در بیان رفتن اولیای دولت در قلعۀ سالو خان
در بیان رفتن اولیای دولت در (۱)قلعۀ سالو خان
و امدن خلف شاهراده کامران بنا بر کمک اولیای دولت، و فراری شدن از قعلۀ مذکور، و رخ نهادن جانب قلات و آمدن سردار رحمدل خان در تعاقبش
خنگ (۲) قلم تیز رقم، در عرصل این مدعا، چنین جولان بیان می نماید که: هر گاه اولیای دولت در سنه یکهزار و دو صد و چهل و نه [۱۲۴۹] هجری (۳)، بعد هزیمت قندهار داخل قلعۀ عالیجاه سالو خان گردیده. عالیجاه مذکور در تعارف و مهمانداری امنای دولت از خود قصوری نکرده، دم بدم بد لوجوئی اولیای دولت می پرداخت.
-----------------------------------------------------------------------
(۱)الف: واقعه قلعه سالو خان .
(۲)الف: چنگ ولی بمناسبت کلمات عرصه و جولان خنگ صحیح است، بمعنی اسپ سفید خ-غیاث)
(۳)صحیح آن چنانچه گذشت ۱۲۸۰ هـ است زیرا جنگ فیصله کن آخرین بعد از محاصره ۵۲ روزه شهر قندهار در سه شنبه ۲۲ صفر ۱۲۵۰ واقع شده و شاه شجاع به لاش و جوین گریخته از انجا از راه قلات بلوچ و سند و بیکانیر بتاریخ ۱۷ ذی قعده ۱۲۵۰ هـ به لودیاه رسید [ - سراج ۱-۱۲۵].
چونکه عالیجاه مذکور صاحب (۱) ایلات و الوسات بود، باز بتدارک سامان جنگ و جمع آوری قشونات تازه می پرداخت. لیکن هر گاه این نوای چنگ و عزیمت جنگ اولیای دولت، بسمع گوش بندگان شهزاده کامران والی هرات رسید، از انجاه که مابین شاهزاده موصوف و عالیجاه سالو خان، صورت مخالفت و کینه دیرینه واقع بود، شاهزاده کامران بخیال اینکه مبادا عالیجاه مذکور از روی عداوت دیرینه، باولیای دولت سازش نموده، رخ نهاد دار السلطنه هرات شوند. پس در صورت اتحاد و اخلاص خلف خود را معۀ چهار راس اسپان خاصه و چیزی تحایف نفیسه، معۀ جمعیت لشکر بجهت استمداد اولیای دولت، مامور نمود، و هم نامه ای باین مضمون نوشته فرستاد:
نوشتن نامۀ شاهزاده کامران
در خدمت اولیای دولت و مامور نمودن خلف خود را
"همیشه رایات عالیات، در معارک میادین (۲) معاندین دولت، باشعات (۳) فتح و فیروزی جلوه گر بوده، شاهد دولت سلطنت هم آغوش اولیای دولت باد!
درینوقت تمثال این اخبار بر مرات ضمیر محبت نظیرما، رخنمای گردیده که: از تقدیر الهی جل شانه، اولیای دولت، از دست سرداران قندهار، که همیشه با خاندان
---------------------------------------------
(۱)الف: مالک
(۲)الف:معارک مبارزین معاندین دولت.
(۳)اشعه=جمع شعاع و اشعات مزید علیه آنست.
عظیم الشان ما، در مقام عناد می باشندف چشم زخم خورده، رونق افزای قلعۀ عالیجاه سالو خان گردیده اند.
ازین معنی افواج اندوه و تشویشف بر حصار وجودم بسیار استیلا آورده. از انجا که اولیای دولت عموی بزرگ و بجای پدر بزرگوار من می باشند، اگر باین طرف هرات تشریف فرمای شوند، عین سعادت و سر فرازی ماستف و بر طبق مضمون:
[بیت]
رواق منظر چشم من آشیانۀ تست
کرم نمای و فرود آ! که خانه خانۀ تست
بالفعل شاهزاده سلطان علی خلف خود را معۀ جمعیت لشکر و ارمغان مامور خدمت اولیای دولت که مشرف عتبه بوسی (۱) گردیده بهر حال مترصد (۲) فرمان خواهد بود".
هر گاه این نامۀ شاهزاده کامران به پیشگاه اولیای دولت، شرف و رود اورده بعد مطالعۀ آن، افواج تفکرات و عساکر خیالات از هر چهار طرف بر حصار و جودش هجوم اورده با خود گفت که : استمداد شاهزادۀ موصوف بجای خود ماند، لیکن صورت فساد رخنمای نگردد. از ان بهتر همین است که پیش از رسیدن شاهزاده سلطان علی خلف شاهزاده کامران خود را ازین ملک بیرون کشم، که خار خار سالوسی سالو خان یکطرف و اندیشۀ امدن شاهزاده، مذکور دگر طرف که مبادا
----------------------------------------------------------------------
(۱)عتبه=چوب پائین در [-غیاث].
(۲)مترصد= نگران و منتظر.
گرفتار آیم (۱)
آخر به تجویز [ی] جان خود را از قلعۀ عالیجاه سالو خان کشیده، از راه ریگستان (۲) که سخت ترین راه می باشد، بمعۀ عمله و فعلۀ خود، رخ نهاد قلات ملک عالیجاه میر محراب (۳) بروهی گردیده. سردار صاحبان قندهار که [همیشه] مستخبر (۴) احوال اولیای دولت بودند، هر گاه از روانگی اولیای دولت، از قلعۀ عالیجاه سالو خانف طرف قلات مطلع شدند همانوقت عالیجاه سردار رحمدل خان معۀ شش هفت صد سواره جرار خوش اسپه از قندهار سوار گردیدهف بخیال اینکه پیش روی اولیای دولت بگیرد. لیکن:
عنقا شکار کس نشود دام باز چین !
-------------------------------------------------------------------
(۱)شاه شجاع درین اندیشه حق بجانب بود، زیرا کامران مرد افسار گسیخته ای بود، که وزیر فتح خان را کور کرد و کشت، و پدر خود محمود و عم خود حاجی فیروز الدین را رانده بر هرات دست تصرف بازید . بنا بران شاه شجاع نیز از و امیدی نداشت، و عاقبت حالش در هرات همان بود که برادرانش دیده بودند. ازین روست که شاه شجاع سفر صعب یکساله را ازسیستان تا لودهیانه بر رفتن هرات ترجیح داد.
(۱)این ریگستان از حوالی سیستان تا جنوب قندهار در جنوب افغانستان و شمال بلوچستان ممتد است.
(۳)رک: تعلیق نمبر ۲۹ . در (ک) براهوی است در الف: بروهی و این صحیح است که قبیله ایست از بلوچ.
(۴)مستخبر=خبر گیر و پژوهندۀ حال.
چون اولیای دولت، چند یوم در گنجابه از گنج فکر و تدبیر خود زر (۱) این معنی را بر محک امتحان دانش میزد، و در میزان عق و دانائی خود می سنجید، که در این اثنا عالیجاه سردار سمندر خان از ملک سیوی بر سمند عزیمت عتبه بوسی سر کار اشرف سوار گردیده امده، مشرف اسیتلام اولیای دولت شده. باز در فکر تحرک سلسلۀ جمع آوری قشونات شدند، که در این صورت از تقدیر ناظم سلسلۀ کاینات، پای صحت عالیجاه سردار سمندر خان در سلسلۀ سخت بیماری مبتلا گردیده. آخر از سلسله جنبانی این سلسله دست بردار گردیده، و در پیشگاه اولیای دولت، متحرک سلسلۀ [التماس ] ارتخاص گردیده، روانه ملک سیوی اماکن مالوفه خود گردیدهو در انجا رفته،ر فتن سفر آخرت اختیار نمود و از [دار] دنیا و مافیها آزاد شده و سلسلۀ هوا هوس خود را با خود برد (۲).
از انجا که هر گاه آوازۀ سلسله گسیختن نفس عالیجاه سردار سمندر خان، بسمع مبارک اولیای دولت رسیده. پس سلسله حزن و اندوه را در شورش آورده، و سلسله انتظام مجموعه عساکر سوار و پیاده از دست داده، و بتوکل علی الله از گنجابه
---------------------------------------------------------------------
(۱)ک، الف: ازین مدعا[؟]
۰۲)تاریخ مرگ سمندر خان بامیزئی اواسط سال ۱۲۵۰ هـ در یک منزلی بها گ است [-واقعات ۱۰۲]. بها گ در ۳۴ میلی جنوب داد هر واقع و از سبی ۶۵ میل فاصله دارد.
کنج گنج صبر در دل اختیار نموده، رخ نهاد ملک سندهـ، و بقطع منازل، منزل انداز مکان روجهان (۱) و از انجا سرعتا کوچ منزل نموده، تشریف فرمای ملک لار کانه شد.
----------------------------------------------------------------------
(۱)روجهان = بر کنار راست دریای سندهـ در صد میلی شمال شرق شکارپور واقع است.