129

بنشسته روبرویت

از کتاب: مروارید گمشده ، غزل
05 February 2016


تـا دل تپد بـه سینـه، من دارم آرزویت

راحت گزینم آندم، کافتم به خاک کویت


میخانه گربنوشم از مستی ام خبر نیست

مستی مرام من نیسـت، من بیخودم ز رویت


هر لحظه ام دوانی درعشق خود به سوئی

تاکی فدای جانت، باشم به جستجویت


روزم پُر از خیالت، شب ها به قیل و قالت

برخوان ای مصـور، آخـر مرا به سویت


روز حشر که من سر، بیرون برآرم از خاک

با تو به گفتکویم بنشسته رو به رویت


در بحر عشقِ هستی قائق شکـن به معنی

«واهِب» که خُلق أحسن صیقـل زند به خویت