32

برسخان

از کتاب: تاریخ گردیزی (زین الخبار) ، فصل باب هفدهم
25 January 1968

اما اصل بر سخان از عجم و پارس بوده است، و سبب آن بود: که چون ذوالقرنین بردار ظفر یافت و عجم را قهر کرد و ایرانشهر بگرفت بترسید،  از آنچه مردمان عجم مردمانی برأی و تدبیر و شجاع بودند و با علم بسیار و مختال و دوربین وهوشیار بودند. اسکندر اندیشید که وی برود، ایشان بیرون آیند و خلفیان اورا بکشند وپادشاهی بگیرند.

پس از وهر ولایتی یکتن و یا دو تن بر سبیل گروگان بستد و با خویش ببرد، و روی سوی ترکستان نهاد و از آنجا قصد ختن کرد، و چون آنجا رسید که امروز بر سخانست و لیلان مرذوالقرنین را گفتند: اندر پیش ماراههای و بران خواهد آمد و جایهاء تنگ و بی علف. و این بنه که با تست بعلف اندر مانند. پس آنچه زیادت بود بفرمود ذوالقرنین تا هم آنجا دفن کردندف و ستوران را علف بار کردند و این مهتر زادگان ایران را فرمود: که « شما هم اینجا بباشید تا چون من از ولایت چین باز آیم شمارا با خویشتن ببرم، بولایت شما باز برم»

ایشان بفرمان او آنجا همی بودنف و چون خبر آمد که اسکندر ولایت ولایت چین بستد و از آنجا سوی هندوستان رفت. آن مهتر زادگان ایران نومید شدند از رسیدن بجای خویش.پس کس فرستادند بچین، و کارگران آوردند از گل کار، و درودگرف و نقاش و فرمودند تا آنجا جایها ساختند هم بر مثال شهر های پارس، و آنرا « پارس خان» نام کردند یعنی امیر پارس.

اما راه بر سخان از نویکت سوی کومبرکت شود بر راه چگلیان و از آنجا بجیل شود، و این جیل کوهست و تفسیر جیل تنگ باشد. و از آنجل تا یار دوازده فرسنگست و این یاردهیست که ازوی سه هزار مرد بیرون آید، و اندرین میان خیمهای چگل مکین است و میان ایشان هیچ آبادانی نیست. و بر چپ ره بحیره ایست که آنرا ایسغ کول گویند مقدار هفت روز راهست، که هفتاد رود اندرین ایسغ کول جمع شود، و آب او شور است، و از آنجا تاتونگ پنج فرسنگ استف و از تونگ تا برسخنان سه روزه راهست و اندرین راه هیچ نیست الاخیمهای چگلیان. و دهقانان بر خسان را منع گویند و از برسخان شش هزار مرد بیرون آید، و اندر حوالی ایغ کول چگلیان نشینند، و از راست برسخان دو بز است ، یکی را یبغو گویند، دویگر را ازرا و جوی است که آنرا تفسخان خواند برجانب مشرق و حدود چین شود، و این بز سخت بلند است، چنانکه مرغابی که از سوی چپن آیند از آنجا گذشتن نتوانند.