عزیز
سردار محمد عزیز خان (عزیز) پسر شمس الدین خان . عزیز در کابل تولد و نشو نما یافت و تربیه شد درادیبات استعداد خوبی حاصل کرد و تو جه بیشتر سرودن اشعار داشت تا انکه در شاعری بمرتیه ارجمند رسیده دیوان او زامیر زانظام انصاری در زمانش که در مزار شریف نائب الحکومه بود جمع و ترتیب نمود و این دیوان قرار بیانیۀ عبدالصمد «جاهد»پسر میرزا نظام الدین حاوی فزلیات قصاید رباعیات مثنویات و دیگراقسام شعر بود هالن معلوم نیست که در کجا خواهد بود این غزل از یک بیاضی قملی اقتباس شد:
عزیز در غزل در کابل بیشتر از بیدل (رح) کرده است .
پدر عزیز در کابل در حصۀ چنداول سکونت داشته محل اقامتش مشهور بباغ شمس الدین خان است که اکنون در انجا شفاخانه یی ساخته اند.
عزیز بعدا از سن رشد و تمیز بکار های دولتی شامل شده و در بعضی مناطق افغانستان حکومت کرده و بالاخره در ولایات مزار شریف بحیث نائب الحکومه مقرر شده و زمام داری آندیار باو مفوض گردیده است.
از کلام عزیز:
گر بیند دبر میان آن شعله پیکر تیغ را
شوخی جوهر شود با ل سمندر تیغ را
ظالم از خوی بدش دایم بچاه ظلمت است
از نیام اماده باشد کام اژ در تیع را
می نیاید خانه آرائی ز صاحب عزتان
از غلاف و قبضه بالین است و بستر تیغ را
نرم روئی مانع ظلم است برابرباب فهم
آب می گردد برخ سد سکندر تیغ را
عشرت ارباب عزت یکقلم جانگاهی است
نیست غیر از موج خون صهبا بساغر تیغ را
حسن جوهر بایداند عرصه گاه گییرو دار
نیست با کی گر نباشد قبضه از زر تیغ را
شخص هست را شهید نا کسی ها می کند
میکشد هر کس بر روی صید لاغر تیغ را
چاک همت را شهید ناکسی ها می کند
میکشد هر کس بر وی صید لاغر تیغ را
چاک زخم اینجا بقدر جوهر مردانگی است
کوه میدزد دکمر در دست حیدر تیغ را
بر نبرد نفس اگر داری سرهمت عزیز
آب ده از چشمۀ الله اکبر تیغ را