تشکیل نظام سلطنتی اریانا در بخدی
"آریانم هورمینو" یا "فرشاهی آریانی"
در تمهید این مبحث ذکر شد که مدنیت اوستائی عین مدنیت ویدى ومد نیت ویدی بجای خود دنبالۀ ثقافت عصر پیش از مهاجرت و یادگار و انعکاس زمانه مسعودی است که آریائی ها در کانون حیات مدنی مشترکه خویش در باختر بسر میبردند و از همین جهت اثرات زندگانی "میمون بخدی" چه از جنبه های مذهبی و مدنی و چه در قسمت های نظام حیات اجتماعی وسلطنتی و غیره در سرود های ویدی و اوستائی مشهود است. همان طور که شعرای عصر ویدى در عصر خویش و سرودهای خود از دانایان زمان گذشته و از حکمفرمانان اولیۀ آریائی مثل بما پادشاه و غیره سخن میرانند و سلسلۀ دودمان شاهی باختری را به ارباب انواع پیونند میزنند اوستا هم به عصر خویش به آستانه زما نه های گذشته نظر افگنده اوائل خانواده های سلطنتی و شاهان آریایی را به زمانه های مجهول متصل میکند و با وجودیکه اصل اوستای باختری در اثر حوادث روز گار و جنگ های طولانی با آشوری ها هخامنشی ها و حملات اسکندر مقدونی از بین رفته و انچه که در دست است بیشتر ثمرۀ خاطره هائی پریشانی است که در عصر پارتی گردهم جمع شده معذلک از خلال بعضی قسمت های حقیقی و قدیم او ستائی حقایق بخوبی معلوم میشود و صحت آن از روی مقایسه و مقابله سرودهای قدیم زید به اثبات میرسد و با اختلاط اشاره های متن "ودا" و "اوستا" میتوان تا یک اندازۀ زیاد حقایق مطلب را نه تنها در قسمتهای مذهبی و مدنی که بذات خود در هر کدام روشن است بلکه خطوط اساسی نظام سلطنتی آریائی باختری را بصورت صحیح رسم نمود. متن اوستا از خانواده های سلطنتی باختر بنام "پارادانا" و "کاوی" "اسپه" ذکری بمیان آورده و اسمای شاهان هر دودمان را بیان کرده است و در بعضی قسمت ها سر و دویدی هم به آن همنوا شده و موضوع را روشن تر میکند.
قراریکه از روی سرود ویدی و اوستا معلوم میشود نقل داستان ها و قصه سرائی مخصوصاً تذکار کارنامه های پادشاهان و پهلوانان گذشته همیشه در آریانا رواج داشته و این داستان ها به آب و تاب مخصوص در دربار پادشاهان و بزرگان ملی ما خوانده میشد.
پیشتر در فصل ویدی (صفحه ١٢٤) دیدیم که ریشی ها به چه تر تیبی پادشاهان را مدح میکردند و سرودهای مدحیه میساختند علاوه برین چون احترام اجداد در میان آریاهای عصر ویدی متداول بود ازین جهت هم اسمای پادشاهان و دیگر شخصیت های بزرگ در سرود ها داخل شده بود.
در اوستا این رویه به مراتب انبساط یافت و علاوه بر معلومات متفرقى که درین زمینه از حصص مختلف آن بدست می آید یشت ها و مخصوصاً پنج یشت که عبارت از: آبان یشت، رام یشت، گوش یشت، اردیشت وزمیادیشت میباشد سراسر یک فصل مستقل تاریخ است و دودمان های سلطنتی آریانا واسمای شاهان مربوطه هر کدام از قدیم ترین زمانه ها که تجدید آن مشکل است تا عصر خود اوستا مرتب ذکر شده در سرودهای ویدی اسمای شاهان آریائی زیاد ذکر گردیده ولی مانند اوستا تسلسل در آن وجود ندارد لذا از روی ماخذ ویدی بلاشبهه گفته میتوانیم که پادشاهانی معاصر سرودها و پیش از ان در آریانا به سلطنت رسیده اند و اوستا با تسلسل وارتباط آنها بهم رشتۀ بدست میدهد که زمانه های قبل التاریخ را به عصر اوستا وصل میکند.
ظهور اولین و قدیمترین سلطنت آریائی در باختر موضوعی است که جمعی از مدققین را بخود متوجه ساخته. "وی وین دوسن مارمتن" به این عقیده است که در حوالی قرن ۱۵ ق م امپراطوری های بزرگی در باختر و در بین النهرین کنار دجله و فرات وجود داشت درین زمان در مصر دودمان رامسسی های جنگجو حکمفرمائی داشتند.
بر علاوه دو نفر از مدققین دیگر اروپائی دو نکر Duncker و ویلیم گایگر Weilliem Gaiger چنین نظریه دارند که پیش از هخامنشی ها و پیش از مادها سلطنت مقتدری در باختر وجود داشت و مرکز ثقل تهذیب آریا درین علاقه بود. ازین بیانات واضح معلوم میشود که اقلا در قرن ١٥ ق م سلطنت مقتدری در باختر وجود داشت و این سلطنت قدیم ترین حکومت آریائی است که با دولت های سامى بین النهرین ومصر معاصر بود. دودمان سلطنتی و شاها که اوستا مسلسل نام می برد کسانی هستند که نظام اولین سلطنت آریائی را در آریانا قایم کرده و مرکز این سلطنت نیرومند و مقتدر شهر زیبای بخدی بود. پادشاهان دولت آریانی که اوستا تذکر میدهد، نصب العین، سیاست قوۀ اداری مخصوصی داشتند و همه آنها اساس امر را بلا استثنا بیک رنگ تعقیب کرده اند. قلمر و این پادشاهان بزرگ همان ولایات شانزده گانۀ اوستا است که بجایش شرح خواهیم داد و همان اراضی را در بر میگیرد که در فصل دوم تحت عنوان آریانا حدود آنرا به شهادت مورخین و جغرافیه نگاران کلاسیک یونان ولا تین معین کردم. سیاست داخلی شاهان بخدی ترویج قانون آریائی و بلند بردن معنویات قوم آبادی و سرسبزی کشور انبساط زراعت و اصول آبیاری، ترویج اصول صحی، تربیۀ پهلوانان و جنگجویان بود. با این رویه ایشان موفق شده بودند که بر علیه "توریاها" و "هونا" و "دانو" اقوام آریائی بدوی شمال سر دریا و آریاهای بدوی غربی علاقه های مازندران و طبرستان و اقوام سامی بین النهرین و بابل مبارزه کرده، تهذیب باختری را فایق نگه دارند و به بهترین وجهی هم به این سیاست هوشمندا نه در داخل و خارج موفق شده بودند. سرود ویدی و اوستا اگر در ظاهر امر در اثر احتیاج مبرم مذهبی بمیان آمده اند در حقیقت هر کدام صفحۀ از تربیه اخلاقی مادی و معنوی اولاد آریانا است که دانایان کشور بر طبق اقتضا آت نژاد و محیط و مطابق سیاست ملی و سلطنتی آریانی بمیان آوردند.
از اوستا تا شعرای داستان سرای قرن ۴ هجری: پادشاهانی که وید بصورت پراگنده ذکر کرده و اوستا تحت نام های خانوادگی پارادانا و کاوی و اسپه مرتب ومسلسل با نصب العین وسیاست و قلمرو مشخص و معین ذکر میکند از عصر اوستا به بعد در دوره های تاریخ ملی آریانا، خراسان، افغانستان همیشه ذکر شده و اسمای بزرگ و کارنامه های درخشان آنها به اندازه ئی در عنعنات رزمی تاثیر افگنده که گمان نمیکنم واقعۀ ازین بیشتر و عمیق تر در دفتر خاطرات بشر ثبت شده باشد. از عصر ویدی تا اوستا از اوستا نا قرن سوم و چهارم هجری و از شاهنامه های این عصر تا امروز عقیده و زبان این مملکت برچه بوده یک واقعۀ که وقت بوقت تذکار و با قوت بیشتر تجدید شده اسمای پادشاهان بزرگ ما و کارنامه های درخشان ایشان است که روزی در سرودهای وید، زمانی در یشت های اوستا و وقتی هم در شاهنامه ها تکرار شده و آوازۀ عظمت و نیرو و جهانبانی آنها گاهی خاموش نشده و خاموش نخواهد شد. تاریخ ملی ما نشان میدهد که دانایان قوم و پادشاهان مدبر ما هروقت استه اند روحیات قوم را تکانی بدهند یکی از بهترین وسایل آنها تذکار خو نام پادشاهان قدیم آریانا و کارنامه های با افتخار آنها بود. در عصر اوستائی همین کار آریانی ها را بهم پیوست و متحد ساخت، از قرن دوم هجری تا قرن چهارم باز همین مفکورۀ بزرگ باعث جنبش های آزادی خواهی در حوزۀ جیان و هری رود شده و زمینه را برای ظهور سلطنتهای مستقل و آزاد اسلامی خراسانی در سیستان و هرات و باختر فراهم نمود در اوستا پادشاهان آریانا جزء مندرجات یک کتاب مذهبی ذکر شده اند. در قرون بعدتر قدیم تازمان انتشار دین مقدس اسلام و بعد ازان مجموعه ها و کتب علیحده ئی برای تذکار اسم و کارنامه های آنها وقف شد و به این ترتیب نام و نشان و شهرت آنها دهن بدهن افتاد و بشکل داستان و قصه در تمام اقطار کشور و خارج آن منتشر شد و بعد از فتوحات اعراب یادگار خاطرات قدیمه چه تحریری و چه در حافظه ها نزد طبقۀ دهقان در ییلاق، و دهات باقی ماند.
دانشمندان آریانا یا خراسان این وقت بار دیگر بفکر افتادند تا در تربیۀ ملی و تقویۀ روحیات قومی از تذکار کارنامه های پادشاهان و پهلوانان باستانی مملکت کار بگیرند این مرام از مدتی در دلها نهفته بود تا دورۀ علم پروری خاندان منور سامانی رسید و زمینه برای پرورش چنین امیدی از هر حیث مستعد شد. پادشاه، وزیر، حکومت، محیط موافق افتاد و مخصوصاً دربار احمد بن اسماعیل و نصر بن احمد و نوح بن نصر که روی همرفته سال های بین ٣٤٣ - ٢٩٥ هجری را در بر میگیرد مساعد ترین همه زمانه ها بود یکعده فضلا و دانشمندان و گویندگان بزرگ از نقاط مختلف خراسان قد علم کرده و درین زمینه قلم بر داشتند ولی باز مرکز این جنبش بزرگ و کانون تجدید خاطرات باستانی و مبدأ تقویۀ روحیات ملی باختر یعنی سرزمینی بود که وید و اوستا را به جامعه آریانی تقدیم نموده بود، به تعقیب ریشی های ویدی و ی و گویندگان اوستائی جمعی از دانشمندان بلخی مانند ابو منصور محمد دقیقی بلخی ابو على بلخی، ابوالموید بلخی، ابوشکور بلخی و یکعده فضلای دیگر بلخ مصمم شدند تا خاطرات عظمت و جلال پادشاهان قدیم کشور خود را تجدید نمایند. این کار با دقیقی بلخی شروع شد و شعرای دیگری هم دران دست زدند و با شاهنامه و رشاسپ نامۀ فردوسی و اسدی طوسی به پایۀ تکمیل رسید. پادشاهانی را که شاهنامه ها کشتاسپ نامه ها، گرشاسپ نامه ها، نامه های خسروان وغیره نام می برند. همه بلا استثنا همان پادشاهان و پهلوانان قدیم آریانا هستند که بار اول وید. و بعد ازان اوستا از آنها تذکار نموده و شاهنامه ها با پارۀ تصرفات وتشکیل صحنه های خیالی متعدد و یاد آوری از بعض پهلوانان دیگر که بعد از عصر اوستا ظهور کرده اند همان خاطرات واقعات و گذارشات تاریخی قدیم آریانا را روی صحنه های حقیقی آن بلخ، زابل، کابل، قندهار، سیستان، هرات و غیره ترسیم کردند.
پس وید اوستا، شاهنامه ها که نماینده نبوغ ادبی و تاریخی و حماسی آریانا، خراسان، افغانستان میباشند، دودمانهای سلطنتی و پادشاهان و پهلوانانی را که ذکر کرده اند همه اش مربوط به تاریخ قدیم کشور ما است آ و مقایسه بین نها که در صفحات آینده بعمل میآید بهترین رویه است که این نظریه را ثابت میکند.
دودمان های سلطنتی که در اوستا بنام "پارادانا" و "کاوی" ذکر شده منابع عصر اسلامی و شاهنامه ها از آن "پیشدادی" و "کوانی" یا "کیانی" ساخته اندو بنام پیشدادیان بلخی و کیان بلخی معروف اند و شاهانی که در اوستا و شاهنامه ها اسمای ایشان به کلمۀ اسپه واسپ منتهی میشود و یکی از آنها و "بست اسپه" با "کشتاسپه" معاصر زرتشتر و ظهور خود اوستا است و دقیقی بلخی آنها را یکجا روی صحنۀ بلخ تصویر کرده شاخه ایست که از دودمان کاوی یا کیانی جدا شده است.
بعضی از مورخین فارس باشهنامه خوانی و خصوصاً تعبیران بصورت غلط و ندانستن تطبیق صحنه و پادشاهان و پهلوانان حقیقی آن دچار اشتباهات شد. و کاوی با کیانی را عبارت از هخامنشی تصور کرده اند و بر اساس این مفکورۀ غلط پارادان با پیشدادی ها را باید دودمان سلطنتی میدانستند که پیش از هخامنشیها سلطنت کرده باشند و چون نمیدانستند که پیش از هخامنشی ها که به سلطنت رسیده متردد بودند. این اشتباهات در افکار این طور مردم بیشتر ازین ناحیه پیدا شده که تاریکیهای قرون وسطی حقایق تاریخی کشورشان را از نظر آنها بکلی مستور کرده چنانچه این قبیل مورخین تا چند سال قبل که اروبائی ها به خواندن کتیبه های هخامنشی اقدام نکرده بودند از دودمان و پادشاهان هخامنشی بکلی بی خبر بودند و شاهان ماد که پیش از هخامنشی ها در مدیا سلطنت کرده اند بکلی نزد آنها مجهول بود حالا که وضعیت شاهان هخامنشی فارس و مادهای مدیا از روی کتیبه ها روشن شده شبه ئی نماند که آنها با پیشدادیان و کیان بلخی جزئی تماسی ندارند. نام های عصر و زمان قلمرو سلطنت و مراکز حکمفرمائی آنها همه فرق داشته و تنها فراموشی نام های دودمان ماد و فارس در قرون وسطی شد که از که از روی اوستا و دیگر مولفات مستقل اسمای پیشدادیان و کیان بلخی را گر گرفته و به دیگران پیوند زنند بدون اینکه فکر کنند که این پیوند درست می آید یا نه این هم قابل ملاحظه است که این پیوند را تنها در مورد کیان و هخامنشی کرده اند و بلندتر از ان جرئت ننموده اند که از شاهان ماد، پیشدادی بسازند بلکه در ین مورد اخیر میگویند که پیشدادی دودمان خیلی قدیمی است که پیش از جدائی آریاها و رفتن آنها به هند و فارس بر کتله مشترک آریائی سلطنت داشتند خیلی درست و معقول ولی در کجا ؟ اینجا باز سکوت میکنند زیرا به نقص شان تمام میشود و گرنه این مسئله واضح و روشن است که آریاها پیش از مهاجرت به هند و فارس در باختر حیات مشترکی بسر می بردند.
مخترعین این قبیل نظریات اگر اوستا را بخوانند ملتفت خواهند شد که کتاب زرتشتر سپنتمان بلخی هخامنشی و دودمان سلطنتی ماد و فارس را بکلی نمیشناسد و این مسئله جلب نظر جمعی از مدققین مثل "کریستن سن" "کلئمان هارت" را نموده و "هانری ماسه" در کتاب "فردوسی و اشعار رزمی ملی" صفحۀ ۱۷ و ۱۸ این سوال را میکند که اهخامنش ها در اوستاذکر نشده اند؟ چر اوستای قدیم باختر که من حیث زمان خیلیها پیشتر از هخامنشی ها در شمال آریانا بمیان آمده طبعاً باید هخامنشی ها را نشناسد چیزیکه بیشتر اسباب حیرت "هانری ماسه" شده این است که حتی در قسمت نو اوستا که در عصر ساسانی جمع شده و تفسیر هائی که درین زمان در ان نوشته اند باز هم در هیچ کدام آن یک کلمه از هخامنشیها ذکر نشده.
به این ترتیب آیا باز هم کسی جرئت کرده خواهد گفت که کیانی عبارت از هخامنشی است ؟ اوستا نه تنها از مادها و هخامنشی ها و سرزمین های شان مدیا و فارس ذکر نکرده بلکه بعضی قسمتهای اراضی آنها مثل مازندران و طبرستان را سرزمین دیوها یعنی مخالفین آئین اوستائی قلمداد نموده و یکی از سیاست پادشاهان پیشدادی و کاوی بلخی این بود که با ایشان مبارزه کنند در صفحات پیشتر ذکر نمودیم که قرار نظریۀ "دونکر" و "ویلیم گایگر" پیش ازینکه هخامنشی ها و مادها ظهور کنند امپراطوری مقتدری در با ختر تشکیل شده بود و اصل کانون تهذیب آریائی این علاقه زیبا بشمار میرفت اوستا بنام دودمان "پاراداتا" "کاوی" و "اسپه" از پادشاهان همین امپراطوری آریانی در آریانا صحبت میکند شاهنامه هائی که در قرن ٣ و ٤ هجری باز از قریحه شعرای مقتدر کشور ما تراوش کرده سراسر خاطرات باستانی اوستا را تجدید میکنند و همان دودمان های سلطنتی قدیم آریانا را که در اوستا ذکر شده به نام های پیشدادی کوانی یا کیانی اسم میبرند درین شبه نی نیست که شعرای داستان سرای بلخی و دیگر نقاط خراسان خطوط اساسی او ستارا طوریکه در خاطره ها و بعضی آثار محفوظ مانده بود حتی المقدور احترام کرده و از آن بدر نشده اند ولی مرور زمانه و ظهور پهلوانان جدید و تفنن شعر گوئی در گفتار آنها بی دخل نمانده بهر حال چیزیکه مهم است اول تحولات دو سلسله اسمای فوق الذکر را مطالعه کرده و در گذارش واقعات بیشتر بخود اوستا مراجعه میکنم.