138

گریه بر شهر قندهار و خرقۀ مبارک پیغمبر اسلام (ص)

از کتاب: سرود خون

دلا تا چند زندان غم اندود جهان بینی 

فریب زندگی را در نگاه این و آن بینی 

حروفی چند مبهم را در اخبار قرون خوانی 

نگاهی چند مهمل را بچشم اختران بینی 

چراغ معبد دل رو بخاموشی نهاد افسوس 

تو بیهوده چراغ هرزه سوز آسمان بینی 

دریغا آدمیت رفت و نقش آدمی باشد 

تو این اشکال گوناگون کز انسان در جهان بینی 

چنان معدوم شد وصف بشر کاندر زمان ما

نه از حوا حیا یابی نه از آدم نشان بینی 

خرد از بس زمامش را بدست فتنه بسپرده

بجای عقل اینک فتنه انگیز زمان بینی 

بحال دل بخون غلطم که در دنیای بیدردان

بپا و دست این مظلوم صد بند گران بینی 

گفتی هاست در گیتی که انسانش پدید آرد

ولی در دا که انسان را خود از صحنه نهان بینی 

چو بینی خلوت زاهد گزینی کوی رندان را

ببوسی پای رهزن را چو میر کاروان بینی 

ازین بازیگران دشمن آزادی مردم 

چه بازی ها که هر دم در لباس دوستان بینی 

سخن ها شهد را ماند چو گاهی بر زبان آرند 

بسا زهر است بنفته چو در زیر زبان بینی 

فریبی بود پیمان ملل بستند و بشکستند 

ازین پس کن تماشا تا دروغی صد چنان بینی 

به بنگاه ملل روشنگر مکر و ریا باشد

صف اندر صف علم هائی که چون رنگین کمان بینی 

نگر بر قندهار نازنین ما که با چشمت 

عروس شرق را در پنجۀ اهریمان بینی 

فضا از آه مظلومان چو ابر قیرگون یابی 

زمین  از خون محرومان همه لاله ستان بینی 

نماید چهرۀ دیو عبوس مرگ هر ساعت 

چو در شهر خراب ما کنون از هر کران بینی 

بسا ما در که جان داده میان آتش و آهن 

بسا دختر که پر پر سوخته در آشیان بینی 

بسا طفل گرسنه دور از دامان مادر ها 

بجای نوک پستان نیش خنجر در دهان بینی 

رگ خون شهید آنست کز قلب زمین جوشد

اگر در بوستانی شاخه های ارغوان بینی 

صدای دردمندانست اگر بانگی بگوش آید

سرشک بینوایانست اگر آب روان بینی 

سپاه کفر را بنگر که زیر پای نا پاکش 

خجسته خرقۀ پیغمبر آخر زمان بینی 

بسلطان سریر طوس گو تا کی درین کشور

گریبان محمد را بدست ملحدان بینی 

به قبر شاعر لاهور ای باد صبا بگذر 

بگو بر خیز تا هنگامۀ (لی خرقتان ) بینی 

مسلمان اینک آمد پر چم سرخ مسلمان کش

تو بیجا خویش را زین سیل  آتش بر کران بینی 

بیا ای پاسبان کعبه قرآن را تماشا کن

که از دود ورق هایش ستون تا کهکشان بینی 

زده پهلو با مواج خلیج اینک بصد نیرنگ

صبا در بحر احمر این سفاین را روان بینی