32

نادر شاه افشار [۱۱۰۰-۱۱۶۰هـ]

از کتاب: تازه نوای معارک

نادر شاه بن امام قلی بن نذر قلی از ترکمانان قرقلوی افشار خراسان شمالی بود که بتاریخ ۲۸ محرم ۱۱۰۰ (۲۲ اکتوبر ۱۶۸۸) در کوبکان بدنیا آمد، و در جوانی بخدمت شاه طهماسپ دوم صفوی رسیده، در جنگهای ترکمانهای نسا و کردهای خبوشان و اوزبک مرو افشار شهرت کافی بدست آورد. و با ملک محمود سیستانی که مشهد را گرفته بود پیکارها کرد و آن شهر را بگرفت.

نادر پس ازین بجنگ عثمان پاشاه توپال حکمران عثمانی بغداد رفت ولی در جنگ کنار دجله ۶ صفر ۱۱۴۹ هـ =۱۹ جولائی ۱۷۳۳ شکست یافته به همدان بر گشت وبعد ازان باممش پاشا در آق در بند آویخته و قوای عثمانی را از آذر بایجان کشید (نومبر ۱۷۳۳). چون محمد خان بلوچ (یکی از عمال دولت هوتکیه قندهار) در جنوب فارس شورش کرد، نادر بتاریخ ۲۷ شعبان ۱۱۴۶ (ش فروری ۱۷۳۴ شیراز را واپس گرفت، و بتاریخ ۱۲ محرم ۱۱۴۷ هـ ۱۷ جون ۱۷۳۴ از اصفهان بر آذربایجان تاخت، و غازی قوموق سرخای را بطرف شمال دوانید. و بتاریخ ۲۱ مارچ ۱۷۳۵ با دولت روسیه ماهدۀ اتحاد را بوجود آورد. و در جنگ ایروان ۱۷ صفر ۱۱۴۷ (۸جولائی ) کوپرولو زاده عثمانی را شکست داده و به ۲۲ ربیع الاول(۱۳ آگست) همین سال تفلیس را نیز بگرفت.

حین باز گشت به داغستان نادر شش هزار خانوار مردم تفلیس را به خراسان انتقال داد و صفحات لزگی و تله را تصفیه نموده، خان کریمیا را از در بند عقب نشاند.

اعلان شاهی 

به ۱۳ رمضان ۱۱۴۸ (۲۷جنوری ۱۷۳۶) نادر به مغان آمد، و سران ان سر زمین را فراهم آورده واعلان شاهی خود را نموده و تاج شاهی را بر سر گذاشت (سه شنبه شوال ۱۱۴۸).

بعد ازین نادر شاه بطرف افغانستان حرکت نمود، نا دولت هو تکیۀ قندهار را از بین بر دارد زیرا برادر شاه محمود که شاه حسین نامداشت هنوز در قندهار حکمرانی داشت. وی در نوروز ۱۱۴۹ هـ (مارچ ۱۷۳۷) قندهار محاصره کرد، و در شیر سرخ بنای شهر نادر آباد را گذاشت. قندهار بعد از محاصرۀ طولانی به ۲ ذوالقعده ۱۱۵۰ (۲۳مارچ ۱۷۳۸) بدست نادر شاه افتاد، و بکلی آنرا تخریب نمود.

نادر شاه با خاندان شاهی آل بابر دهلی خویشی کرد، و به ۲۶-ذوالحجه (۶اپریل) یکی  از دو شیزگان شهزادگان دهلی را با نصر الله میرزا فرزند خویش تزویج نموده و به ۳ صفر ۱۱۵۲(۱۲ می ۱۷۳۹) در مجلس بزرگی تاج شاهی را واپس به محمد شاه داد، ووی هم تمام ولایات شمالی غربی هند را به نادر شاه وا گذاشت (۱) و بقول انند رام شش ملیون روپیه نقد و پنجصد ملیون روپیه جواهر و احجاز قیمتی را نادر از دهلی به غنیمت برد، که دران " کوه نور" و تخت طاوس نیز شامل بود [ر ک تعلیق نمبر ۱۳]

نادر شاه در سندهـ

نادر شاه از دهلی بتاریخ ۱ رمضان ۱۱۵۲ (۱۷۳۹ع) به کابل باز گشت و از انجا دفتعا به سیوی سندهـ روی نهادف و از راه بنگش و لارکانه و شهداد پور بر سندهـ حمله کرد. درینوفت میان نور محمد خان کلهورا در سندهـ شاهی میکرد. وی برای تهیه لشکر به لار کانه رفت، و پسر خود محمد مرادیاب را به تهته فرستاد (در باب کلهوره 

--------------------------------------------- 

(۱)انسایکلو پیدیا اسلامی ج ۳ ص ۸۱۰ ببعد 

رجوع شود به اخر تعلیق ۳)

در اوایل شوال ۱۱۵۲ (۱۷۳۹) محمد مراد یاب از تهته بحضور پدر رسید، که در امر کوت قیام داشت. آنها اثقال و اموال خود را به تلهار فرستادند. و چون نادر شاه بدروازۀ امر کوت رسید، میان نور محمد از دروازۀ دیگر برامد، ولی مقابله نکرده و تسلیم شد. و نادر شاه اورا  با خود به لارکانه برد. و از انجا به تهته آمد، و بعد از قبول خراج یک ملیون و دو صد هزار روپیه (۱) میان نور محمد مذکور را به لقب شاه قلی خان، واپس به حکمداری سندهـ گماشته و دو پسر او محمد مراد یاب و غلام شاه  را به طور یرغمل گرفت. اما سیوی را به افغانان و شکاپور را به داؤد پوتها سپرد.

نادر شاه بسال ۱۱۵۵هـ(۱۷۴۲ع) مظفر علی خان بیات بیگلر بیگی را برای بردن دستۀ کشتیها که در بندر سورت فرمایش ساختن آنرا 

---------------------------------------------------- 

(۱)گزیتیز سند ص ۳۲ : دوازده لک روپیه. تاریخ سندهـ ۲ ص ۱۴۹: یک ملیون روپیه.

داده بود بسندهـ فرستاد، چو بیگلر بیگی مذکور از کراپی به تهته آمد میان نور محمد بدیدنش به تهته رفت و دو ماه با او ماند، تا آنکه بیگلر بیگی واپس بایران بر گشت.

چون بسال ۱۱۵۶ هـ قبایل داؤد پوتره شورش کردند،نادر شاه طهماسیب قلی خان بسنده فرستاد.ولی میان نور محمد خاموش مانده ودر کاراها مداخله نکرد تا که اغتشاش در سندهـ فراوان شد. درینوقت میان نورمحمد بجای سلطان سامیتیه حاکم تهته وشیخ شکرالله رضاه بیگ سفیر نادرشاراه را به حکمرانی تهته گماشت. وی با شورشیان وسران قبایل هندو معاهدهای صلح کرده ، وطهماسپ قلی خان را با قرزند سوم میان نورمحمد که عطر خان نام داشت بحضور نادرشاه بطوریرغمل قرستاد . وسلطان سامیتیه وشیخ شکرالله واپس بحکرانی تته قایم شدند(۱). ونیز نادر شاه سیلیمان بیگ اسلم را بحیث ناظم سکه خطبه درسندهـ گذاشته بود(۲). تقصیل اجمال چنین است که :

چون نادرشاه بع دهلی رسید، درانجا میر لطف الله میر مطاره وکیل میان نور محمد بدر بار دهلی موجود بود. نادرشاه اورا با سفیر خود محمد علی بیگ بدربار سندهـ گماشت.  وبه میان نور محمد پیغام داد که خراج سالانه را قبول نموده فرزند خودرا باده هزار لشکر بر کاب شاهی بفرست. 

میان نور محمد سفیر نادری را طمطراق استقبال کرده، ولی جواب منفی داد وگفت : مارا خزائنی نیست که بحضور نادر شاه فرستیم ، ولی خزانه ای داریم که عبارت از شمشیر تیز است! چون سفیر نادری باز گشت واین جواب را باو رسانید بر آشفت ، واراده حمله برسندهـ 

------------------------------------------- 

(۱)تاریخ سند انگلیسی ج ۲ ص ۱۴۸ ببعد.

(۲)مقالات الشعراء خطی ۳۵.

نمود.

این بیان سرایاندۀ نامۀ نغز (۱) است، اما مورخان دیگر گویند که :نادر شاه به میان نور محمد خان کلهوره امر داده بود، که در کابل بحضور بیاید . اما وی چون نیامد، و نسبت بحکم شاهی بی اعتنائی نشان داد، بنابران نادر عزم حملۀ سندهـ نمود. چون قبلا تمام اراضی ماورای دریای سندهـ را از محمد شاه دهلی گرفته بود، بنا بران میخواست که سندهـ را داخل اراضی شاهنشاهی خویش نماید.                         نادر شاه سه فرزند میان نور محمد، مراد یاب خان و غلام شاه و عطر خان را به ایران برد که تا هنگام قتل نادر در ایران ماندند.(۱) و علاوه بران کتب خانۀ نور محمد را هم با خود برف چنانچه خودش در وصیت نامۀ خود می نویسد: " لاکن از امدن سفاک نا پاک بر ملک سندهـ کتب خانه و رساله ها همگی رفتند" (۲). 

تا وقتیکه لشکر ناری در لار کانه بود، مهمانداری و ماصرف آن را نیز نور محمد بر عهده داشت . عاشورۀ محرم سال ۱۱۵۳ هـ گذشت و نادر جشن فتوحات خود را نیز درینجا گرفت. و از مالیکه از هند و سند بدست آورده بود، مبلغ پنجصد اشرفی را بامرای درجه اول و بدیگران هم یک صد تا سه صد اشرفی بخشید، و بهر سپاهی هم فی نفر دو اشرفی داد که هر اشرفی قیمت ۲۴ روپیه داشت (۳).

از کتاب شهنامۀ نادری (خطی)

شهنامه نادری در حدود سیزده هزار بست فارسی مشتعل  بر شرح فتوح و سفر های جنگی نادر شاه افشار است که در سنه (۱۱۷۲هـ) از طرف شاعر گمنام (یکی از نواسگان قاسمی شاعر شهنشاه نامه صفوی ) در خراسان بامر حسین خان لزکی بنام احمد شاه ابدالی نظم گشته و یک نسخۀ خطی آن اینک پیش نظر نگارنده است.

این کتاب شرحی راجع به لشکر کشی نادر شاه بر سندهـ دارد، که

--------------------------------------------------- 

(۱)تاریخ سندهـ بحواله منشور الوصیت خطی ۱۲

(۲)منشور الوصیت خطی ۱۵

(۳)بیان واقع ۲۴.

ما برای تکمیل مبحث ذیلا می آوریم:

در بیان حرکت موکب همایون بسند و گرفتاری خدا یارخان

چو از کار کابل بپرداخت شاه 

فرستاد سوی هری دستگاه

پئ گوشما یکی فتنه جوی 

ز عباسیان شد چنین چاره جوی 

که چون سیل با آن سپاه گران 

سوی سند تا بد ز کابل عنان 

بآهنگ عباسی بد نشان 

که می بود نامش خدا یار خان

زمین دار مطلب ببزم سخن

چنین سازد از گفتگو انجمن

که سردار هند آن خدا یار خان 

که می بد نزادش  زعباسیان 

بوقتی که دارای یزدان پناه 

با یران زمین داشتی دستگاه

همیشه بران در پی  عرض حال 

ز اخلاث می بود پوزش  سگال 

درین سال کان رایت افراز کین 

سوی هند رو کر د از ایران زمین 

خصوصا ز روزیکه اقصای سند 

شد اقطاع ایران ز دارای هند 

برو گشت مستولی از بس هراس 

زآشوب اندولتش بود یاس 

درینوقت کان خسرو تاجدار 

بکابل زد، آوازۀ گیر و دار 

دران سر زمین طراوت مسیر (۱)

هوا دم زد از سردی  ز مهریر 

جهانجو به منزلگۀ گرم سیر

سوی سند چون مهر شد گرم سیر

بدان خان مشهور شوکت پناه

که در فارس بد صاحب دستگاه 

تقی خان نظر کردۀ لطف خاص 

کز اخلاص بودش بسی اختصاص 

بسرداری فارس بد سر فراز 

که تا مسقطش بود دستی دراز 

امور بنادر منسق باو

پذیرفته آن ملک رونق باو 

چنین داد فرمان خدیو جهان 

کز اخلاص خان ارادت نشان 

بسمت بنادر فتیل و غراب (۲)

دگر لنگر و کشتی کوه تاب 

-------------------------------------------------- 

(۱)اصل تراوت مصیر ؟ 

(۲)فتیل ظاهرا نوعی از کشتی بود  و غراب هم قسمی از کشتی قدیم بود، و یز کشتی دودی (-فرهنگ نظام)

بود آنچه حاضر دران بحر و بر

تمامی همان خان صاحب هنر 

ز دریا گذشته دران انقلاب 

برون آرد آن جملگی  را ز آب 

نماید بزودی ز دریا عبور 

بدرگاه رو آرد از راه دور

وزان پس بآهنگ سند از شتاب 

بایلغار آورد پا در رکاب 

از ان راه پر جنگل پیچ پیچ

فتوری بعزم اندر آورده هیچ

بایلغار افشرده پای ثبات 

عنان تاب شد جانب دیره جات (۱

بهر دیره خانی که بد جایگیر 

پس از سرکشی گشت فرمان پذیر

پس از آزمایش ببازوی خویش 

نهادند پائی باخلاص پیش

و زانجا به نزد خدا یارخان

جهانجوی فرمود حکمی روان

اگر خود شتابد ز فرمان بری 

بدر بار دولت درین داوری 

از ان به کزین لشکر بی کران 

شود سند ویران کران تا کران 

همین حکم را کرده تعویذ خویش

نهد پای همت باخلاص پیش 

که تقصیر او نیست چندان شگرف 

که آن سان عنان را نمائیم صرف 

بدان درگه آمد دگر ره خبر 

که دروی ندارد نصیحت اثر 

چنان زور آورده بروی هراس 

که از شه به شفقت ندارد قیاس 

زآهنگ شه دارد آن دار و گیر 

که گجرات ازین پس کند جایگیر 

تهی سازد آن ملک از بیم شاه 

کند بندر سورت آرامگاه 

جهانجو بسان و فتیل و کلک (۲)

بنوعی  که شد خیره چشم فلک 

ز دریای سند آنچنان بر گذشت 

که شاهین (۳)نه پر دباقصای دشت 

------------------------------------------------------ 

(۱)مطلب دیرۀ اسمعیل خان و دیرۀ غازیخان است.

(۲)در اصل سال است که صحیح آن سان خواهد بود بمعنی سلاح جنگ اما کلک به فتحتین کشتی بار بردار که از چوبها و مشکها ساخته شود (-فرهنگ نظام) 

(۳)اصل: شاهی [؟]

به حسبش جهانجو اشارت نمود

وزان پس زبان را چنین بر کشود

که گنج و زر و گوهرش هر چه هست 

به ضبطش امینان برارند دست 

ز سیم و زرش بیشتر یک کرور (۱)

بضبط اندر آمد دران شر و شور 

دگر هر چه بودش سلیح و دواب 

در امد بسر منزل اکتتاب (۲)

خدا یار خان هم دران رهگذر 

بفرمان شه بود حبس نظر 

در بیان وقایع پیچی ئیل مطابق ۱۱۵۳ هجری

ز ایام هجرت درین پهن دشت 

سه و پنجه و الف و صد چون گذشت 

بهم بر زن رونق هر بهار 

جهانجو شهنشاه ایران  مدار 

پس گیر و بست خدا یار خان 

ز شفقت برو شد بسی مهربان 

بعاجز نوازی جهان شهر یار 

بر افراختش پایۀ اعتبار 

زمین داری سند بار دگر 

بدو ساخت مرجوع آن نامور

یکی سمت هم شاه صاحب خروج

که از سند بد سر زمین بلوچ

بخان بلوچ آن ارادت مآب 

کز اخلاص بودش محبت خطاب 

سپرد و ازان سرحد بیوجود 

دل و دست اقبال فارغ نمود

(ص ۲۲۴ ببعد نسخۀ خطی شهنامۀ نادری)

اکنون بر گردیم به بقیۀ احوال نادر شاه :

بعد ازین نادرشاه بطرف ترکستان  متوجه گشت و از راه هرات (۱۰ربیع الاول = ۵ جون ) و بلخ (۷ جمادی الاولی = ۳۱ جولائی ) به بخارا رسید (۱۹ جمادی الثانیه = ۲۲ ستمبر) و با خان آنجا ابو الفیض خان معاهده دوستانه بست و تاج شاهی را بدو بخشید، و دریای آمو را با او سر حد مملکت قرار داد، و مقابلتا خان تعهد کرد، که بیست هزار

----------------------------------------------------------- 

(۱)کرور: صد لک

(۲)یعنی نوشتن . این کلمه در اصل اکتساب هم خوانده می شود.

لشکر اوزبک و ترکمان را به نادر شاه بدهد.

نادر شاه به ۱۶ رجب (۷-آکتوبر) خوارزم را مطیع نموده و تا ماه شوال از راه چهار جوی به مشهد رسید. چون قبایل لزگی ابراهیم خان برادر نادر شاه را کشته بودند، برای سر کوبی ایشان از مشهد برامد و لشکر ابدالی را بدان مهم گماشت. درین سفر به ۲۸ صفر۱۱۵۴ هـ (۱۵ می ۱۷۴۱)نزدیک قلعۀ اولاد شخصی از جنگل بر نادر شاه فیر کرد، و اورا کمی مجروح ساخت، که بقول مهدی خان یکی از غلامان فرزند دلاورخان تیمنی (۱) بود، ولی درین قضیه نادرشاه بر فرزندش رضا قلی بد گمان گشت.

در جون ۱۷۴۱ نادر شاه دفعۀ سوم به داغستان رفت و یک و نیم سال آنجا ماند. و برخی  از سران معروف آن سر زمین بحضور وی آمدند. درینجا بد گمانی نادر شاه بر شهزاده رضا قلی فراوان گردید و اورا کور ساخت .

بسال ۱۷۴۲ ع سفیر سلطان عثمانی از استانبول بحضور نادر شاه آمد، و در بارۀ عدم شناسائی رسمی مذهب جعفری به نادر اطلاغی داد. بنا بران نادر لشکر کشی چهارم خود را بر ترکها آغاز نمود، و به ۲۶ رجب ۱۱۵۵ هـ (۵-اکتوبر ۱۷۴۱ع) بموصل رسیده به محاصره آن شهر کامیاب نیامد و با احمد پاشا حکمران عثمانی بغداد مصالحت نموده، بزیارت نجف اشرف مشرف شده، در انجا به ۲۴ شوال ۱۱۵۶ هـ (۱۲ دسمبر ۱۷۴۳ ع ) مجلس بزرگی را تشکیل داده و به اتحاد و نزدیکی شیعه و سنی کوشید.

----------------------------------------------------------- 

(۱)تیمنی قبیله ایست از افغانان غور منسوب به شعبۀ کاکر.

چون نادر شاه در سفر عراق دیر ماند، بیگلر بیگی تقی خان در فارس و عشایر قاجار در استر آباد شورش کردند. نادر شاه برادر زادۀ خود علی قلی را به خوارزم فرستاد، و لشکر کشی چهارم خود را بسوی ترک آغاز کرد. ولی درین جنگها باوجود فتوحات قشون، نادر شاه متمایل به صلح بود، تا به ۴ ستمبر ۱۷۴۶ ع با سفیر عثمانی معاهدۀ صلح را امضا کرد، و به ۱۰ محرم ۱۱۶۰ هـ (۲۲ جنوری ۱۷۴۷ع ) سفیر نادر شاه مصطفی خان شاملو با مهدیخان مورخ به استانبول رفتند، و صلح نامۀ مذکور را با شناسائی مقام خلافت عثمانی بحضور سلطان عثمانی تقدیم و سرحدات مملکت عثمانی و نادری را مطابق عصر سلطان مراد رابع مقرر داشتند.

بعد ازین نادر شاه به مشهد بر گشت. و در مزاج او خللی پدید آمد. و مردم و خدمتگارانش از و ترسیدند. و در مزاج او خللی پدید آمد و اهل سیستان بر خلاف مطالبه سه صد هزار تومان مالیات قیام کردند، و علی قلی برادر زادۀ نادر دراس شورشیان قرار گرفت. و طهماسپ قلی خان جلادیر یکی از هوا خواهان بزرگ نادری، خواست که یکی از فرزندان نادر را به سلطنت بر دارد. این فتنه بخراسان نیز سرایت کرد. و در رادکان عشایر کرد خبوشان ، اصطبل شاهی را غارت کردند.

چون نادر شاه ر سر کوبی ایشان متوجه گشت، شب ۱۱ جمادی الاخری ۱۱۶۰هـ (۲۰جون ۱۷۴۷ع) در قرار گاه فتح آباد بدست محمد خان قجر، و موسی خان افشار و خوجه بیگ افشار و صالح قرتلوی باتفاق هفتاد نفر در باریان دیگر کشته شد(۱).

---------------------------------------------------- 

(۱)افغانستان بعد از اسلام (خطی )از حبیبی و انسایکلو پیدیای اسلامی ۳-۸۱۰ ببعد.

بعد از قتل نادر شاه خزاین شاهی بر باد رفت، و ممکلت وسیع او متشتت گردید. و برخی از سران خراسان به ۲۷ جمادی الاخری (۵ جولائی ۱۷۴۷) علی قلی میرزا برادر زاده اش را از هرات آورده و به تخت شاهی نشاندند، و دیگر شهزادگان نادری را ته تیغ کشیدند. نادر شاه یکی از جهانگیران بزرگ آسیا و شخص دلاور و هوشیار و خونریزی بود . سیاست وی آمیخته با قهر و نوازش بودی از شرق بغداد تا دهلی بر کشور وسیعی حکم راند. ولی با شاهان معاصر در دهلی و بخارا و سندهـ و سران هر کشور رفتار بدی نکرد. آنها را مطیع گردانید، اما شاهی و حقوق ایشان را نگهداشت. و رجال بزرگی را مانند احمد شاه ابدالی بدربار خود پرورانید، و باوجود پیکار ها و رقابتهای سیاسی اخیرا با سلاطین عثمانی نیز روابط دوستانه قایم داشت. اما در اخلاف نادر شاه شخصی بهمان لیاقت و کفایت باقی نماند، و چند نفر ضعیف در خراسان بجایش نشستند، قرار شجرۀ ذیل : 

نذر قلی افشار 

اما قلی 

(۱)نادر شاه افشار                          ابراهیم خان

(جلوس ۱۱۴۷-وفات ۱۱۶۰هـ)               (۳)ابرایم (۲)علی قلی عادل شاه 

رضا قلی  

از بطن فاطمه سلطان دختر شاه حسین صفوی 

(۴) شاهرخ

(۱۱۶۱-۱۲۱۰هـ)