32

حدیث برافتادن ملاحده لعنهم الله [أجمعين)

از کتاب: طبقات ناصری (جلد ۱/۲) ، فصل طبقه ۲۳ ، بخش خروج مغل
01 January 1280

 سبب فرستادن لشکر ها ببلاد و قلاع ملیحدستان آن بود که ازاول حال وعهد حسن صباح لعنه الله،که قواعد مذهب ملاحده نهاده است،وقانون آن ضلالت وضع کرده، وقلاع الموت را معمورگردانیده (۵)

 (۱) مط ومب: خم (۲) مط ومب: و به لشکرگاه با توومنکوخان بازآمد،وازین حال ایشان را اعلام داد،(۳) مط ومب:از آنکه (۴) دریکی ازنسخ خطی مط التوی هم بود. (۵) مط و مب: کرده







خروج مغل                                                    طبقه۲۳                                                   (۱۸۱)

وحصارلمبسر(۱) راکه دارالملك ملحد (ی) بزرگی بود، و اورا آن جماعت مولانا گفتندی عليهم لعاین الله (۲) تتری (۳) بمبالغ مال (های) خطیرازدیلمان [عراق] خریده بود. و كنيزك حامله را ازان خود، آنجا آورده ، وخلق را چنان نمود که آن حمل از مستنصر مصری دارد، او را از پیش خصمان گریزان بدان موضع آورده ام، که امام الزمان و مهدی(آوان) از نسب (۴) این حمل خواهد بود، با کلمات لإطایلی (ه) که [ هیچ عاقل مثل آن [ نگوید و دروهم و خاطرخود گذر ندهد،[لعنه الله ]

چون آن قلاع بخرید،وحصار لمبسر(۹) راعهارت کرد، ومال بی حساب در(۷) عمارت و ذخیره آن قلعه خرج کرد (و) آن حصاربرکوهی است، که درحوالی شهرقزوین است،وساکنان شهرقزوین همه برقاعدة بسنت وجماعت،و پاك مذهب، صافی اعتقادند،و بسبب ضلالت باطنيان (۸) وملاحده مدام ایشان را باهم مقاتله ومكاوحت درمیان می بود

ثقات چنین روایت کرده اند: که جمله خلق و ساکنان شهر قزوین را سلاح تمام مرتب برآلات حرب مهیا باشد، تا بحدی که اهل بازارهريك راسلاح دستی تمام در دوكان حاضر بودی، و هرروزميان قزوینیان و میان ملاحده الموت جنگی (۹) می بودی، تا درین عهد که خروج چنگیز خان بود [ه] واستيلاء مغل برعراق وجبال، وقاضی شمس الدين قزوینی که امام صد یق و عالم با تحقیق بود، و چند کرت ازقزوین بجانب خطا سفر گزیده بود،ورنج مغارقت اوطان تحمل کرده، تادروقت پادشاهي منكوخان، کرت دیگر [به] نزديك او رفته (۱۰) وبطریقی

 (۱)اصل: لمبیزمط ومب: برسر، که در نسخ مط نسرهم بوده، راورتی: لنبه سر، که درنسخ وی البر، لندرليتر.لسنرهم بوده،وی گوید: که انبه سردر گرد کوه مازندران بود، ولی نام این قلعه درجهانگشای جویني مكررالم سر یالمبرآمده است، و بعضی مورخین دیگرهم ( لنبه سر) نوشته اند بقول حمد الله مستوفی رودبارولايتی بود درشش فرسنگی شمالی قزوین و بهترین قلاع آن الموت و میمون دزلنسربوده( نزهت ا القلوب ۶۶) (۲) مط ومب: لعنةالله عليهم (۳) کذأ در مط ومب، اصل: نثری، امانتری در تازی بمعنی متة بيع است ( المنجد) تتری به فتحه اول يك يك و پس کدیگر ( نندراج ۱ ر۶۳۸) (۴) اصل: نسيت (۵) اصل: تا کلمات راطاملی ؟ (۶) «اورتي: لنبه سر(۷) اصل: ازعمارت(۸) مط و مب:بسبب ضلال با طنان و ملاحده (۹) مط ومب:جنگی.(۱۰) مط ومب :رفت




   (۱۸۲)                                                   طبقه۲۳                                                      خروج مغل 

که دست داد،استمداد نمود،وحال شرملاحده و فساد ایشان در بلاد اسلام باز گفت: وچنان تقریرکردند، که در حضورمنکوخان را، از راه صلابت مسلمانی ودین کلمات درشت (۱) گفت، چنانچه غضب (و تکبر) ملك داری، بر منکوخان مستولی شد، و ضبط و تصر ف پادشاهی او را بلفظ عجز وضعف یاد کرد، منکوخان گفت: قاضی در مملکت ماچه عجز مشاهده کرده است؟ که ازاین جنس كلمات موحدش بر زبان ميراند ؟ قاضی شمس الدين گفت عجز و رای این (۲) چه باشد. که جماعتی ملاحده قلعه چند را بناساخته اند، و دين آن جماعت برخلاف دین ترسائي، وخلاف دین مسلماني ومغلی است، و بمالمی شما را غرور ميدهند و منتظر آنکه اگر دولت شما اندك (۳) فتور پذيرد، آنجماعت ازمیان کوهها و قلاع خروج کنند، و باقی ماندان اهل اسلام را بر اندازند، و از مسلمانی نشانی نه گذارند.

این معنی خاطر منکوخان (را) باعث و محرض آمد، برقمع قلاع [وبلاد] ملحدستان و قهستان الموت، فرمان شد (۴) تا لشکر دار[ی ترکستان) که دردیار ایران وعجم بودند، ازخراسان وعراق روی بدیارقهستان و بلا د (۵) الموت نهادند، ودر مدت ده سال یا زیادت جمله شهرها وقلاع بكشادند، و تمامت ملاحده را بزیر تیغ آوردند، مگر عورات واطفال نارسدیده (و) باقی تمام را بدوزخ فرستادند، و آيت كذلك نولی بعض الظالمين بعضا،(۹) سر قدر ظاهرگردانيد.

این داعی (را) که منهاج سراج است، و کاتب این طبقات ومؤلف این تواريخ، سه کرت بدان د يار، بوجه رسالت سفر افتاده است، كرت اول از حصار تواك در شهوراحدى وعشرين وستمائه، بعد ازانکه خراسان از لشکر مغل خالی شده بود، و بسبب ذايافت جامه وما يحتاج اندك، که ازوقائع كفار خلاص یافته بودند، و در ضيق معیشت مانده، ازقلعه تولك

(۱) اصل: در شب (۲) مط و مب : عجز داری چه باشد، (۳) مط و مب: اندکی - (۴) مط ومب : فرمود . (۵) مط ومب: و قلاع الموت (۶) قرآن، الانعام ۱۳۰




  

خروج مغل                                            طبقه۲۳                                                                (۱۸۳)

باشارت ملك تاج الدین حسن سالارخرپوست با سفرار(۱) رفته شد تا راه کاروانها بکشادند و ازاسفزار بطرفي قاین وازانجا به قلعه سرتخت(۲) وجواشير(۴) و فرمانده بلادقهستان درآن وقت محتشم شهاب منصورابوالفتح (۴) بود،او را دریافتم درغایت دانائی علم وحکمت و فلسفه (۵) چنانچه در بلاد خراسان مثل او فلسفی و حکیمی در نظر نمادده بود غربارا بسیارتربرت می کرد، و مسلمانان خراسان و به نزد يك او رسیده بودند[به حمایت و پناه می گرفت، و بدین سبب مجالست او با علماءخراسان بود] چون امام عصر افضل الدين بامیانی وامام شمس الدين خسر وشاهی (۶) و دیگرعلماء خراسان که به نزديك رسیده بودند، جمله را اعزاز فرموده بود،و نیکو داشت کرده چنانچه (۷) تقریر کردند، که دران دو سه سال فترات (۸) نخست خراسان يك هزاروهفتد صد تشريف و هفصد سرانسپ تنگ بست (۹) از خزانه وافر (۱۰) او بعلما،وغربا رسیده بود.

چون شفقت وانعام ومجالست بر(۱۱) مکالمت آن محتشم با مسلمانان بسیارشد جماعت ملاحده آن قصه ها (۱۲) به الموت فرستادند، که نزديك است تا (۱۳) محتشم شهاب تمام (۱۴) مال دعوتخانه را به مسلمانان دهد، ازالموت فرمان( باز) رسانیدند تا او(۱۵) بطرفي الموت رود، و محتشم شمس الدين ) حسن اختیار را برماندهی قهستان فرستادند، داعی دولت قاهره چون از (نزديك آن محتشم شهاب مراجعت کرد جهت خریدن ما يحتاج جاما (به) شهرتون (۱۶) رفت وازآنجا به قاین واسفزار(۱) و تورك بازآمد و بعد از چند ماه ازتولك اتفاق خدمت ملك ركن الدين محمد عثمان مرغنی (۱۷) طاب ثراه در سال سنه اثنی وعشرين وستمائه

(۱) درمط ومب وأصل وروارتی سفرار (۲) كذا دراصل، مط ومب: مربخت که در برخی از نسخ ما ازیخت و مربخت هم بوده، ر اورتی هم سرتخت نوشته، و کوید که در روضة اصقا این نام (سرمجت، سرمحنت)آمد، (۳) اصل و راورتی: جوارشیرمط ومب:جوارسیرولی صحیح آن جوأشير ياگواشیر باجوسیرخواهد بود که ازمشهورترین بلاد کرمان بشمار میرفت، را راضی خلافت شر قی) (۴) مط ومب: ابي الفتح (۵) مط ومب: فلاسفه (۲) اصل: جنوشاینی مط و مب و راورتی مانند متن (۷) مط ومب: چنان تقریر (۸) مط ومب: مدت نخست (۹) مط ومب بسته (۱۰) مط و مبه خزانه فاخرة أو (۱۱. مط وهب : و مکالمت (۱۲) اصول قصبا (۱۳) مط و مب که محتشم (۱۴) مط ومب تمامت (۱۵) اصل: او را (۱۱) اصل: توان (۱۷) مط و مب: مرعشی




(۱۸۴)                                                   طبقه۲۳                                                       خروج مغل

افتاد،به خایسار(۱) غور،وباشارت (۲) اين ملك سعید کرت دوم به قهستان بوجه رسالت اتفاق افتاد، تا راه را روانها بکشایند(و) ازخایسیار(۱) بطرف فراه رفته شد،وازآنجا به قلعه گاه (۴) سیستان،وازانجا ( بحصارکره،وازانجا به طبس و ازآنجا به قلعه مومن آباد و از انجا) به قاین،محتشم شمس الدین) را آنجا دیده [بود] شد، واومردی لشکری پیشه بود و از آنجا بطرفي خایسار(۱) مراجعت افتاد.

چون شهور سنة ثلاث وعشرين (۴) وستمائه در آمد؛ این كاتب راکه منهاج سراج است،عزيمت سفرهندوستان مصمم گشت بجهت مایحتاج سه نفر هندوستان باجازت ملك ركن الدين محمد خيار طاب ثراد بطرف فراه رفته شد تا قدری ابریشم خریده شود، چون بحوالی فراه رسیده آمد، ملك تاج الدین ینالتگین خوارزمی که در طبقه ملوك نيمروز ذکر اوتقریر پیوسته است، به مملکت سیستان نشسته بود و او را با ملاحدہ بجهت قلعه شهنشاه (ه) که درحوالی شهرنيه (۶) است، خصومت افتاد (۵) [است] و از پیش لشکرملاحده منهزم شد[ه] بطرف فراه آمد و خوف بروی مستولی گشته (۷) و آن جما عت معارف که با او بودند از هرکه توقع می کرد که بطرف قهستان رود، و میان او وفرمانده قهستان محتشم شمس (الدين) مصالحه ومعاهده کند، هيچ يك از معارف (درگاه) او نمی یارست که آن سفراختیارکند،تا او را از رسیدن این داعی که منهاج سراج است بحوالی فراه خبر دادند جنسيت (۸) ومستده عیان و معارف با استقبال فرستاد. وداعی را طلب فرمود، چون بخدمت آور دیده شد، التماس نمود که بجهت صلح لطف باید کرد و بطرف قهستان برفت و پسرملك ركن الدين خسار(۹) هم دراین مهم با توموافقت خواهد کرد، ترا اسم رسالت واو را اسم توسط ( باشد)

(۱) مط و مب واصل: خانسار،ولی مطابق به ضبط راورتی خایسا صحیح است، که همان خیار معردف بين غور و هرآتست (۲) این کلمه در اصل خوانده نمی شود، از مط و مب گرفته شد، (۳) اصل و راورتی: قلعه کاه مط و مب: قلعگاه، ولی صورت اصل صحیح است چه قلمه گاه ازقلاع معروف سیستان بود، و در تاریخ سیستان مكررا مذکور افتاده (۴) در اصل بر بده و خوانده نمی شود (۵) مط ومب درآدرتی: شهنشاهی (۶) مط وهب بنه که درحاشیه سینه، پنسه هم آمده ولی یه یا نه شهرمشهوری بود که پیشتر هم مذكورافتاد . (۷) مط ومب، گشت (۸) اسب کوتل که پیش سوادی سلاطین و امراء برند(غیاث ) (۹) مط و مب: خنسار؟



خروج مغل                                                    طبقه۲۳                                                         (۱۸۵)

بنا برین التماس بطرف قهستان رفته شد، ولشکرملاحده درپای شهرنیه بود، چون بحدود قهستان وصول افتاد بضرورت عطف کرده آمد و بطرف شهرنیه رفته شد، و آن صلح میان تاج الدین ینالتگتین ومحتشم (ملحدان) شمس(الدين) [ ملحد] پیوست. 

چون مراجعت بود، ازآن سفربه نزديك تاج الدين ینالتگتین باز آمده شد،گفت که کرت دیگر باید رفت، و از ملاحده جنگی طلب کرد، داعی دولت سفر دوم را اجابت نکرد، که عزيمت سفرهندوستان مصمم بود، بدین سفرالتفات تمام داشت. تاج الدين ینالتگتین را امتناع این داعی موافق نیفتاد، فرمان داد، تا داعی را مدت چهل و سه روز درقلعه صفهبد ستان (۱) شهربند کردند تاملك ركن الدين خيارطاب ثراه ازغورمکتوب (۲) ارسال کرد،وداعی نیزقصيده حسب حال حبس خویشا نشاه کرد،بفضل الله تعالی ازان ( قلعه) خلاص یافت وازان (قصيده) پنج بدست آورده شده، تا در نظرمبارك سلطان سلاطين بگذرد(۳) که سلطنت شرپاینده باد،آمين.