیگر چینی فاهیان آنرا لویی یعنی روه ROH آورده بود.(۱) این او – پو – کین را محققان و مخصوصآ جنرال کنگهم نویسنده، جغرافیای قدیم هند ( ص ۸۹ ) با کلمه اوه گان ( افغان ) تطبیق میدهد و گوید که هیون تسنگ زبان این مردم را هندی نمیداند ولی بقول او دارای شباهت کوچکی: با زبانهای هند بود و بنا برین مراد زبان پشتو باشد و چون او پو، کین چینی عین هجاهای ۱ – وه گان کهن را دارد باید با ختم گفت که مردا همین افغان است که اکنون هم همین سرزمین بین دریای سند و غزنه مسکن قبایل قدیم و اصیل افغانی در ولایت پختیا و ارگون و غزنیست و چون هیون تسنگ از بنون به غزنه آمده لابد از همین کوهسار کرم و گومل به ولایت پختیا گذشته که مسکن او – پو – کین یعنی افغان بود و بهمین نام خوانده میشد.

در زمان قبل از اسلام راجع به نام افغان همین سه سند قدیم ساسانی هندی و چینی داریم و بعد ازین در دوره اسلامی همانا ذکر این نام دو کتب دری و عربی مکرر می آید که ذکر قدیم تر آن در حدود العالم تألیف ۳۷۲ هـ از طرف یکنفر جوزجانی گم نامیست که مینارسکی دانشمند فقید او را از خانواده و یا مربوطین دربار آل فریغون جوزجان می شمارد و درین کتاب ذکر افغان در چندین مورد آمده است و بعد از آن محمد بن عبدالجبار عتبی در تاریخ یمینی افغان را در وقایع عصر سبکتگین و آل او بار ها ذکر میکند و حتی ابن اثیر دارالکامل آنرا باملای قدیم ابغان هم می آورد و مؤرخانما بعد مانند فخر مدبر در اداب الحرب و الشجاعه و قاضی منهاج سراج جوزجانی در طبقات ناصری و حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده و محمد قاسم فرشته و دیگرانهم از قبایل افغان و اوغانی بارها ذکر کرده اند.

   

اما دربارۀ کلمه افغان هم توان گفت که این نام محدثی نیست که در عصر احمدشاه ابدالی خلق کرده باشند، بلکه قرنها قبل از و یعنی ۷۰۰ سال پیش ازین موجود و مستعمل بود و ما در تاریخ هرات سیفی هروی تألیف ( حدود ۷۲۱ هـ ) می بینیم که وی همین سر زمینهای شرق افغانستان را تا مجاری سند بنام افغانستان می خواند و ازین برمیاید: در زمانیکه هرات پایتخت آل کرت بود و مملکت بعد از سپری شدن دور های وحدت سیاسی غزنویان و غوریان بسبب تجاوز چنگیزیان بسوی تجزیه و ویرانی میرفت نام افغانستان در آنوقت هم رواج داشت ولی نه با وسعتی که در زمان امپراتوری احمدشاهی کسب کرده بود.

در زمان تیموریان هرات مولانا کمال الدین عبدالرازاق سمرقندی هروی که درسنه ۸۱۶ هـ در هرات بدنیا آمده و یکی از دانشمندان و مؤرخان و رجال قضا وسیاست در بار هرات بود تاریخ مطلع سعدین و مجمع بحرین خودرا درسنه ( ۸۷۵ ) هـ نوشت وی نیز درین کتاب افغانستان را با همان وسعت جفرافی که سیفی میشناخت مکرراً مذکور میدارد که جزوی از مملکت وسیع تیموریان هرات بنام خراسان بود که معین الدین اسفزاری هم در روضات الجنات افغانستان را مکرراً ذکر میکند.

هنگامیکه بابر در سنه ۹۳۲ هـ از افغانستان بطرف هندرفته و امپراتوری مغولیه هندرا در دهلی بنانهاد در اکثر تواریخ دوره آل بابر می بینیم که همین نام افغانستان به همان مفهوم جغرافی محدود خود زنده و مستعمل است و مردم این سر زمین همواره در مقابل قوای متجاوز و امپراتوری تیموریان هند و صفویان ایران به جنگ زندگانی و نگهداری آزادی خویش سرگرمند تا که در نتیجه مقاومتهای طولانی دو قرن در همین افغانستان با قیام مردانه میرویس و احمدشاه باز به تجدید حیات و وحدت سیاسی این خاک به مفهوم افغانستان بزرگ موفق آمدند و اینک ما اکنون نام های پر افتخار یکهزار و هفتصدساله افغان و هفت صد ساله افغانستان را مبداء افتخار و وحدت ملی و سوابق تاریخی خود میشناسیم.