یفتلی ها
اوضاع عمومی آریانا مقدم بر ظهور یفتلی ها: در اواخر قرن چهارم میلادی و اوائل قرن پنجم در حالیکه سقوط تدریجی امپراطوری مقتدر کوشان های بزرگ آریانا به نقطۀ بحرانی رسید در فارس دولت ساسانی رو به ترقی میرفت و در هند سلاله گوپتا اظهار موجودیت نموده بود. کوبتا ها هند را از سلطه امرای محلی و حکمرانان کوشانی رهانیده و به تقویه بنیان هستی و توسعۀ سلطنت خود در خاک هند مشغول بودند ولی ساسانی ها که از چندی مراحل عروج خود را پیموده و بنای تجاوزات را به ولایات غربی اریانا گذاشته بودند از عدم دولت مقتدر مرکزی و ضعف امرای محلی استفاده نموده بیشتر و پیشتر بنای تجاوز را گذاشتند در چنین فرصت بحرانی احفاد کوشانی های بزرگ بصورت دسته های متفرق در شمال و جنوب هندوکش در باختر و کابل امارت های محلی داشتند که ناگهان تعرض مزید ساسانی ها شروع و قشون آنها تا نزدیکی های بلخ رسید. "کیدارا" رئیس کوشانی های باختر یا پسرش "کنگاس" که بنام کیدارای دوم هم خوانده شده بصورت فوری چنین فیصله کرد که به کوشانی های کابل ملحق شده و قوۀ نیرومندتری. در مقابل متجاوز غربی تشکیل نماید. با وجودیکه ساسانی ها مفهوم و عواقب این نظریه را درک کرده و کوشش زیاد نمودند تا چنین منظوری برآورده شود معذالک روئسای کیدارى باختری جنگ کنان با قوای ساسانی به کوشانی های کابل ملحق شدند و طوریکه سنجیده بودند جنوب هندوکش مخصوصاً قسمت های مرکزی و شرقی آنرا از سلطه بیگانگان تا زمانی حفظ کردند که دولت مقتدر یفتلی در آریانا ظهور کرد.
وجه تسمیۀ یفتلی: یفتلی ها کسانی اند بین سال های ۳۸۵ و ۴۲۰ در باختر ظهور و برای تشکیل دولت مقتدری در آریانا قدبر افراشتند. این قوم را مقدم بر همه چینی ها و از روی معلومات آنها بیزانتی ها، فارسی ها، و آخر از همه هندی ها و عرب ها شناخته و هر کدام به لهجه و زبان خود ایشان را بنامی مسمی کرده اند که اگر خوب دقت شود ریشه همۀ آن یک چیز است منابع چینی پیش از قرن پنجم مسیحی ایشان را بنام "هوا" Hoa یا "هواتون" Hoa-tun و بعد از تشکیل سلطنت بنام"یتا"Yeta "اپتا" Epta شناخته اند و حتی دقیق تر هم میتوان گفت که در ایالت کانتون چین به اسم "یپتات" Yiptat و در کوریا به نام "یوپ تل" Yoptal معروف بودند نویسندگان بیزانس، یفتلی ها را طبق لهجه رسم الخط خودشان بصورت مختلف "افتهالی توی"، "اوتهالی توی"، "نفتالی توی"، "ابدلوی" میشناختند ولی در مورد شکل کلمه چهار می دایرة المعارف بریطانیکا علاوه میکند که کوشش مستقلی است که صورت نام اصلی را که محتملاً "اپتل" Aptl یا "هپتل" Haptal بوده معرفی نماید، حرف (ن) در اول کلمه سوم اشتباه صریح است منابع بیزانس در بعض موارد از آن ها به نام های "لیکوی" "اونوی" "خونوی" هم اسم برده است. بعد از چین و بیزانس نوبت به فارسی ها میرسد و ایشان یفتلی ها را "هیطل" خوانده اند.عرب ها این کلمه را از ایشان گرفته بصورت عین "هیطل" یابا تغیر (ی) به (ب) "هبطل" ضبط و به اصول زبان عرب جمع آنرا "هیاطله" یا "هباطله" ساخته اند و بالاخره منابع اخیر سانسکریت هند ایشان را به اسم ترکیبی "سیتا اونا" یا "شو ته هونا" یاد کرده اند که "سیتا" و "شو تا" به معنی (سفید) است و "اونا" یا "هونا" (خارجی) معنی دارد و مفهوم مرکب آن "خار جی سفید پوست" میشود. "ونست سمیت" می نویسد که اصطلا "هون" یا "هونا" که در ادبیات اخیر سانسکریت آمده به مفهوم بسیار مبهم برای تعین خارجی های شمال غرب استعمال شده چنانچه بهمین رویه در زمان قدیم کلمه (یا وانا) وحال کلمه (ولایتی) استعمال میشود این اصطلاح با اصل مفهوم هن های زرد پوست جزئی ربطی ندارد و این مطلب را ایضاح کلمه (هن) در دایرة المعارف ها و ماخذ معتبر ثابت میسازد زیرا بطور مثال دایرة المعارف بریطانیکا ولا روس قرن نزدهم هر کدام مادۀ (هن) را علیحده گرفته و در ذیل آن اشاره ئی به یفتلی ها نکرده اند این بود بصورت عمومی نام هائی که چین و بیزانس و فارس وعرب و هند به یفتلی ها داده اند. این نام ها بصورت عمومی نظر مدققین مختلف را جلب نموده بعضی کوشش نموده اند که میان آنها یکی را ترجیح دهند و برخی سعی نموده است که از میان آنها صورت اصلی نام را بیرون کشند. دایرة المعارف بریطانیکا اصل این نام را چیزی شبیه "اپتل" یا "هپتل" خوانده است. اگر یکطرف از اختصاصات زبان های چینی و یونانی نویسندگان بیزانس وغیره صرف نظر شود و از جانب دیگر موضوع ابدال (الف، ی، هـ) سرکلمه و ( پ، ف، ت) وسط آن در نظر گرفته شود دیده میشود که قضاوت دایرة المعارف بریطانیکا مقرون به صحت است. علاوه برین در دو زبان محلی افغانستان نام اصلی این قوم "اپتل" یا "هپتل" مفهوم لغوی هم دارد زیرا در پښتو (اتل) به معنی پهلوان ودر فارسی (هیتال) به معنی "مرد قوی و دلیر" است و به این معانی طبری هم اشاره کرده است بناء علیه گفته میتوانیم که اصل نام این قوم "اپتل" بوده و برای سهولت "افتل" و باز"یفتل" شده و تا امروز "یفتل" به مفهوم محل و "یفتلى" به معنی ا باشندگان یفتل در افغانستان موجود و معمول است.
نژاد یفتلی: همان طور که موضوع عرق و نژاد یوچی ها یا کوشانی ها تا مدتی تاریک و نظر یات درین مورد متضاد بود نژاد یفتلی ها هم تا زمانی یکطرفه روشن نشده بود ولی بابسط تحقیقات یکطرف بصورت قطع ثابث شد که یوچی ها یا کوشانی ها از کتلۀ سیتی هند و اروپائی هستند و از جانب دیگر اکثر مدققین به این مطلب رجحان دادند که یفتلی ها شاخۀ یوچی یا کوشانی میباشند. بناء علیه من حیث یک شاخه یوچی یا کوشانی، یفتلی ها هم جزء خانواده هند و اروپائی محسوب میشوند و میتوان مانند یوچی ها یا کوشانی ها ایشان را جزء کتلۀ "سیتی" یا "تخاری" هند و اروپائی خواند. نظریات بعض از محققین که آثارشان در دست است قرار آتی است:
(۱) پروکپ:
پروکپ مورخ یونانی بیزانس که در اواخر قرن پنجم میلادی می زیست و در سال ٥٦٢ مسیحی وفات نموده و در باب جنگ های "جوستن" و محاربات ساسانی ها و یفتلی ها آثاری نوشته اولین کسى است که سفیدی پوست و حیات مدنی یقتلى ها توجه او را جلب کرده و ایشان را از هون ها یا بربرهای زرد پوست بر اروپا تهاجم نموده اند مجزی متمایز میشمارد نظریه او را "کریستن سن" چنین تفسیر میکند:"هجوم آوران هفتالیت که ایشان راهن سفید هم گویند محتملا هون حقیقی نبودند زیرا بقرار عقیده پروکپ بواسطه سفیدی پوست و حیات مدنی از سائر اقوام هنی متمایز بودند."
(۲) پارکر:
پارکر انگلیس که در تفکیک اقوام مختلف آسیای مرکزی و چین تحقیقات عمیق دارد در کتاب خود موسوم "به هزار سال تاتار" در هیچ جائی یفتلی ها را با "هیوانگ نوها" یاهن های زرد پوست و قبایل مغلی و ترکی مخلوط نکرده و ایشان را صریح شاخه ئی از قبایل یوچی میشمارد متن نظریات او در موارد مختلفی که در اثر فوق الذکر خود با یفتلی ها تماس نموده قرار ذیل است. تحت عنوان ئی Yi-ta یا یه Yeh-ta: تاریخ خانواده های ما نچوی چنین نشان میدهد که افغانستان امروز افتهاه Ephthah قرن پنجم بوده و "افتهاه" یوچی های قدیم بودند.
* * *
تحت عنوان یوچی یا افتالیت:هیوانگ نوها با قوۀ مدحش دیگر همچنین با چین جنگیدند. این قوه مدحش قوم کوچی بود که نزد چینی ها بنام یوچی معروف بودند و بعد از جنگ های طولانی نیمه غربی ایالت "کانسو" در تصرف ایشان در آمد.
* * *
تحت عنوان فاهین: این مسئله باید ذکر شود که زمانیکه فاهین در پشاور بود چندین یادگار کینیشکا و دیگر نفتالیت ها را از آنجا کشف نمود.
* * *
تحت عنوان یتا Ye-ta یائی تا Yi-ta: چنین معلوم میشود که سیاست "توبا" Toba به این قرار بود تا مانع شود که "ژوان ژوان ها" وهفتالیت ها با "توخون" Tukuhun مراوده نکنند و از طرز تذکر چنین معلوم میشود که هفتالیت ها (درین وقت چینی ها ایشان را "یتا" Yetta یا "اپتا" Epta، در کانتون "یپ تات" Yep-ta و در کور یا یوپ تل Yop-tal میگفتند) یفتل های پامیر نبودند بلکه دسته کوچکی بودند که چینی ها ایشان را یوچی های کوچک میخواندند.
تحت عنوان کی پن: آخرین پادشاه یونانی باختر "هلیوکلس" درین وقت وفات نمود و پارتی ها و یوچی ها سلطنت را بین خود تقسیم نمودند اخیرالذکر به تدریج دامنه امپراطوری خود را تا پامیر و کشمیر و پنجاب بسط داد وعادات بادیه نشینی را ترک گفت و بزودی دولت مقتدری تشکیل نمود که در عرب بنام امپراطوری هیطل، ویدهل Vidhal، ابدل، افتالیت یا هفتالیت معروف شد. نویسندگان اروپائی، فارسی، چینی همه در تائید این مطلب کاملاً بهم متفق اند. حقیقتاً مورخین خانواده های شاهی مانچو بیان میکنند که افغانستان امروز (افتهاه) قرن پنجم بوده و (افتها) یوچی قدیم میباشند.
* * *
(۳) سرپرسیسایکس:
سرپرسیسایکس مؤلف تاریخ فارس و تاریخ افغانستان یفتلی ها را از جمله اقوام یوچی میشمارد مشار الیه در جلد اول تاریخ افغانستان تحت عنوان: "اصلیت افتالیت ها یاهن های سفید" و در جلد اول تاریخ فارس تحت عنوان: "ورودهن های سفید" نظریات خود را چنین می نویسد: "سالنامه های چین بما آگهی میدهند که شاخه ئی از یوچی های بزرگ معروف (هوا) Hoa یا (هواتون) Hoa-tun اصلا در شمال دیوار بز رگ چین سکنا داشت و تابع ژوان ژوان ها پاکسانی بودند که بعدتر در اروپا بنام (اوازها) معروف شدند "هوا" به تدریج قبیله نیرومند شده و در اثر نام خانواده شاهی شان خویشرا "یه تها" Ye-tha نامیدند و از اینجا اصطلاح افتالیت بمیان آمد و این اصطلاح از طرف یونانی ها در مورد آنها اطلاق میشد. فارسی ها ایشان را هیطل و بیزانتی ها "هن سفید" میگفتند. مربوط به این مسئله پروکوپس Procopuis اظهار نموده که در میان هن ها ایشان تنها قومی بودند که پوست سفیر داشتند. زبان آنها هم زبان هند و اروپائی بود. افتالیت ها از ختن بطرف غرب در حوالی ۴۲۵ م حرکت کردند و امپراطوری تشکیل دادند که از ترکستان چین امروز تا سرحدات فارس شامل بیش از (۳۰) ایالت بود که ولایات افغانستان از آن نمایندگی میتواند" در اطراف همین موضوع در جلد اول تاریخ فارس چنین می نویسد:"قبل برین راجع به یوچی ها اشاره شد که ایشان در ١٦٣ ق م ساک ها را کشیده و مقرشان را در حوزه تارم اشغال کردند در سال ۱۲۰ ق م یوچی ها ساک ها را از باختر بیرون راندند و آنجا را هم متصرف شدند و مرکز خویش را برای چندین نسل در آنجا قرار دادند در ۳۰ ق م یکی از قبایل آنها موسوم به "کوی شوانگ" سائر قبایل را مطیع خود ساخت وملتى تشکیل نمود که نزد رومن ها به کوشان معروف شد "انتونی Antony" سفیری نزد این قوم فرستاد و روئسای کوشانی در عصر سلطنت "اگوست" در روم آمدند قوای آنها به تدریج ضعیف شد و بالاخره قومی جای نها را گرفت که چینی ها ایشان را "یتا"Yetha و نویسندگان کلاسیک افتالیت یا "هن سفید" و فارسی ها "هیطل" خوانده اند چنین معلوم میشود که این نام در هر سه صورت فوق از کلمه "یتای لیتو" Ye-tai-li-to که به معنی رئیس است اشتقاق یافته باشد. نو واردین و کوشانی ها اگرچه از یک توده محسوب میشوند ولی از قوم اخیرالذکر که ایشان را بیرون راندند متمایز بودند. این قبیله نیرومند "اکسوس" را در حوالى ٤٢٥ عبور نموده و قرار نوشته های مورخین فارسی خبر تهاجم ایشان اغتشاشات بزرگی تولید کرد."
* * *
(٤) کریستن سن:
کریستن سن مدقق دانمارکی در کتاب ایران در عصر ساسانیان طبعاً از جنگ هائی که میان ساسانی ها ویفتلی ها بوقوع پیوسته مفصل حرف میزند که در موقعش از آن استفاده خواهیم کرد. آنچه در باب نژاد یفتلی ها می نویسد ازین قرار است که ایشان هن حقیقی نبودند چنانچه گوید: "معذالک فیروز کیداری ها را کاملاً مضمحل ساخته و با "کنگاس" به گندهارا مهاجرت کردند درین بین قوم دیگری موسوم به هفتالیت که از ایالت (کان سو) Kan-su چین آمده بودند به نواحی تخارستان که کیداری ها آنرا ترک گفته بودند، هجوم آوردند. هفتالیت ها که ایشان را هن سفید هم گویند غالباً هن حقیقی نبودند زیرا بقرار عقیده "پروکپ" بواسطه سفیدی پوست وحیات مدنی از سائر اقوام هنی متمایز بودند.
* * *
(٥) ونسنت سمیت:
ونسنت سمیت انگلیس مولف تاریخ قدیم هند و فتوحات اسکندر و کتاب" اکسفورد هستری آف اندیا" یفتلی ها را از نقطه نظر نژاد از هن های زرد پوست متمایز و علیحده میشمارد و در تاریخ قدیم هند درین مورد چنین اظهار نظر میکند: "سلطه هن ها در آسیا مدت مدیدی دوام کرد. آنقسمت دسته هائی که در درۀ اکسوس مستقر شدند غالباً از نقطه نظر نژاد علیحده بودند زیرا بنام افتالیت یا "هن سفید" یاد شده اند. ایشان به تدریج مقاومت فارسی هارا از هم شکسته بر فیروز غالب شدند و او در سال ٤٨٤ کشته شد بعضی ازین هن های سفید به سلطنت کوشانی های کابل و از آنجا به هند حمله کردند.
* * *
(٦) بارتولد:
بارتولد محقق روسی که در شناسائی اقوام واماکن و تاریخ آسیای مرکزی و باختر نظریات صائب دارد یفتلی ها را شاخۀ از (یوچی ها) با (تخارها) میشمارد که هر دوی آن یکچیز است مشارالیه در جغرافیای تاریخی ایران درین باره میگوید: "از قرن پنجم سلطنت و سیادت قومی به اسم هونهای سفید و یا یفاطله شروع میشود و این طایفه بعقیده اکثر علما شاخه ئی از (یواچژی ها) و یا تخار ها بودند"
* * *
در صورتیکه نظریات فوق خلاصه شو د چنین نتیجه بدست آید که "کریستن سن" و سرپرسیسایکس" بقرار نظریات "پروکپ" یفتلی ها را قومی میدانند دارای پوست سفید و صاحب حیات مدنی که زبان شان شاخه ئی از هند و اروپائی بود و به این دلایل جزء هن های حقیقی یا هن های زرد پوست آیند نظریۀ ونست سمیت هم همین طور است که یفتلی ها از نقطۀ نظر نژاد از هن ها علیحده بودند "پارکر" و "سر پرسیساکس" یفتلی ها را شاخه دی از یوچی ها میشمارند و بالاخره بارتولد قرار عقیده اکثر علما دقیق تر ایشان را جزء کتلۀ تخاری یوچی محسوب میدارد. به اساس این نظریات یفتلی های متهاجم و جنگجو قومی بودند با پوست سفید و حیات مدنی و دارای زبان هند و اروپائی و شاخه ئی از کتلۀ "تخاری" پوچی یا کوشانی چون یوچی ها بعد از یک سلسله جنگ ها با "هیوانگ نوها" از ایالت "کان – سوی" چین بطرف غرب آسیا مهاجرت اختیار کردند در آسیای مرکزی دو شاخه شدند که یکی بنام "تها یوچی" یا "یوچی های بزرگ" به تدریج وارد حوزۀ تارم وسر دریا و آمودریا و بالاخره باختر شد و بنام یکی از قبایل شان موسوم به "کوی شوانگ" ملت و دولت و امپراطوری کوشانی را در آریانا تأسیس کردند و شاخه دیگر بنام "یوچی های خورد" مدتی در حوالی کوهای تبت در آسیای مرکزی باقی ماند که بتاریخ بعد تر راه متقدمین خود را پیش گرفته و یفتلی ها بحیث یک شاخه "تخاری" یوچی عبارت از همین یوچی های خورد اند که مقارن سال های بین ٣٨٥ و ٤٢٠ در حوزۀ اکسوس و باختر رسیدند. یفتلی ها مانند کوشانی ها از باختر به تدریج به دو طرفه هندوکش پراگنده شده و مانند کوشانی ها دولت و امپراطوری مقتدری در آریانا تشکیل نمودند منتها عمر امپراطوری کوشانی دراز تر و دورۀ سلطنت یفتلى ها کوتاه تر بود. همان طور که بعد از ختم امپراطوری بزرگ کوشانی امرای محلی، عناصر نژادی و نام و نشان آنها در مورد نقاط مختلف افغانستان باقی ماند یفتلی ها هم بعد از سقوط امپراطوری خود و تجزیه آن بدست ساسانی ها و ترک ها کاملاً از بین نرفتند، امرای محلی آنها در کاپیسا و غرجستان و تخارستان و جیرستان و بادغیس و بامیان و مخصوصا در بدخشان باقی ماند چنانچه در منطقه اخیرالذکر در شمال فیض آباد حالیه دهکدۀ بزرگی بنام "یفتل" هنوز موجود است و باشندگان آن احفاد یفتلی های قدیم میباشند.
تشکیل دولت یفتلی در آریانا: قراریکه دیده شد یفتلی ها در حوالی سال های٣٨٥ و ٤٢٠ در شمال آریانا در وادی های سواحل راست آمو دریا پیدا شده و قسمت های زیاد حوزۀ اکسوس را اشغال کردند همان طور که کوشانی های بزرگ در قرن اول ق م وارد "تاهیا" یعنی باختر شدند یفتلی ها ۴۲۰و ۴۲۵م از سواحل راست جیحون گذشته و در تاهیا یعنی باختر مستقر گردیدند. همان طور که اوائل سلطنت یوچی های بزرگ در صفحات باختر تاریک است و مدتی روئسای قبایل پنجگانۀ ایشان به صفت رئیس بر علاقه های مختلف شمال هندوکش امریت داشتند تا قبیله "کوی شوانگ" بر چهار قبیله دیگر غالب شد و قوای آنها تمرکز پیدا کرد و وضعیت شان روشن تر شد رئیس قبیله اخیر الذکر سلطنت کوشانی را بنا نهاد و ملت و دولت و امپراطوری کوشانی بمیان آمد، چگونگی اوایل وضعیت یفتلی ها در باختر ازین هم تاریک تر است ولی تا جائی که از خلال وقایع معلوم میشود میتوان گفت که قبایل آنها هم در اوائل امر هر کدام در علاقۀ نفوذی داشته تا یکی از آنها که "یتا" یا "ایتل" نام داشت سایر عشایر و قبایل را مطیع خود ساخت و سر کردۀ قبیله مذکور به لقب "ایتالیتو" که مفهوم آن رئیس بود پادشاه شد و ملت و دولت و امپراطوری یفتلی به تدریج وجود خارجی و شهرت پیدا کرد و تا سالیان چندی منابع خارجی پادشاهان یفتلی را به همان لقب عام "ایتالیتو" یا "افتالینوس" یاد کرده اند. زمانیکه در نیمۀ اول قرن اول ق م قبیله "کوی شوانگ" در باختر به تشکیل سلطنت می پرداخت در جنوب هندوکش احفاد شاهان یونان و باختری در کاپیسا امارت محلی داشتند که بزودی از بین رفت و از جانب غرب پارت های غربی در داخل اریانا تجاوز نموده بودند که شاهان اسکائی ایشان را عقب زدند. وقتیکه یفتلی ها در باخت و تخارستان اساس تشکیل سلطنت را میگذاشتند در جنوب هندوکش کوشان های کیداری سلطنت کوچکی داشتند و از جانب غرب ساسانی ها از ذروه اقتدار خود کار گرفته و خطر آنها تا نزدیکی های بلخ حس میشد. تنها فرق کوچکی که در بین بود این بود که پارت های غربی را مقدم بر ظهور سلطنت کوشان اسکائی ها پس پا ساختند و نفوذ شان را در پاتیا محدود نموده بودند و کوشانی ها برای تشکیل وحدت خاک آریانا فورا به جنوب هندوکش متوجه شدند و در عصر ظهور دولت یفتلی خطر ساسانی ها فوری و دفع آن نسبت به تشکیل وحدت خاک ضروری تر شمرده میشد. به این ترتیب از نقطۀ نظر دفع حملۀ خارجی منظور دولت کرچک کیدارى جنوب هندوکش ودولت یفتلی تخارستان و باختر یکی بود. به این اساس اقدامات پادشاه اول یفتلی که هیچ ماخذ اسم او را ضبط نکرده و اینجا قراریکه ذکر شد او را به لقب رئیس "ایتالیتو" یا "افتالینوس" میخوانیم وقف در نظریه بود یکی بنیان دولت خود را در حصص شمال شرقی آریانا در سغدیان و باختر و صفحات بدخشان در مناطقی قایم کند که به مفهوم این وقت بیک کلمه آنرا تخارستان میتوان خواند و دیگر برای دفع خطر ساسانی ترتیبات فوری بگیرد. ایتالیتو یا رئیس یفتلی که نویسندگان بیزانس به اصول زبان یونانی او را "افتالینوس" خوانده اند در اواخر قرن چهارم و اوائل قرن پنجم در حوالی ٤٢٥ م در تخارستان تاج شاهی بر سر گذاشت. در دورۀ سلطنت "ایتالیتو" نفوذ دولت یفتلی در تخارستان و باختر و سغدیان در دو طرف رود آمو منبسط شده و حتی در شمال رودخانه مذکور تا حوالی مرو هم رسیده بود.
دولت یفتلی آریانا و ساسانی ها
قراریکه در فصل کیدارى شرح یافت معاصر سقوط سلاله کوشانی های بزرگ مقارن ختم سلطنت "واسودوا" (حوالی ۲۲۰ مسیحی سلطنت ساسانی ها با ارد شیر بابکان (٢٢٤ مسیحی) شروع شد. ساسانی ها از اقتدار خود وسقوط دولت کوشانی های بزرگ استفاده نموده از زمان شاپور اول بر خراسان غربی لشکر کشی نمودند و بعد از اینکه به پاره فتوحاتی نایل آمدند امرائی در قسمت مفتوحه خراسان بعنوان "کوشان شاه"مقرر میکردند که خودسیاست آنها را نسبت به دولت کوشانی معرفی میکند در عصر شاه پور دوم (۳۷۹ - ۳۰۹) تجاوز آنها در خاک های آریانا بیشتر شده و یکزمانی نفوذ شاپور تا حوالی کابل حس میشه. ولی احفاد کوشانی های بزرگ چه در کابل و چه در باختر با آنها دائماً مقابله داشتند. شاخه باختری کوشانی های مذکور که در تاریخ بیشتر به نام کیداری ها معروف اند در اثر فشار مزید ساسانی که در حوالی بلخ رسیده بودند چنین فیصله نمودند که با کوشانی های کابل ملحق شده و متفقاً بامتجاور غربی مقابله نمایند. کیداری های کابل و ساسانی ها بین خود یک سلسله زد و خورد هائی نمودند که نتایج آن یکطرفه معلوم نیست و چون آخر مرکز خودرا در پشاور قرار میدهند احتمال دارد که نفوذ ساسانی ها در غرب خط بلخ - کابل تقریباً در نیمه غربی مملکت پهن شده باشد. یفتلی ها با چنین و ضعیتی مواجه شدند.
افتالیتوو بهرام گور:
دولت یفتلی در حوالی ٤٢٥ در منطقه شمال شرقی آریانا بمیان آمده و بعد از اخذ مختصر ترتیبات آنقدر نیرو پیدا کرد که با دولت ساسانی طرف واقع شود. تا این وقت تصادمات میان یفتلی ها و ساسانی ها بهر نحو ودر هر نقطه ئی که بود خواه در شمال خواه در جنوب آمو دریا شکل محلی داشت و مرحلۀ جدی آن در عصر سلطنت بهرام گور آغاز شد. بهرام گور که از ابتدای سلطنت (۴۲۱م) خطر تهدید یفتلی را حس میکرد و از جانب دیگر مسئله ارمنستان با دولت بیزانس مخالفت داشت جنگ مختصری را با دولت رم شرقی شروع و با عقد معاهده ئی که تصرف ساسانی ها را بر ارمنستان می شناخت خاطر خود را از جانب غرب آسوده نمود تا به تمام قوا متوجه مشرق شود. "افتالیتو" پادشاه یفتلی که متأسفانه هیچ ماخذى اسم شخصی او را نبرده و طبری او را محض به لقب "خاقان" یاد کرده در رأس دو صدو پنجا هزار عسکر از باختر بطرف غرب بحرکت آمده و با اولین جنبشی که یفتلی ها بحیث یک دولت بر علیه ساسانی ها نمودند تا حوزۀ مارجیان به مقاومت جدی ساسانی ها مواجه نشدند. بهرام گور به مجردیکه از اوضاع بحرانی اطلاع یافت برادرش "نرسه Narse" را بحیث نایب السلطنه عوض خود مقرر کرده و خود با سپاه گران به مقابله بر آمد و در جلگه های حوالی مرو هر دو سپاه بهم مقابل شدند. درین جنگ که میتوان آنرا اولین محاربه جدی دولت یفتلی و سامانی ها خواند بهرام گور غالب شد و قشون یفتلى عقب نشست و پادشاه یفتلی هم بدست بهرام گور بقتل رسید و تاج او را بهرام به آتشکدۀ "آذرگشنسب" شهر شیز واقع در آذربایجان داد. طبری تفصیل این واقعه را چنین می نویسد: "خاقان ترک" (خاقان یفتلی) با دوصد و پنجاه هزار عسکر بر علیه بهرام گور قیام نمود. بهرام درین اوقات مشغول عیش وتفریح بود افراد ملت منعش نمودند.عوض اینکه متنبه شود در آن کار بیشتر اشتغال ورزید اما در عین زمان به ترتیب سپاه همت گماشته (نرسی) برادر خود را نایب السلطنه مقرر کرد و خود برای اجرای مراسم عبادت به آتشکدۀ (آذربایجان) عزیمت نمود. ملت فارس این حال را دلیل ضعف بهرام گور شناخته راضی گشتند که اطاعت خاقان (یفتلی) را قبول نموده و به او خراج بپردازند خاقان موصوف هم ازین تمایل نظر ملت واقف شده از اصدار امر هجوم بر علیه مملکت و قشون فارس منصرف گردید. بهرام چون از انصراف حمله (یفتلى ها) برفارس مطلع شد از فرصت استفاده نموده هجوم شدیدی برقشون هیاطله نمود. خاقان ایشان را دستگیر نموده کشت. قسمتی از عساکر ایشان مقتول و متواری وعدۀ هم تحت سلطۀ بهرام رفتند. درین محاربه لوازم عسکر و غنایم زیادی بدست بهرام افتاد از جمله تاج خاقان موصوف بود که با جواهرات ثمین مملو و مزین بود و بهرام آنرا به آتشکدۀ آذربایجان اعطا کرد."
مهر پورویزدگرد دوم:
اگر چه دولت یفتلی در اثر حمله بهرام گر به شکست فاحش مواجه شد و قشون یفتلی از مجرای مرغاب به باختر و تخارستان عقب نشست و ساسانی ها مجدداً تا باختر پیش آمدند ولی این شکست باعث تقویه مزید قوای نظامی دولت یفتلی شده و تجدید جنگ های ساسانی ها و دولت بیزانس در ارمنستان که در اثر قتل مسیحیون بعمل آمده بود. به زعمای دولت یفتلی آریانا موقع خوبی داد که تلافی مافات نموده و مجددا برای مقابله و عقب راندن ساسانی ها حاضر شوند.
پسر بهرام گور، یزد گرد دوم که در ۴۳۸ بر تخت نشست مانند پدر خود به مخاطره حمله رومن ها از غرب و دولت یفتلی آریانا از شرق مواجه شد. متاسفانه بواسطه خاموشی منابع باز بصورت صریح و قطعی گفته نمیتوانیم که پادشاه یفتلی که آماده محاربه شده بود چه نام داشت. آیا فرزند پادشاه مقتول است یا کس دیگر تنها یک ماخذ قلمى تذکرۀ ناظم بدخشی که هنوز بطبع نرسیده و متعلق به جناب شاه عبدالله خان بدخشی است این پادشاه را بنام "مهوپور" یاد میکند که غیر از "مهراکولا" شاه دیگری میباشد. از روی گذارشات واقعات واضح معلوم میشود که دولت یفتلی آریانا در عصر مهرپور قوی تر ونیرومند تر شده بود. اگر چه از محل و صورت وقوع جنگ دوم یفتلی ها و ساسانی ها مانند جنگ اول جزئیات در دست نیست معذالک همه منابع متفق اند که یزدگرد دوم شکست خورده و عقب نشینی اختیار کرد. "کلمان هارت" و "ارتورکریستن سن" از جنگ یزدگرد دوم با "کوشان ها" و "کیداری ها" حرف میزنند که مقصد از هر دوی آن درین عصر "یفتلی ها" میباشد اولی میگوید در زمانیکه ساسانی ها برای غلبه کیش زورا ستریزم در ارمنستان مشغول طرح نقشه بودند انقلابی در آنجا برخاست. درین فرصت یزدگرد تازه از دست کوشان ها شکست خورده بود" "گریستن سن" مربوط به وا قعات این زمان چنین می نویسد:"جواب روحانیون مسیحی به یزد گرد رسید. روئسای خانواده بزرگ ارمنی را خواسته و حبس کرد ایشان قبل برین به خداوند سوگند خورده بودند که به آئین خویش باقی مانند و هر چه از طرف شاه برسر شان آید تحمل نمایند. درین فرصت یزدگرد مشغول جنگ بر علیه کوشانی ها یعنی اقوام بربری بود که در کشور قدیم کوشان ها جا گرفته بودند. یزدگرد عناوین افتخاری و جای داد روئسای ارمنی را به ایشان مسترد نموده و چند نفرشان را طور یرغمل نگاه کرد و هفت صد نفرمغان را تحت نطارت رئیس مغان به ارمنستان فرستاد تا مردم را به آئین زورا ستری بگرداند معذالک یزدگرد شکستی به پاد شاه هن های علاقه چول که در شمال گرگان تقرر داشتند وارد نمود خاک آنها را گرفت و آنجا "شهرستان یزد گرد" را بنا کرد و چند سالی در مجاورت سرحد که مورد تهاجم بربرها واقع شده بود نشست سپس همینکه تهاجم قبایل "هنی" یا "خیونی" موسوم به کیداری که در شرق در علاقه طالقان محسوس شد او را به گرفتن سلاح مجبور نمود" رونه گروسه درین مورد چنین اشاره مینماید:"پادشاه فارس یزدگرد دوم ( ٥٦ ٤ - ٤٣٨) خواست که به تهاجمات یفتلی ها خاتمه دهد ولی از دست آنها مغلوب شد عبدالله رازی همدانی در اثر خود موسوم به تاریخ ایران گوید:"پس از ختم این غایله یزدگرد به دفع هیاطله پرداخت و در ابتدا پیشرفت حاصل کرد ولی چون از جیحون بگذشت هیاطله دل قوی داشته بمقابله پرداختند و او را شکست سختی دادند چنانچه مجبور گردید بسرحد کشور خود مراجعت کند پس ازین قضیه طولی نکشید که یزدگرد درگذشت، روی همرفته از روی همه ماخذ فوق الذکر چنین میتوان استنباط نمود که دولت یفتلی در عصر "مهرپور" انی از حمله برساسانی ها فارغ ننشسته و همیشه اسباب نگرانی و تشویش خاطر یزدگرد را فراهم نموده بود و بعد از یک سلسله زد و خورد ها آخر در حوالی طالقان که عبارت از طالقان حوزۀ مرغاب میباشد. یزدگرد دوم را شکست دادند. آنقسمت اراضی باختر را که بهرام گور گرفته بود پس گرفتند و این کامیابی در عصر سلطنت مهرپور نصیب دولت یفتلی آریا نا گردید.
آخشنور:
بعد از ٤٢٥ مسیحی یعنی آغاز تشکیل دولت یفتلی آریانا تا حوالی ۴۵۷ که مصادف به سال وفات یزدگرد دوم میباشد دیدیم که دولت یفتلی آریانا و پادشاهان آن "افتایلتو" و "مهرپور" به جنگ های بهرام گور ویزدگرد دوم مشغول بودند و در نتیجه فتحی که در جنگ دوم نصیب دولت یفتلی شد فوای آنها تقویت یافت پوره معلوم نیست که این وضعیت در تحت سلطنت "مهربور" تاچه وقتی دوام نمود آنچه مسلم است اینست که از حوالی ٤٦٠ مسیحی به بعد پادشاه مقتدری بر تخت آریانا جلوس داشت که عبارت از اخشنور میباشد. معنی لفظی کلمه اخشنور "پرگهر" است و کتاب عربی و فارسی بیک نقطه (ر) آخر کلمه را به (ز) مبدل والف سر کلمه را در ماقبل آخر برده اند و از آن "خشنواز" ساخته اند که عوض یا مراف اسم "اخشنوز" در بعض ماخذ استعمال شده اخشنور مرد دانسته و بصیر و دوربین و فعال بود و نسبت به پادشاهان سابق یفتلی با نظر وسیع تر اوضاع داخل آریانا و کشورهای مجاور را نگاه میکرد و از روی عمومیات وقایع عهد او معلوم میشود که اقدامات اداری و نظامی و سیاسی او به اساس یک نقشه سنجیده بمیان آمده است که تفصیل آنرا به تدریج خواهیم دید. اخشور نقشه وحدت خاک آریانا را از بدو جلوس خود در نظر داشت ولی چون این مطلب را پوره درک کرده بود که تا ساسانی ها به قوه سلاح کاملاً مضمحل نشوند از حملات تجاوز کارانه دست نخواهند برداشت بعد از مختصر توجه به امور داخلی برای در هم شکستن آنها آمادگی ها نمود و بایکسلسله شاهان ایشان داخل محاربات وعقد معاهدات شد که شرح آن ذیلا خواهد آمد. دولت یفتلی آریانا قراریکه در اکثر دوره های قدیم و جدید تاریخ کشور مشاهده میشود در عصر اخشنور به اقتضای آب و هوا دو مرکز داشت زمستانی و تابستانی که اول آن در باختر شهر بلخ و دومی آن در بدخشان شهری بود که اسم آن واضح نیست. اخشنور وزعمای دولت یفتلی عموماً تابستان را در نقاط سرد و زمستان را در جاهای گرم مملکت میگذرانیدند و چون پادشاه مملکت و نجبای قوم بیشتر در خرگاهای مجلل سلطنتی زندگانی داشتند انتقال آنها از یک نقطه به نقطه دیگر چندان اشکال نداشت.
اخشنور وفیروز ساسانی:
یزدگرد دوم طوریکه دیده شد تا آخر عمر از تهدید و حملات یفتلی ها آرام نه نشست تا در سال ٤٥٧م وفات نمود و پسران او هرمزد سوم و فیروز هر کدام مدعی سلطنت پدر شدند. اگرچه هرمزد سوم برادر بزرگ از دوری فیروز که گویند در (ری) بود استفاده نموده اعلان شاهی نمود ولی برادرش قانع نشده و بعد از دو سال در ٤٥٩ به حمایت مغان و بزرگان به شاهی رسید. در زمانیکه شهزادگان ساسانی بین خود سرتخت و تاج پدر می جنگیدند در آریانا اخشنور بصیرترین و مقتدرترین پادشاهان یفتلی سلطنت داشت و تازه از انجام بعض اصلاحات داخلی خلاص شده بود در این وقت نفوذ دو لت یفتلی گذشته از طالقان غربی بر بادغیس و هرات هم انبساط داشت.
جنگ اول اخشنور و فیروز:
جنگ اول اخشنور و فیروز که سومین جنگ دولت یفتلی و ساسانیان میباشد از دو جنگ سابق به مراتب سخت تر بود چون نفوذ دولت یفتلی درین وقت تا حوزه هریرود انبساط داشت و بر ماخذ از راه کم گرن عساکر ساسانی در دشتی هم صحبت کرده اند. احتمال زیاد دارد که این جنگ در دشت های سرحدی که میان افغانستان و فارس حایر است بعمل آمده باشد. از روی پاره ماخذ دیگر اینطور هم معلوم میشود که یفتلی ها بعض خدعه های حربی هم بکار برده باشند چنانچه قصۀ کدام وزیر یفتلی یا جاسوسی را نقل میکنند که قشون ساسانی را در دشت های بیکران سر گردان و معنوم ساخت. حال آنچه نزد مورخین و واقعه نگاران شرق و غرب مسلم است این است که در نتیجه جنگ بزرگی که میان اخشنور وفیروز بعمل آمده قشون ساسانی سخت منهزم شد و شاه ایشان و پسرش قباد با جمعی از سران ساسانی که در آنجمله بعض زنان ومنجمله دختر فیروز بود اسیر گردید. اخشنور، پادشاه یفتلی فیروز شاه ساسانی وسائر اسرای جنگ را گرفته فاتح و منصور به قلب مملکت خویش برگشت.
عهد و میثاق فیروز:
اخشنور با دشمن مغلوب خیلی جوان مردانه پیش آمد و شاه فارس و بعض از دودمان شاهی و سران ساسانی را به اعزاز و احترام زیاد نگاه میداشت. برای اینکه این فتح نه فتح شخصی بلکه فتح کشور آریانا بر کشور فارس ساسانی تلقی شود باب مذاکره را برای فیروز باز گذاشت. فیروز از مخالفت با دولت یفتلی آریانا عفو خواسته عهد و قسم کرد که اگر بخشیده شود و سلامت به کشور خود و تخت و تاج خود برسد از خط معین سرحدی مملکتین تجاوز نخواهد نمودو به عنوان خساره جنگ و باج یک مبلغ پول به دولت آریانا خواهد پراداخت و تا هنگام رسیدن پول پسر خود قباد را بقسم گروگان و یرغمل به در بار یفتلی خواهد گذاشت به این اساس معاهدۀ عقد شد و فیروز به اجازه دولت آریانا بخاک خود مراجعت کرد و قباد دو سال طور پرعمل در در باز اخشنور بود تا پول رسید و آزاد شد طبری این تفصیل را هم میدهد که در اثر مفاهمه و معاهدۀ کابین طرفین عقد شد به امر اخشنوز در مدت ٦ ماه منار سنگی در یکی از نقاط معینه خط سرحدی برپا کردند و فیروز در پای منار مذکور در حضور أخشنور و سر آن یفتلی و اسرای سامانی عهد و میثاق نمود. بعد ازینکه قشون فیروز در بیابانی که محتملاً دشت لوط باشد راه را گم کرده و سران سپاه بوی مشوره دادند که باید پیش اخشنور رسول بفرستند وعذر بخاهد طبری چنین می نویسد:"... فیروز گفت صواب است پس رسول فرستادند و گناه خویش پیدا کردند وعذر وتقصیر وزنهار خواستند خوشنواز فیروز را ملامت کرد و چنین گفت که من بجان تو چنین نیکوئی کردم و چون سوی من آمدی ترا بداشتم وسپه دادمت و بامداد خود ترا کسی کردم تا بر برادرت غلبه کردى وملک ازوباز بستدى پس حق من نشناختی و سوی من سپا آوردی و مردمان چند از من بگریختند وتوغره شدی و حرمت مرادست باز داشتی تا خدایت بگرفت و آن مرد شما را بدین بیابان آورد من آن مرد را همی نشناسم که کیست مگر آن فرشته بود که خدای عزوجل او را از آسمان بفرستاد تانرا بگناه تو گرفتار کند بنا سیاسی کردن نعمت و نا شناختن حرمت من امروز که بگناه خویش مقر آمدی ترا عفو کردم و زنهار دادمت و ترا به فرزندان و ملک باز فرستم بان شرط که با من عهد کن و سوگند خور که هرگز دیگر به حرب من نیائی وسپه نفرستی وهیچ دشمن مرا یاری ندهی نه به مزد ونه بسلاح و میان پادشاهی ما ومیان پادشاهی تو مناره بنا کردیم تاحد میان ما و تو پدید آید و ترا بر آن مناره برم و سوگند خوری که هرگز نه تو ونه سپاه تو بدین جانب بیاید و اگر عذر بیوفائی کینی خود وسپاه تو روی از تو بگردانند و خدای عزوجل تر اخرى کند و بلعنت خدا و رسول مبتلا باشی ورسول او را به نیکوئی باز گردانید و پیشوی طعام وخواسته فرستاد و از آن چیزهائی که از آن ناحیت خیزد از معنی ستور و فرس وادانی و بفرمودش که هم آنجا هستی که میباشی تا من کسی بیرون کنم تا آن مناره تمام کند و ترا آنجا برند و سوگند دهند و با تو عهد کنند ورسول فیروز چون باز آمد و هدیه ها آورد سخت شاد شد بدان که جان او و آن سپاه او بخشید پس سوگند را اجابت کرد و سپاس داشت و خشنواز بفرمود تا از آن کوه سنگ را ببریدند و بر سر آن چاه یک مناره ساختند که جاودانه همی بود از سنگ و ششماه اندر بیابان روز بشد و آن مناره را تمام کردند و فیروز آن اندک لشکر که داشت شش ماه آنجا بماند از و درین شش ماه خشنواز هر یک ماه از تو نیکوئی و تربیتی تونیک فرستادش چون مناره تمام شد خشنواز حاکم و دبیران و مهران سپاه و رعیت آنجا فرستاد و دانشمندان هیاطله و آن طخارستان همه را بفرستاد تا فیروز را بآن مناره و پیش مردم وی سوگند داد چنانکه اول یاد کردیم پس عهد نامه نوشتند و آن همه مردمان که آنجا حاضر بودند گواه کردند و عهد های خویش بران عهد نامه نهادند پس خشنواز فیروز را بسیار خواسته دادو به نیکوئی باز گردانید ولیکن روی او را نمود و باری دیدار نکرد و فیروز بازگشت."
جنگ دوم اخشنوز و فیروز:
فیروز چون ازاد شد و بر تخت خویش بازگشت فقط تا دو سال که خساره جنگ را فرستاد و پسر خود قباد را از گروگان دولت یفتلى خلاص کرد به عهد و میثاق خویش وفادار ماند. حینی که پسرش به فارس مراجعت کرد عهد و قسم را شکسته و قشونی برای جنگ و تجاوز از سرحداتی که در معاهده معین شده بود حاضر نمود. "کریستن سن" درین باره می نویسد:"چندی بعد فیروز على الرغم مخالفت و "سپهبد بهرام" مجدداً محاربه را بر علیه پادشاه یفتلی شروع کرد. درین قشون کشی به بدبختی های زیادی مواجه شدن در ۴۸۴ قشون ایرانی که در اراضی صحرائی وارد شده بود از دست دشمن کاملاً معدوم شد. خود فیروز هم کشته شد و نعش او را نیافتند. بعض مورخین عرب و فارسی گویند که فیروز و عده ئی از همراهانش در خندقی افتادند که پادشاه یفتلی ها کنده بود این قضیه صحیح باشد یانه قدامت زیاد دارد زیرا "لزار دو فارپ" Lazare do pharp مولف معاصر به آن اشاره کرده. یک دختر فیروز بدست پادشاه یفتلی افتاد که او را در حرم خود جاداد آنگاه یفتلی ها در امپراطوری ایرانی داخل شدند چندین ولایت را با شهرهای مرالرود و هرات دوباره مسترد کردند و باج سالانه بر ایرانی ها تحمیل نمودند." مأخذ مختلف شرقى و غربى با عباراتی که در جزئییات کم و بیش فرق دارد عهد شکنی فیروز ساسانی و جنگ دوم اخشنور و فیروز وشکست قطعی ساسانیان و کشته شدن شاه ایشان را شرح میدهد که تذکار هر کدام جداگانه تکرار موضوع میشود.
محکومیت فارس ساسانی:
بعد از شکست فاحش قوای ساسانی وقتل فیروزطبعاً فارس دچار آشفتگی زیاد شد. بهترین دسته های قشون ساسانی منکوب و متلاشی گردید. نخبه سران سپاه چیزی با فیروز دوم مقتول و چیزی اسیر شد. شیرازۀ دولت ساسانی از هم گسیخت با از بین رفتن شاه ساسانی ها بی سر شدند و دولت مرکزی از میان رفت. در چنین موقع صاحب رسوخ بزرگان ساسانی دو نفر که یکی "زرمهر" و دیگری "شاپور" نام داشت اولی که اصلا شیرازی رژنرال بود اقتدار زیاد داشت، در زمانی که سپاه ساسانی در جنگ یفتلی ها منکوب و فیروز کشته شد دو نفر فوق الذکر مشغول جنگ های ارمنستان بودند به این ترتیب "مداین" مرکز ساسانیان خالی، اوضاع عهومی نهایت پراگنده، افکار عامه مشوش و روحیات توده و مغان زردشتی به اندازه ئی صدمه دیده بود که اطمینان و اعتماد به تشکیل کدام دولت دیگری نداشتند. کریستن سن اوضاع فلاکت بار ساسانیان را چنین تصویر میکند: "اوضاع خیلی مشکل شده بود، ایران محکوم پادشاهان یفتلی و به دولت محقری تبدیل شده بود چنانچه ژنرال فارسی که عنوان "نخوارغ" یعنی حکمران را داشت در حالی که با ارمنی ها داخل مذاکره شده بود به واهان Vahan چنین گفته بود: او یعنی فیروز سلطنت بزرگ و مستقلی را به یفتلی ها تسلیم کرد و مملکت فارس نخواهد توانست طوق چنین غلامی سختی را از گردن خویش بیرون کند. سران نظامی محدود و شاه پول کافی نداشت که سپاهیان خویش را معاش دهد." در چنین فرصت که فارس سراسر محکوم و بی دفاع بود اخشنور پادشاه فاتح یفتلی با روح مروت وجوان مردی که تکرار و بصورت عملی و نظری به اولاد و جانشینان بهرام گور نشان داده بود باز به همان رویه با ساسانیان پیش آمد. اخشنور میتوانست که در چنین فرصت مساعد تمام فارس را زیر وزبر وخاک های آنرا تسخیر کند ولی چنین کاری را نکرد. محض اراضی آریانا را که ساسانیان از مدتی به آن تخطى نموده بودند پس گرفت و پرداخت خراج سالانه ئی را که فیروز متعهد شده بود انتظار داشت.
اخشنور و وحدت خاک آریانا:
بعد از شکست قطعى ساسانیان وقتل فیروز موضوع جنگ های که از آغاز تشکیل دولت یفتلی توجه پادشاهان این دودمان را بطرف غرب جلب نموده بود از میان رفت. اخشنور که از بدو جلوس به فکر توحید خاک کشور بوده و به همین اساس مقدم بر همه ساسانیان را از حدود قلمرو آریانا بیرون کشید متوجه ولایات جنوب هندوکش شد. نفوذ ساسانی در اثر ضعف کیداری ها مدت چندی تا حوالی کابل حس میشد ولی به رنگی که جزئیات آن عجالتاً معلوم نیست و عموماً فتوحات پادشان یفتلی در آن دخالت زیاد دارد. نفوذ آنها به ترتیبی که از صفحات شمال هندوکش چیده شد از قطعات جنوب هم ناپدید گردید و کیداری ها تا سال های مقارن ٤٧٥ از پشاور به گندهارا و کابل اجرای نفوذ می نمودند. اخشنور بنام توحید خاک های آریانا بجنوب هندوکش هم نفوذ سلطنتی خویش را بسط داده و آخرین امرای محلی کیداری که محتملاً احفاد "پیرو" و "ورهران" باشد در نقاط مرتفعه جبال شرقی آریانا متواری شدند و نفوذ دولت یفتلی در جنوب هندوکش بتدریج در علاقه های کاپیسا و کابل و زابل و پختیا پهن شده رفت تا اینکه در حوالی ۴۰۵ در گندهارا محسوس شد و در غرب جنوب هندوکش حوزه هیرمند و سیستان به تدریج از تحت نفوذ ساسانی ها بر آمده و حکمرانان و نایب الحکومه ها از طرف دولت مرکزی یفتلی در کاپیما و بامیان و زابل وحوزۀ اراکوزی و دیگر نقاط مقرر گردید. و قبایل یفتلی به پیمانۀ زیاد در وادی های جنوب هندوکش و مستقر و متمکن شدند.
ظهور واستقرار قبیله زابلی در جنوب هندوکش:
یکی از مسایل دلچسپی که به انتشار و استقرار نفوذ دولت یفتلی در عصر سلطنت اخشنوز در جنوب هندوکش ارتباط دارد موضوع قبیله زاولی است که در حوالی غزنی فعلی تقرر یافته و مسکن آنها بنام شان (زاول) یا (زابل و زابلستان) طوری شهرت یافته است که در مدت هزار سال ادبیات افغانستان آنرا فراموش نکرده بلکه اینجا را پرورشگاه پهلوانان نامی شمرده است. زابلی ها یکی از مهمترین قبایل یفتلی بودند که ساحۀ را در جنوب هندوکش در اطراف غزنی فرا گرفته و بلا شبهه رسیمی سران آنها حتی در عصر زمامداری اخشنور به مناصب بلند ملکی و نظامی نایل آمده بودند. پادشاهانی که بعد از وفات اخشنور در علاقه های جنوب هندوکش یعنی به مفهوم دقیق و جامع این وقت در زابلستان به سلطنت رسیده بودند مانند "تورامانا" و "مهراکولا" وغیره همه از همین قبیلۀ سلحشور "زابلی" بودند چنانچه "تورامانا" واضح در کتیبه "کیورا" Kyura خویش را (جیووله) خوانده و این کلمه قراریکه می بینیم یکی از اشکال اسم وصفت (زابل) و(زابلی) است زیرا مسترمارتن درین مورد مینویسد:"مهمترین شاخۀ هن های سفید تا جائیکه واقعات شان با هند ارتباط پیدا میکند قبیلۀ "زابلی" است که از نامشان ولایت زابلستان در جنوب کابل بمیان آمده است. این نام قبیلوی در روی مسکوکات به رسم الخط یونانی عصر کوشان "زوبل" در رسم الخط برخمی"جبوله" Jabula "جیووله" Jaüvla و "جبووله" Jabulah در کتیبه تورامانا در مقام "کیوره" "جیووله" Jaüvla ذکر شده و از روی مطالعه مسکو کات قدیمه زابلی چنین معلوم میشود که ایشان در حوالی آخر قرن چهار مسیحی در سرحدات هند مستقر شده اند. پس باتذکار مراتب فوق بصورت قطع ثابت است که مهمترین قبیله یفتلی زاولی ها یا زابلی ها در زابلستان پراگنده و مستقر شده و فتوحات هند که مبحث مهم دیگر تاریخ یفتلی های آریانا را تشکیل میدهد با سران آنها آغاز و عملی میشود راز آن در جایش صحبت خواهیم نمود.
قباد در حمایۀ آخشنور:
طوریکه شرح یافت بعد از شکست فاحش ساسانیان وقتل فیروز پراگندگی سختی فارس را فرا گرفته بود. در چنین دوره که برای ساسانیان کمال بدبختی بار آورد دولت یفتلی آریانا در سایۀ تدبیر و سیاست وفتوحات اخشنور مراتب ترقی و عروج خود را می پیمود. ادارۀ ولایاتی که از سلطۀ ساسانیان رهائی یافته بود دولت را بخود مشغول میداشت. "زر مهر" و "شاهپور" ژنرال های ساسانی همینکه از قتل فیروز خبر شدند جنگ با ارمنستان را قطع و برای انتخاب شاه جدید به "اسیزفون" (مداین) آمدند. فیروز چندین پسر داشت که از آنجمله سه نفر آن "بلاش" "قباد" و"زاره" مخصوصاً دو نفر اخیرالذکر مدعی تخت سلطنت بودند در اثر توصیه و حمایت دو نفر ژنرال فوق الذکر "بلاش" برادر بزرگ قباد به شاهی انتخاب شد، قباد که درین وقت در (ری) یا در محبس گلکرد Guilguird بود خود را ذی حق دانسته و سلطنت برادر را تسلیم نکرد و چون در زمان جوانی بعد از اولین شکست پدر خود فیروز در مقابل اخشنور مدت دو سال را طور یرغمل در در با یفتلی آریانا گذرانیده وازقوه و مروت و نیات حسنۀ دولت یفتلی آگاهی داشت به کمک زن خود از محبس مذکور گریخته و به دربار اخشنور پناه برد و خود را تحت حمایت او قرار داد و از او نسبت به استرداد حق خویش کمک خواست. اخشنور بخوشی از او استقبال نموده و دختر خویش را که خواهر زاده قباد شود به او داد و اعزازش نمود و چندی حکمران ولایت تالقان غربی مقرر کرد. چون بواسطه فقر مالی یکطرف موضوع پرداخت باج و خراج دولت یفتلی برای ساسانی ها مشکل شده بود و مردم هم چندان از بلاش خوش نبودند و تمایل دولت یفتلی هم بطرف قباد بود بعد از چهار سال بلاش از سلطنت خلع و قباد به کمک وحمایت اخشنور برتخت فارس نشست. قباد پس از مراجعت به فارس "زر مهر" را که به اقتدار زیاد رسیده بود توسط "شاه پور" ژنرال رقیبش بقتل رسانید و برای کاستن نفوذ نجبا و روحانیونی که به بلاش کمک نموده بودند نظریات مزدک را تقویت نمود و امتیاز نجبارا برانداخت و مساوات و اشتراک عموم را در زن و زمین و دارائی اعلام داشت. درنتیجه مغان و روحانیون زر دشتی بر گشته و او راعزل کردند و در محبس افکندند و برادرش "زمیاسپ" را عوضش بر تخت نشانیدند. بعض منابع دیگر موضوع پناه بردن قباد و استعانت او را از دولت یفتلی آریانا قدری به تاخیر افگنده واقعات را چنین شرح میدهند که بعد از پراگندگی های اوضاع فارس اول "بلاش" بکمک "زرمهر" به شاهی میرسید و بعد از چهار سال خلع و قباد انتخاب میگردد و او هم در اثر قبول آئین و رفورم مزدکی عزل میشود و "زمیاسپ" بجایش می نشیند. درین فرصت قباد چاره را منحصر به این می بیند که در آریانا نزد اخشنور پناهنده شده و برای استرداد تخت و تاج خود از دولت یفتلی استعانت بخواهد. اخشنور به خوشی از او استقبال و حمایت میکند و در اثر کمک نظامی دولت یفتلی قباد به زودی به مقصد خود کامیاب میشود و بدون اینکه میان او "زمیاسپ" جنگی واقع شود برادرش تسلیم میگردد و قباد در ٤٩٨ و ٤٩٩ مجدداً بر تخت فارس می نشیند. بهر حال تقدم و تاخیر واقعات هر طور باشد اساس گذارشات همان است که دولت ساسانی بعد از قتل فیروز محکوم سلاح و نظریات دولت یفتلی آریانا بود و نزاع شهزادگان ساسانی بالاخره در اثر تمایل و تقویت اخشنور به مفاد قباد خاتمه پیدا کرد ولی چون موضوع پرداخت خراج به دولت یفتلی معلق مانده بود قباد از امپراطورم "شرقی" اناستار Anastare قرض خواست. مشارالیه به امید اینکه عدم پرداخت خراج ساسانی ها ودوات یفتلی را باز وارد جنگ خواهد نمود و اوازین میان استفاده خواهد کرد از دادن قرض به قباد استنکاف ورزید و قباد در ۵۰۲ با او اعلان جنگ داد. داخل ارمنستان و بین النهرین شد و "تؤدوروپولیس" یعنی ارض روم جالیه وقلعۀ "آمده" یعنی دیاربکر را محاصره نمود (۵۰۳) جنگ فارس با بیزانس بیشتر پرداخت خراج را بتاخیر انداخت اخشنور حملۀ چون دیگری برساسانیان برد. رومن ها تقویت شدند و "آمده" و "نصیبی" را محاصره نمودند. قباد بین دو قوۀ بزرگ گیر آمده باز به دولت یفتلی آریانا اظهار اطاعت نمود و تا اخیر عمر باج گذار دولت یفتلی آریانا ماند. پروکپ اظهار میکند که:"تسلط یفتلی ها در قسمت های شرقی فارس دوسال دوام نمود وبعد قباد بقدر کافی مقتدر شد و خود را از تحت نفوذ آنها کشید اما "کریستن سن" در پا ورقی صفحۀ ۲۹۲ کتاب خود"ایران در صر ساسانی" میگوید که پروکپ از ٤ سال سلطنت بلاش خبر ندارد و در حقیقت ایران ساسانی تا زمان جلوس خسرو اول باج گذار یفتلی ها بود زیرا مسکوکات نقره ئی بلاش، قباد، خسرو اول بدست آمده که نوشته های آن به الفبای (کوشانو یفتلی) بضرب رسیده و مار کوارت در ایران شهر صفحه (٦٢-٦١) چنین نظریه میدهد که این مسکوکات مخصوص برای پرداخت باج به پادشاهان یفتلی بضرب رسیده بود."
اخشنور و امپراطوری یفتلی آریانا:
از روی جزئیاتی که شرحش تا اینجا گذشت خوب ترمیتوان قضاوت کرد که اخشنور پادشاه یفتلی بکدام اندازه مرد بزرگ وبصیر و بکدام پایه پادشاه مدبر و مقتدر و توانا بود. مشار الیه بلا شبهه بزرگترین پادشاه یفتلی آریانا بوده و در اثر نقشه های اساسی و سنجیده او دولت کوچک یفتلى که ساسانی ها در اول به آن وقعی نمیگذاشتند به تدریج بزرگ شده و در اثر فتوحات نظامی و سیاسی او فارس ساسانی قدم بقدم پس پا، محکوم، مطیع، باجگذار شد و بالاخره شکل دولت کوچک تحت الحمایه بخود گرفت. اخشنور از حوالی ٤٦٠ تا سال های اول قرن پنجم مسیحی در حدود قریب نیم قرن سلطنت کرد و درین مرحله طولانی فیروز، بلاش، قباد، زمیاسپ شاهان و شهزادگان ساسانی را فراخور نظریات تخطی کارانۀ شان تنبیه نمود. اخشنور در زمانی که به حیث امپراطور فاتح اقتدار کامل در دستش بود و فارس ساسانی بکل فاقد شاه و سپاه وخزاین وهستی شده بود عملاً ثابت نمود که پاشاهان ساسانی عناد شخصی ندارد و مانند آنها در پی تخطی و تجاوز به خاک دیگران نیست. اخشنور در سایۀ شمشیر و منطق سیاسی و تدابیر معقول خویش متجاوزین غربی را از خاک های آریانا بیرون رانده وحدود کشور خویش را به اساس معاهدات با نصب منارهای سنگی معین کرد و از ان تجاوز ننمودند و بنام بی احترامی معاهدات و خساره جسارت های ناجایز که منتج به یک سلسله جنگ ها شد دولت ساسانی را به پرداخت خراج سالانه محکوم ساخت. اخشنور بعد از بیرون ساختن ساسانی ها از خاک آریانا به شهزادگان کوچک ساسانی اظهار تلطف میکرد و با خویشاوندی های سیاسی میخواست آنها را بخود پیوست نگه دارد و سیاست او چنین تقاضا نداشت که ساسانی ها بکلی از بین بروند چنانچه عملا دیدیم که فیروز را اجازه داد که بر تخت خویش باز گردد و قباد را به کمک و پشتیبانی خود بر تخت شاهی فارس نشانید. اخشنور موازی با جریانات جنگ بر علیه ساسانیان در راه وحدت خاک آریانا زحمات زیاد کشید و در فاصله میان هر دو جنگ به اصلاحات داخلی ولایات آریانا اهتمام داشت. قشله های عسکری در بعضی نقاط مملکت تاسیس نموده بود که از آنجمله در مرکز نظامی بادغیس وبامیان مشهور است. اخشنور در دورۀ طولانی سلطنت خود دولت یفتلی آریانا را به امپراطوری یفتلی تبدیل کرد این امپراطوری یفتلی به شهادت "سونگ ین" شامل (۴۰) ایالت بود که قرار نظر "ونسنت سمیت" بطرف غرب از سرحدات فارس تا سرحدات ختن و چین بطرف شرق انبساط داشت. احشنورشنهشاه یفتلی آریانا در سال های اول قرن پنجم مسیحی وفات نمود و امپراطوری مقتدری برای احفاد خود باقی گذاشت.
دولت یفتلی آریانا و گوپتای هندی
در صفحات قبل در ذیل عناوین:"اخشنور و وحدت خاک آریانا" و"ظهور واستقرار قبیله زابلی در جنوب هندوکش" شرح دادیم که اخشنور پادشاه مقتدر یفتلی با وجود گرفتاری ها در جنگ های ساسانیان از فرصت هائیکه در فواصل میان جنگ ها دست میداد استفاده نموده و نظریات خویش را مبنی بر وحدت خاک هاى آریانا به تدریج عملی کرد و قبیله "زابلی" که از مهمترین قبایل یفتلی بود در عصر زمامداری او به جنوب هندوکش پراگنده شده و مخصوصاً درحوش وحول غزنی موجوده در زابل و زابلستان مستقر گردید. به شرحیکه دیده شد امرای محلی کیداری که در اثر فشار ساسانی ها مرکز خود را به کندهارای شرقی در شهر پشاور انتقال داده بودند از میان رفته و روئسای کوشانی بیشتر به نقاط مرتفعه پناهنده شدند. استقرار زابلی ها در جنوب هندوکش و شجاعت و نیرومندی آنها باعث شده بود که اکثر حکومت ها و نایب الحکومگی های علاقه جنوب هندوکش به ایشان مفوض شده بیشتر متذکر شدیم که نفوذ دولت یفتلی در حوالی سال ٤٧٥ در گندهارا محسوس شد. ازین تاریخ به بعد یفتلی ها با گوپتاهای هندی مجاور و هم سرحد شدند و صفحه نوینی در تاریخ آنها باز گردید که عبارت از یک سلسله جنگ ها و فتوحات در خاک هند است. دولت یفتلی آریانا همان طور که ساسانی ها را به طرف غرب منکوب ومضمحل ساخت گوپتاهای هندی راهم در شرق شکست داده و به شرحیکه بعد ازین خواهد آمد تا نقاط دوردستی در هند پیش رفتند.
دولت گوپتاهای هندی:
در صفحه اول این فصل متذکر شدیم که مقارن ظهور دولت یفتلی در آریانا در غرب ساسانی ها به ذروۀ اقتدار خود رسیده و نفوذ خویش را در دو طرف هندوکش بسط داده بودند و در شرق دولت گوپتا در ربع اول قرن چهارم بمیان آمده بود. خاندان "گوپتا" دومین خانواده شاهی تاریخی ملی هند است که بعد از "موریاها" در (مگده) ظهور نموده و بعضی آثار شاهان کوچک اسکائی وکوشانی را برانداخته و امپراطوری در آن سامان تشکیل دادند موسس خاندان گوپتا مانند سر سلسله دودمان موریا "چندراگوپتا" یا و "سندراگوپتا" نام داشت که شخصیت و اوائل سلطنت او در تاریکی محض است و میان سال های ۳۲۰ و ۳۳۰ مسیحی سلطنت کرده است. بعد از او پسرش "سمودراگوپتا" بر تخت نشست و به فتوحاتی در نقاط مختلف هند نایل شد وقرار نظریه "ونست سمیت" رودجمنا وچیل سرحد غربی او بود و با امرای کوچک کوشانی حصص غربی رود خانه مذکور روابط دوستانه سیاسی داشت سپس چندراگوپتای دوم و بعد از او کوماراگوپتای اول و باز پسر اخیرالذکر سکانداگوپتا در حوالی ٤٥٥م بر تخت نشست و این دوره ایست که اخشنور امپراطور یفتلی در آریانا بکمال قدرت و شکوه سلطنت داشت. بعضی از مدققین به این نظریه اند که یفتلی ها بار اول در سرحدات قلمرو گوپتا در عصر زمامداری "کوماراگوپتای اول" ظهور کرده اند و برخی چنین نظریه دارند که این واقعه در زمان سلطنت پسرش "سکانداگوپتا" بعمل آمده است. آنچه نزدیک به حقیقت است این است که قبیله زابلی یفتلی بعد از اینکه در جنوب هندوکش استقرار یافت به یک سلسله حملاتی بخاک هند متوصل شدند که اکثران حملات محلی بوده تا اینکه "تورمانا" حملات جدی خویش را آغاز نمود.
تورامانا:
اولین کسی که در ذیل واقعات لشکرکشی و فتوحات یفتلی ها بطرف هند شهرت دارد "تورامانا" است که نظر به تاریخ وقوع بعضی حملات یفتلی ها درهند میتوان او را در اوائل وهله ژنرال یا نایب الحکومه یا امیری خواند که از طرف اخشنور از میان روئسای قبیله زابلی انتخاب شده و به پاره اقدامات بطرف هند پرداخته است و متعاقباً در عصر جلوس خود بر تخت آریانا دامنه فتوحات را در قلمرو گوپتا انبساط داده است این نظریه را تا اندازۀ زیاد تکرار حملات بر علیه "سکانداگوپتا" هم تائید میکند. اگر چه صورت این جنگ ها و جزئیات آن معلوم نیست اما اینقدر میتوان گفت که حملات یفتلی ها، پادشاه گوپتا (سکانداگوپتا) راخیلی از طرف غرب پریشان ساخته بود چنانچه بهرطرف مخصوصاً در حواشی غربی قلمرو خود محافظین گذاشته بود و شب وروز فکر میکرد که کدام صاحب منصب را برای محافظه سرحدات غربی مقرر کند و بالاخره "پرناداتا Parnadatta" را معین نمود و "سنت سمیت" به ملاحظه میرساند که در اواخر سلطنت "سکانداگوپتا" عیار مسکوکات طلائی اواز (۱۰۸) نخود به (٧٣) نخود تنزل نمود و این نتیجه خرچ هائی است که مقابله و جنگ های یفتلی ها ایجاب میکرد و در اثر آن خزاین خالی و اوضاع اقتصادی دولت گوپتا برهم خورده بود بهر حال تا حوالی سال ٥٠٠ مسیحی حملات یفتلی ها بخاک هند آنقدر زیاد موثر نبوده تا اینکه تورامانا بحیث پادشاه یفتلی داخل اقدامات جدی شد و در نتیجه شیرازه امپراطوری گوپتا مانند امپراطوری ساسانی از هم گسیخت و امپراطوری هندی هم مبدل بیک سلسله امرای محلی شد وراه تسخیر هند باز گردید. اسم تورامانا در سه کتیبه برده شده که از نقاط مختلف به فتوحات او شهادت میدهد. این کتیبه ها در نقاط ذیل است: (۱) در "اران Eran". علاقه سگر Sagar) که به سال اول سلطنت او اشاره میکند (۲) کتیبه کورا Kura) (سلت رنج Salt Range) که دران "مهاراجا تو رامانا ساها جاولا" خوانده شده."ساها" همان لقب (شاه) است و "جاولا" اسم قبیلوى میباشد و قراریکه دیدیم به تدریج کلمۀ "زاول" و "زابل" از آن بمیان آمده است پس قرار کتیبۀ دوم میتوان نورامانارا "تورامانا مهارجاشاه زابلی" خواند و به این ترتیب هیچ شبهه ئی نمیماند که از قبیله نیرومند زابلی یفتلی که در جنوب هندوکش پراگنده شده بودند یک سلسله شاهان و امرائی به سلطنت رسیده اند که اول ایشان را عجالتاً تورامانا میتوان دانست. کتیبه دوم اهمیت دیگری هم دارد زیرا قرار نظریه "واله دو پوسن" این مطلب هم از ان معلوم میشود که در حوالی ۵۰۰م در سال اول سلطنت تورامانا، دهان یاو شنو Dhanyavisnu برادرماتری ویشنو Matrivisun که تابع گوپتاها بود بر تسلط یفتلی ها اعتراف کرده است کتیبه سوم در مقام "گوالیار" موجود است که به سال ١٥ سلطنت "می هیراکولا" یسرتورامانا سنه دارد. پس به اساس کتیبه های فوق الذکر میتوان گفت که مرحلی جدی فتوحات هند با سلطنت تورامانا در حوالى ٥٠٠ م شروع وکامیابی های زیادی بار آورده است. مشار الیه "ساک لا" یعنی "سیالکوت" را مرکز نظامی قرار داده و از آنجا فتوحات خویش را تا قلب هند بسط داد. "ونسنت سمیت" میگوید: سرکردۀ این تهاجمات که بلا شبهه چندین سال دوام نمود شخصی بود موسوم به تورامانا که مقدم برسنه ۵۰۰ بحیث "شاه مالوا" در مرکز هند حاکمیت داشت مشارالیه به اصول آداب هند عنوان شاهی "مهاراجا" بر خود نهاد و بهانو گوپتا Bhanugupta و پادشاه ولابهی Valabhi و باشهزادگان و امرائی محلی دیگر باجگذار او بودند وقتی که تورامانا در حوالی ۵۰۲ م وفات نمود نفوذ او در متصرفات هندى بقدر کافی مستحکم شده بود که بدست پسرش که بدست پسرش "می هیراکولا" در آید مرکز متصرفات هندی او "ساکاله" یعنی "سیالکوت" حاضره در پنجاب بود.
می هیرا کولا:
بعد از "تورامانا" پسرش "می هیراکولا" بر تخت نشست مشارالیه اراضی مفتوحه پدر را حفظ و به پاره اقدامات جدیدی متوصل شده وفتوحات یفتلی ها را در خاک های هند وسعت داد. نام او را بعضی ها "مهرگل" تعبیر کرده و "گل آفتاب" ترجمه کرده اند. بعضی های دیگر این نام را شکل سانسکریت داده "می هیراکولا" را "نسل آفتاب" یا از خانواده آفتاب ترجمه کرده اند به این طریق که "می هیرا" را "مهر" و "کولا" را "خانواده" ترجمه کرده اند. برخی هم از این نام "مهاکولا" ساخته اند که "مها" (بزرگ) و "کولا" خانواده معنی دارد و مفهوم مرکبه آن "خانوادۀ بزرگ" میشود. بهر حال معنی لفظی اسم پادشاه یفتلی هر چه باشد درین شبهه ئی نیست که بعد از پدرخود "تورامانا" بر تخت نشسته و از شهر "ساکالا" "سیالکوت پنجاب" که مرکز متصرفاب هندی دولت یفتلی بود دامنۀ فتوحات پدر را در خاک هند وسعت بخشیده است. مشارالیه کشمیر را فتح کرد "دانیا ویشنو" والى کلندى "نارمادا" مناطق همجوار رود جمنا که در حوالی ۵۰۰ تابع پدر او تورامانا شده بود کمافی السابق مطیع ماند. جزئیات جنگ ها و پیشرفت های "می هیراکولا" در خاک هند در دست نیست یکی از راهبین موسم به "کسماس Cosmas" کتابی در حوالی ٥٤٧ مسیحی نوشته و در آن از یکی از پادشاهان یفتلی بنام "گولاس"Gollas حرف میزدند و او را حکمفرمای هند میخواند و میگوید که تقاضای خویش را مبنی بر پرداخت خراج به پشتی بانی دو هزار فیل جنگی و قوۀ زیاد سواره نظام تحمیل نموده بود. بعضی از مدققین "گولاس" پادشاهی را که دوهزار فیل جنگی در اختیار خود داشت همان "می هیرا کولا" میدانند. ونسنت سمیت بصورت یقین "گولاس" مذکور را "می هیراکولا" میشمارد همین مدقق شهر قدیم بلخ را پایتخت دیگر می هیراکولا و بامیان و بادغیس را مراکز نظامی یفتلی ها محسوب میدارد و میگوید که هند درین وقت حیثیت یک ولایت هنها (یفتلی ها) را بخود داشت. خلاصه با اینکه معلومات دقیق در دست نیست اینقدر میتوان گفت که نفوذ دولت یفتلی آریانا که با "تورامانا" تا پنجاب رسیده بود در عصر پسرش "می هیراکولا" در اکثر نقاط هند انبساط یافت و قوۀ تعرضی مدحش پادشاه یفتلی شیرازه امپراطوری گوپتا و مقاومت امپراطوران انرا بکلی در هم شکست و امپراطوری گوپتا را به یک دسته امارات محلی تحویل داد و پیش رفت او هرج و مرج فوق العاده در هند تولید نمود. "می هیراکولا" در هند باحدت و شدت فوق العاده سلطنت نموده وفتوحات بزرگ او را بعض منابع هندی به خون ریزی های وحشت ناک تعبیر کرده اند. پوره معلوم نیست که می هیراکولا تا کدام سال در هند سلطنت نمود ونفوذ یفتلی ها چطور در آن سامان خاتمه پذیرفت. تا جائی که از روی بعضی کتیبه ها معلوم میشود بعد از ینکه امپراطوری گوپتا در هم شکشت بعضی از شهزادگان در نقاط مختلف شکل امرای محلی بخود گرفتند که چیزی تابع می هیراکولا، و چیزی هم با او در مخالفت و جنگ بودند و بعد از سال های ۵۱۰ مسیحی این جنگ ها شکل جدی تر بخود گرفته و تا حوالی ٥٤٢ دوام کرده است. بعد از "یودگوپتا" که آخرین امپراطور این سلاله بود اولین کسی که در یکی از جنگ ها به "می هیراکولا" شکست داد "بهانا گوپتا" است که لقب امپراطوری نداشت و جزء امرای محلی بنگال بشمار میرود. مشارالیه با یکی از امرای دیگر موسوم به "گوپاراجا" که شاید تابع او بوده در سال ۵۱۰ متفق شده و در جنگی کامیابی حاصل کرده اند. این کوایف را که در کتیبه "اران" ثبت است بعضی از مدققین اولین شکست یفتلی ها تعبیر کرده اند وبلا شبهه یکی از جنگ ها و شکست های محلی است که در سلطه و نفوذ "می هیراکولا" در هند تاثیر بخشیده و سالیان درازی ازین بعد هم در هند نفوذ و امریت وسلطنت داشت و بیش از بیش برهندی ها سخت گرفت و فشار آورد تا اینکه شهزادگان بومی هند تحت ریاست "یاسودهارمن" را جای هند مرکزی اتحاد یه ئی بر علیه "می میراکولا" تشکیل نموده و در حوالی ۵۲۸ مسیحی شکست مدحشی به او دادند. "واسود هارمن" اولین کسی است که در مسئله عقب زدن نفوذ یفتلی ها در هند رول عمده بازی کرده "واله دوپوسن" او را از دودمان امرای تابع و محلی مانداسور Mandasor میداند و میگوید که از شکست دادن یفتلی ها فخر میکند. "کاندراگومن" یکی از مولفین بودائی که تاریخ زندگانی او بصورت صحیح معلوم نیست شکست یفتلی ها را بدست شخصی موسوم به "جاپتا" Japta نقل میکند و این شخص را نه بصورت یقین بلکه به احتمال همان "یاسودهارمن" گمان میکنند. زایر چین حیوان تسنگ که تقریبا صد سال بعد تر از "هیرا کولا" وارد هند شده است قصه هائی از زبان هندی ها راجع به "می هیراکولا" و جنگ های او با امرای محلی هندی شنیده که بیشتر ان حکم افسانه دارد. مشار الیه از "بالادیتیا" پادشاه بودائی مذهب مگده و ظلم وستم می هیراکولا و ترس زیاد امیر هندی وضعف و مخفی شدن او از ترس در کوها صحبت میکند و بالاخره قصه را به نحوی تمام میکند که مردم زیاد جمع شده و می هیراکولا را دستگیر میکنند و در اثر شفاعت مادر شاه مگده، بالا دیتیا او را عفو میکند و آنگاه "می هیراکولا" نزد شاه کشمیر پناه می برد و بعد از چندی تخت و تاج او را تصاحب میکند. کتیبه ها و داستان های هندی ازین بیشتر راجع به وقایع دورۀ حکمفر مائی می هیراکولا در هند معلومات داده نمیتواند. آنچه از خلال لهجه وعبارات اغراق آمیز آنها معلوم میشود این است که نفوذ دولت ینتلی یکدفعه وبیک تاریخ معین از خاک های هند برداشته نشده و اکثر جنگ هائی که بالا به آن اشاره نمودیم جنگ های محلی است که بعد از خورد شدن جبۀ امپراطوری گوپتا، امرای محلی نقاط مختلف به مفاد خود شروع کرده اند و در عرصه تقر یبا سی سال (از حوالی ۵۱۰ تا حوالی ٥٤٢) دوام کرده است که ما آنها را هم جزء اقدا مات کشور کشائی دولت یفتلی میخوانیم. درین دوره نفوذ دولت یفتلی آریانا کما فی السابق مانند دوره عظمت اخشنور برقرار بوده و"می هیراکولا" پاد شاه بیشتر مصروف ارام ساختن امرای محلی هند بود.چون اقدامات منفرد امرای محلی هندی نتیجۀ بار نداد در حوالی سال ۵۳۰ و سال های ما بعد راجاهای هند بهم متفق شده و دست جمع با "می هیراکولا" مقابله کرده اند و در نتیجه نفوذ دولت یفتلی آریانا کم کم و به تدریج از قلب هند چید، شده و بالاخره از آن سامان بکلى خلاص و محدود به علاقه کشمیر گردید و "می هیراکولا" قراریکه و نسبت سمیت نظریه میدهد محتملا در حوالی ٥٤٢ یکقرن قبل ازهیوان - تسنگ زایرچین وفات نمود اگرچه سلطۀ سیاسی دولت یفتلى با وفات "مى هیراکولا" از هند برداشته شد ولی طوایف آنها در ماورای اندوس باقی ماند چنانچه اکثر محققین را چیوت ها را احفاد یفتلی حساب میکنند
سقوط قدرت دولت یفتلی و آغاز دورۀ ملوک الطوایفی: نپکی ملکان:
وفات "می هیراکولا" ومنتهی شدند نفوذ یفتلی ها در هند مقدمۀ سقوط عظمت دولت یفتلی آریانا بشمار میرود. معاصر زمان وفات می هیراکولا سر تا سر خاک های آریانا بدست حکمرانان یفتلی بود که بعض آن رنگ امارت بخود داده و قرون متوالی دوام کرده است. در جنوب هندوکش مخصوصاً در علاقه "زابل" طوریکه دیدیم قبیله نیرومند (زاولى) یفتلى و روئسای آنها نفوذ زیاد داشت. علاوه برین در چند نقطۀ مهم دیگر مثل کاپیسا، بامیان، جاغوری، بادغیس، غرجستان، بدخشان که بعضی قرارگاه نظامی یفتل ها بود روئسای عسکری تقرر داشت. درین دورۀ بحرانی که چگونگی آن سراسر تاریک است احفاد کوشانی های کیداری (کوشانی های خورد) که چندی قبل در نقاط مرتفعه کهستانات شرقی افغانستان پناهنده شده بودند به وادی های کاپیسا و اطراف آن فرود آمده و به دستیاری روئسای زابلی در صدد تشکیل امارت های محلی در جنوب هندوکش و بعضى حصص مرکزی افغانستان برآمدند. هکذا در بعضی از نقاط دیگری که بالا ذکر کردیم روئسای یفتلی یا کوشانو یفتلی به تشکیل یکعده امارت های محلی پرداختند که موجودیت ایشان یکعده مسکوکات ثابت میکند و بسط مطالعه در سکه هائی که عموماً به یفتلی ها، نپکی ملکان شیرهای بامیان شارهای غرجستان و غیره نسبت میدهند اسمای بعضی از ایشان را به تدریج روشن خواهد ساخت چنانچه درین اواخر از صدق آباد ریزه کهستان یک سکه نقره ئی بزرگ یفتلی به نمونۀ مسکوکات بزرگ محدب طلائی کوشانو ساسانی پیدا شده که تا حال در هیچ کتلاکی دیده نشده. هکذا از ده مزنگ کابل یک سکۀ نقره ئی یفتلی بدست آمده. همین قسم از علاقه غزنه همان جائی که قبیلۀ زاولی یفتلی تمرکز یافته بود، از معبد بودائی فندقستان غوربند سکه هائی کشف شده است. علاوه به مسکوکات از معبد فندقستان مجسمه های (شاه و ملکه) و از معبد بودائی درۀ ککرک بامیان تصویر پادشاه شکاری بدست آمده که مجموع آنرا پیش از ختم فصل یفتلی در اینجا باید جا بدهیم زیرا بعد از دورۀ عروج یفتلی ها یعنی بعد از حوالی ٥٥٠م تا وقت عبور هیوان تسنگ از افغانستان(۶۳۲م) همین امرای محلی یفتلی یا "کوشانو یفتلی" در هر طرفی در نقاط مختلف شمال وجنوب هندوکش سلطنت داشتند وحین عبور زایر چین مهمترین آنها سلطنت کاپیسا بود که از ان در فصل سیزدهم بحث خواهیم نمود. در شمال و جنوب افغانستان یکعده مسکوکاتی پیدا شده و میشود که مدققین آنها را به نام دسته های (نپکی) یا (نپکی ملکا) و (تگین شاهی) تقسیم نموده اند مسکوکات تگین شاهی معمولاً به قرن ۷ مسیحی و بعد تعلق میگیرد و برعلاوه چون ایشان در روی مسکوکات دسته نپکی مجدداً ضرب زده اند واضح است که دسته اخیرالذکر از آنها مقدم تر است و این امر را مطالعات دیگر تائید میکند معمولاً با تردد و استعمال علامه سوالیه مسکوکات (نپکی ملکا) را به پادشاهان کوشانی قرن ٥ یا ٦ کابل زمین نسبت میدهند. این وقتی است که شاهان کوشانی حتی کوشانی های خورد کیداری از بین رفته ودولت یفتلی هم دورۀ عروج خود را گذرانیده است. از طرف دیگر چون کمی موخر تر یعنی مربوط به اواخر قرن ٦ چند سکه مسی یکی از شارهای غرجستان از معبد بودائی فندقستان کشف شده است گمان غالب بر این میرود که (نپکی ها) امرای محلی یفتلی یا کوشانو یفتلی باشند که در بعض نقاط شمال و جنوب هندوکش امارت داشتند و غزنی و جاغوری و بامیان و کاپیسا مراکز عمدۀ آنها در جنوب هندوکش شرقی بود. موسیوهاکن در صفحه ٦٢ کتاب تجسسات جدید باستان شناسی بامیان تصویردو سکه مسی را داده که از غزنی پیدا شده و آنها را در قطار "تیپ نپکی" حساب میکند مقصد پروفیسر مذکور از نشر تصویر مسکوکات مذکور در مطالعات آثار باستانی بامیان مقایسه تاج شاهان این مسکوکات با تاج "پادشاه شکاری" و تاجی است که خلاف معمول بودائی بسر دارد که تصاویر آنها در درۀ ککرک و بامیان دیده میشود ذکر نتیجه این مطالعات هم در اینجا بی مورد نیست زیرا بعقیده پروفیسر هاکن امرای محلی بامیان و غزنی درین وقت ها (قرن ٥ و ٦م) تاجی داشتند مرکب از سه هلال وسه کره. اگرچه یکی از سکه های فوق الذکر غزنی یک هلال ویک کره را نشان میدهد و در دیگری دو هلال و دو کرۀ دیده میشود، لیکن چون دو ربع صورت شاه معلوم میشود هلال و کره سومی به عقیده پروفیسر مذکور مخفی مانده. سه هلال وسه کره در تاج پادشاه شکاری درۀ ککرک و بودای بامیان که شاید شاه موصوف را به لباس بودائی نشان بدهد واضح دیده میشود و به عقیده موسیوهاکن میان این امیر و امرای غزنه کۀ مسکوکات مذکور را به ضرب رسانیده اند حتماً تعلقات خویشاوندی برقرار بوده است. ملتفت باید بود که موسیوهاکن پادشاه شکاری درۀ ککرک را در جملۀ امرای کوشانو ساسانی میخواند که بعبارت دیگر یکی از شاهان کوشانی های خورد کیداری شود که زمانی تحت نفوذ ساسانی ها آمده بودند و به این ترتیب نقش تصویر مذکور را به قرن ۵ نسبت مینماید. این امر مانع آنچه بالاتر ذکر کردیم نیست ولی مسکوکات غزنه و شاهانی که روی آنها نقش اند به مسکوکات و شاهان یفتلى شباهت بیشتر بهم میرسانند و ضرورت ترکیب اسمای "کوشانو یفتلی" محسوس میشود. مجسمه های پادشاه وملکه که با مسکوکات مسی یکی از شاهان غرجستان بایکعدد سکه خسرو پرویز (٦٢٧ - ٥٩٠) از معبد فندقستان غوربند کشف شده متاسفانه سر ندارند ایشان حتماً از همین خانواده مخلوط "کوشان یفتلی" هستند که حد بحد در خم و شکن دره ها امارات محلی قایم کرده بودند و در حالیکه توکیوها (تر کان غربی) و ساسانی ها هر کدام از شمال و غرب به تهدید و مداخله میکوشیدند ایشان در پناه دیوار بلند وعظیم هندوکش به سرپرستی رعایای خود مصروف بودند تا اینکه هیوان - تسنگ در ٦٣٢م وارد کشور ما میشود وحد بحد تبلوهای دقیقی از حیات و روزگار ایشان رسم میکند که جا بجا در فصول آتی از روی آنها پرده خواهیم برداشت.
اتحاد ترک و ساسانی:
در دورۀ که سقوط یفتلی ها در آریانا آغاز یافته و ملوک الطوایفی جای سلطنت واحد را اشغال می نمود در خارج سرحدات آریانا واقعۀ به میان آمد که تفصیل آن در فصل آینده خواهد آمد. این واقعه عبارت از اتحاد ترک و ساسانی است که اینجا مختصر بدان اشاره میکنیم و در اثر آن دورۀ بحرانی وضعیت یفتلی ها در آریانا وخیم تر شده و منتج به شکستن مقاومت ایشان و مداخلت بیگانگان گردید. توکیوها یا ترکان غربی که فصل آینده را برای ایشان وقف نموده ایم باشخصی موسوم به "استامی" که او را "سن یا بگو" گویند بعد از تومن خان موفق به تشکیل امپراطوری وسیعی شد که از حوالی دریاچۀ بلکاش تا مجاورت پامیر انبساط داشت و باراول ترک ها و امپراطوری آنها به سرحدات شمال شرقی آریانا تماس پیدا کرد. استامی به وسعت امپراطوری که تشکیل داده بود قناعت ننمود و در صدد اشغال سغدیان و باختر بر آمد ولی باز هم به تنهائی داخل اقدامات نشده و خسرو انوشیروان ساسانی را به همدستی خود دعوت نمود. ساسانی ها که بواسطه ظهور دولت یفتلی آریانا عظمت خود را از دست داده محکوم و باجگذار شده بودند ظهور ترک ها و همکاری شان را در بر انداختن دولت یفتلى بخوشی استقبال کردند. قباد شاه ستاسانی که بکمک دولت یفتلی بر تخت فارس نشت سه پسر داشت کاوس زم، وخسرو. چون کاوس پیر و آئین مزدکی بود پدر و برادران ازو کمی متنفر بودند حتی قباد از امپراطوری رم "جوستن" خواهش نموده بود که پسر و جانشین او خسرو را بشناسد چنانچه حین وفات خود در ٥٣٠ قباد جانشین خویش خسرو انوشیروان را معین نمود. به این طریق زمان ظهور ترک ها در سواحل شمالی آمر دریا خسرو بر تخت ساسانی جلوس داشت و با اتحاد او و ایستامی در ٥٦٦ دولت یفتلی آریانا سقوط نمود. ترک ها برای چندی در صفحات شمالی دست یافتند و ساسانی ها در بعض حصص غربی نفوذ پیدا نمودند و در جنوب هندوکش روئسای کوشان و یفتلی وضعیت خود را تقویت نموده وسلطنت مقتدر وامارت های محلی تشکیل نمودند که از آن ها در فصل های آینده بحث خواهیم نمود.