صحبت نادان
از کتاب: دیوان محجوبه هروی
، غزل
کی بود یارت که گردم از غم دوران خلاص
از بلاو محنت هجران بی پایان خلاص
زندگان با بدان و جاهلان کاریست صعب
مرگ کوتا سازدم از صحبت ایشان خلاص
مرغ دل گشته اسیر حلقۀ گیسوی تو
کی شود از پیچ و تاب افعی پیچان خلاص
چون به دنیا عمر من صرف غم روی تو شد
د قیامت هم گردم از غمت ایجان خلاص
من رهایی از کسی خواهم که او از لطف کرد
یوسف صدیق را از چاه و از زندان خلاص
هر که در حبل المتین فضل یزدان چنگ زد
میشود از قید غمهای جهان آسان خلاص
گر نبودم لایق دانا چو«محجوبه» بدهر
کاشکی بودی ز قید صحبت نادان خلاص