برقصم
از کتاب: مروارید گمشده
، غزل
05 February 2016
مجنون صفت اندر هوست یار برقصم
دیوانه از آن لذت دیدار برقصم
ده جرعۀ از جام لبت ای مۀ کنعان
کز هوش روم بیخود و خُمار برقصم
در بزم حضور تو چو پروانۀ عاشق
گِرد شمع رخسار تو دلدار برقصم
ای رشک مسیحی نفس تازه به من ده
کز ذوق تمنائی تو بسیار برقصم
از صومعه و مسجد و از خانقه و دیر
آیم برون و بر سر بازار برقصم
گِرد حرم کعبۀ حسن تو به حسرت
با دیدۀ تر نیمه شب تا ر برقصم
«واهِب» بنشین تا که به معراج وصالش
از شوق دگر بار و دگر بار برقصم