32

در بیان رفتن شاهزاده کامرام از قندهار

از کتاب: تازه نوای معارک

در بیان رفتن شاهزاده کامرام از قندهار طرف هرات و گرفتار نمودن وزیر فتح خان و کور ساختن (۱) اورا .


توسن قلم مشکین رقم، در طی منازل این مدعا، چنین تیزگام بیان میرود: که هر گاه این نوای مخالف، از قانون هزیمت وزیر فتح خان، بگوش شاهزاده کامران رسیده، از غیرت در پیچ و تاب آمده، در چند روز تهیه و سامان گرفته، و جمع اوری قشونات کرده، معۀ امرا هر یک شاه پسند خان الکوزئی و یار محمد خان و عبدالمنصور خان بارکزئی (۲) و غیره خوانین از قندهار، تشریف فرمای هرات، و خوانین مذکور با وزیر فتح خان در مقام مخالفت و عناد ثابت قدم بودند، و همیشه ارغنون عداوت و طبل نا موافقی با وزیر ممدوح می نواختند، لیکن قادر نمی شدند، و منتظر وقت بودند.

هرگاه شاهزاده کامران ، بقطع منازل، رونق افزای هرات گردیده، سردار دوست محمد خان، بیش از نزول اجلال شاهزاده کامران، با اشرف الوزراء وزیر فتح خان، بر جواهرات غنیمت حاجی فیروز الدین شاه، طبل نا سازگاری نواخته، معۀ عمله لشکر خود از هرات برآمده، روانۀ کشمیر گردید، که در نزد

-------------------------------------------------------------------------------- 

(۱)الف:کور نمودن.                               (۲)رک:تعلیق نمبر ۱۵ 

سردار محمد عظیم خان رفته، خود را بدست خود، گرفتار و نطربند نمود (۱).

و اشرف الوزراء [وزیر فتح خان] معۀ برادران خود هر یک سردار پردل خان و سردار کهندل خان و سردار شیردل خان، مشرف استیلام شاهزاده کامران گردیده، مفاتیح ابواب قعلۀ هرات، بعد ادای آداب و نیاز، تسلیم شاهزاده ممدوح نمودند، وبنوازش خلاع فاخره سر فرازی یافتند.

اگر چه اشرف الوزراء تسخیر قلعۀ هرات، از دست حاجی فیروز الدین شاه، و گرفتاری او بموجب حکم و صلاح شاهزادۀ معظم الیه نموده بود، که تمثال تسخیر سلطنت هرات، همیشه در مرآة خیال خاطر شاهزادۀ ممدوح جلوۀ تازه میداد، باوجودیکه اشرف الوزراء مطابق حکم شاهزاده کامران، مرتکب این امر گردیده بود لیکن چوب (۲) حکم حاکم دو سر دارد، و تلون مزاجی سلاطین رسمی است قدیم.

بسبب گوناگون بی عزتی و بد ناموسی [خاندان] حاجی 

------------------------------------------------------------------------------------------ 

(۱)فیض محمد هزاره مورخ دربار امیر حبیب الله می نویسد: 

سردار دوست محمد خان درحلی و حلل بانوان حرم حاجی فیروز الدین سیما حرم محترم شهزاده ملک قاسم (بن حاجی فیروز الدین ) که نسبت بنتیت بشاه محمود داشت و رقیه بیگم نامیده میشد، دست درازی کرده و زیورات شانرا ماخوذ داشته راه کشمیر پیش گرفت- ص ۶۴ ببعد تحفة الحبیب خطی. رک : تعلیق ۱۶

(۲) الف: چون حاکم [؟] ج : مانند متن.

فیروز الدین شاه، غبار آزرده گی ، بر آئینه ضمیر شاهزاده کامران نشسته بود، و میر غضبان خیال شاهزاده ممدوح شمشیرهای انتقام در دست داشته. از انجا که دنیای بیوفا دار مکافات است، هر چه بکاری همان دروی حاصل گندم گندم، و حاصل جو، جو است :[بیت ]

مزد (۱)نیکی عافیت، پاداش بد کاری بدیست 

اجرتی از بهر هر کاری مهیا کرده اند

فی الجمله چند ایام شاهزادۀ موصوف، از روی مصلحت وقت بمفرح دلجوئی و اعزار و اکرام [تقویت دماغ اشرف الوزراء و برادرانش گردیده، تا آنکه زنگ مخافه (۲) و رعب، به صیقل کاری] (۳) نوازشات شاهزاده کامرانف از مرات ضمائر وزیر و برادرانش بر طرف، و هر لمحه صورت اطمینان مشاهده می نومودند، و از بس اشفاقات شاهانه، در لباس فرحت و خرمی نمی گنجیدند، و بر حسن خدمات خود، مباهات و افتخار مینمودند.

باوجودیکه بعضی امراء و خوانین، در حین شمع افروزی بزم خلوت از قانون صداقت و اخلاص، نواهای مخالفت وعناد شاهزاده کامران و امیرانش، گشزد وزیر نمودند. از انجا که اشرف الوزراء مست بادۀ غرور و بی پروائی بوده، و به خدمات و جانفشانیهای خود مینازید، ازینجهت نغمۀ راست قولی مصحلت امیران و خوانین صداقت آئین، بگوش خیال نمی آورد، و در مقام خود پسندی و خود بینی ثابت قدم.

-------------------------------------------------------------------------------------- 

(۱)الف، ج:مژدل نیکی عاقبت [؟] (۲) یعنی ترس و بیم .

(۳) الف: ندارد. ج دارد ولی خیلی غلط .

چون خود پسندی دلیل نادانی است، اشرف الوزراء از جلاد قضا و قدر، غافل و بیخبر، که ساطور انتقام در دست دارد، و از فصاد (۱) منتقم حقیقی بی بصر، که چگونه نوک نشتر، در چشم بصارتش میزند؟ و آب نور دیده از بزم بصیرتش میریزد؟ 

------------------------------------------------------------------------------ 

(۱)فصاد= رگ زن . الف: و از قضا و منتقم .