129

تا که نفسی میزند سرازدلِ نمناکِ خاک

از کتاب: غزلیات هفتگانه ، غزل
05 February 2016
تا که نفسی میزند سرازدلِ نمناکِ خاک
    میکند آهسته خاک آن سینۀ گنجینه چاک

    صبحِ هستی میدمد در نَورَسی های تنش
    دم به دم از ریشه مینوشد ، آب بی تباک

    نخلِ عشق وعافیت کزبدوِهستش زاده شد
    میکند او را به تیغ هستیِ دنیا هلاک

    از فِضولی های غفلت خنده میآید مرا
    کین جدا از ریشه گان پا میگذارند درمغاک

    ای زمین بنشسته گان مهمانیِ این خانه را
    آمدِ کوتاه باید نی خیالات مَلاک

    «واهِبا»خاری که دامان حقیقت را دَرَد
    این تن حق رازبیرون کردن کِسوت چه باک