الثامن طغرل الملعون
طغرل بنده محمود بود و درغایت جلادت و شجاعت بود، و درعهد سلطان مودود ( ۲ ) از غزنین به خراسان رفته بود، و بخدمت سلجوقیان پیوسته ، و مدتی آنجا بود و مزاج جنگها ء ایشان را دریافته ، و در وقت عبدالرشید بغزنین باز آمد، و عبدالرشید را بگرفت و بکشت با یازده شاهزاده دیگر ( ۳ ) و بر تخت غزنین بنشست و چهل روز ملک راند ، و بی رسمی و ظلم بسیار کرد، او را گفتند ( ی ) که ترا طمع ملک از کجا افتاد ؟ گفت: وقتیکه عبدالرشید مرا بجنگ الپ ارسلان میفرستاد با من عهد کرد، و دست در دست من داده بود خوف جان بر وی ( چنان ) غالب شده بود : که آواز لرزه از استخوانهای او بسمع من میرسید ( ۴ ) . دانستم که از ین مرد بد دل هرگز کاری و پادشاهی نیاید مرا طمع ملک افتاد . چون چهل روز از ملک او بگذشت، ترکی بود نوشتگین نام سلاحدار بود، پس پشت طغرل ایستاده بود ( ۵ ) ، با دیگری یار شد، طغرل را بکشتند ( ۶ )، و سر او بیرون آوردند،و برچوبی کردند و گرد شهرگردانیدند تا خلق ایمن شدند، و الله اعلم ( بالصواب و الیه المرجع و المآب)