الراضی بالله
او ابوالعباس محمد بن الجعفر المقتدر بود مردی ادیب و فاضل بود، و از هر علمی بدانست و ادب نیکو یاد داشت و شعر بسیار دانست و سخت فصیح و کامل. دار ضرب درم و دبنار داشت فرمود: تا از نقرۀ پاک درم زدند، و از زرپاک دینار. و برورگار او محمد بن علی بن مقله را بتزویر متهم کردند بفرمود تا یک دست او از آرنج اندر ببریدند، وو عهد خراسان سوی نصر بن احمد فرستاد بصحبت عباس بن شفیق.
و اندرین (روزگار) نشابور محمد بن المظفر داشت و ری مرد آویز داشت. پس مرد آویز از ری سوی طبرستان رفت، و غلامانش با او بودند، اندر گرمایه اورا بکشتند، و پیش روی ایشان بحکم ماکانی بود، و لشکر او با برادرش و شمگیر گرد آمدند. محمد بن المظفر را فرمان رسید تا قصد قومش کند و ماکان را گفتند تا نزدیک او آید از کرمان چون به دامغان رسید از راه با بخین دیلم قصد ایشان کرد، که اویار و شمگیر بود. چون با بخین بگرگان رسید، روزی همی چوگان زد، اسبش خطا کرد، اورا بینداخت، از آنجا مرده برداشتندش. وراضی هفت سال خلیفتی کرد، و اندر سنه تسع و عشرین و ثلثمائة فرمان یافت.