پاره ئی از مختصات دوره سامانی
۱- استعمال کلمه «اندر» به جای «در» تقریبا در تمام موارد و کتب نثر قدیم و اثار دورۀ سامانی لفظ «اندر» استعمال شده است و لفظ «در» که مخفف اندر است از عصر غزنویان معمول شده و این مخفف بیشتر به دست شاعران و سپس مترسلان صورت گرفته و بعدا وارد نثر شده است تا اواسط قرن پنجم لفظ «در » در نثر دیده نشده این لفظ بیشتر برای قید طرف بوده و گاهی نیز بر خلاف ان دیده شده است چنانکه برای تأکید بعد از اسم که به «با: ی ظرفیه مضاف باشد به کار می رفته است ؛ مثلا « به جهان اندر» و » به دریا در»: به بزم اندرون آفتاب وفاست به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست و درترجمه تاریخ طبری و تاریخ سیستان به معنی «بر» و به نیز استعمال شده است. ۲- استعمال «باء» تأکد بر سر افعال : تقریبا در تمام موارد مگر اینکه گوینده قصد تأکید نداشته است و این باء که به غلط به بای زاید و زینت معروف شده است در اول تمام صیغه ها جز اسم فاعل و اسم مصدر در می آمد و حتی در مورد نهی و نفی مؤکد نیز قبل از نون نفی و میم هی قرار می گرفته است ؛ مانند بنکند ؛ بنمااند , بمکن و غیره. در دوره سامانی ها این باء به ندرت حذف می شده و اگر این باء بر اسامی بیاید آن را بای اضافی می گویند و در اصل پهلوی این دو بایکدیگر فرق دارد و ارباب تحقیق برای این باء ۳۱ معنی ذکر کرده اند ولی بعضی از ان تکرارآ معنی یکدیگر است مانند باء معیت , تخصیص , اتصاف ؛ سببیه , تعدیه , تحذیر, لیاقت , مقابله , قسم و غیره. ۳- «بر» نیز برای افادۀ معنی استعلا در اول کلمات می امد و گاهی معنی فعل را تغیر می داد مثلا « بر نشستن » یعنی سوار شدن و « بر نشاندن» (سوار کردن ) و بعد از اسامی که مصدر به باء اضافه می بود به کار می رفت مانند « به جهان بر » و نظایران. ۴- استعمال «فر» و «فرا» که اولی مخفف فرود» و دومی مخفف «فراز» است و در ابتدای افغال از این دو کلمه ترکیبات زیادی در آثار قدیم موجود است که امروز معمول نیست . کلمه «فرو» گاهی برای تأکید و گاهی برای تعین جهت فعل به کار می رفته است؛ مانند: بانک جراد بشنو در باغ نیمروز همچون سبوی نو که به اتش فرو زنند فرو رفت و بر رفت روز نبرد به ماهی نا (۱) خون و بر ماه گرد ترکیباتی از «فراز» نیز موجود بوده است ، ولی نه به فراوانی «فرا» مانند فراز امد ؛ فراز رفت . معانی دیگر نیز دارد, چون «فراز» به معنی بسته و «فراز: مقابل نشیب و «فرازکردن» به معنی باز کردن. ۵- موقعی که میخواستند که فعل را با یاء استمرای بیاورند , «می» و «همی » در اول فعل می آوردند و از ان معنی استمرار می گرفتند و از فعل جدا نوشته می شد ؛ مانند می روم و می کنم و گاهی بعد زا فعل می اآمد, مانند: بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربان آید همیگاهی در بین «می و فعل یا چند کلمه فاصله می انداخت از قبیل : «کنون خورد باید می خوشگوار که می بوی مشک آید از جویبار» ۶- وقتی که امروز میم نهی و دعا بر سر افعال مصدر با الف می آید,«الف» به «یا» بدل می شود؛مثلا میفکن و میازار در حالیکه در قدیم به فعل تغییری روی نمی داد , چون «مافکن و «مازار» و این بیشتر مربوط بهه رسم الخط است. ۷- استعمال «باز» در شعر این دوره به معنی قید اعاده و تکرار دیگر به معنی ایضاح دیده می شود مانند باز اوردن باز نمودن و غیره باز در اغاز جمله ها به معنی «پس» و «چون» به کار رفته است و گاهی به جای واو عطف استعمال می شد, و یکی از موارد دیگر که در قدیم مستعمل بود و امروز به کلی منسوخ شده این است که «باز» بر سر یک اسم می آید و معنی عود و بازگشت را می داد مثلا عمرولیث باز خراسان شده یعنی بار دیگر به خراسان رفت . «باز» به معنی بمعتی به کار رفته استغ مانند باز انکه یعنی با انکه و گاهی به همین معنی اسامی اشاره و ضمایر ترکیب شده است مانند باز ان و باز این و دیگر باز که به معنی قید و بیان مدت است مانند از دیر باز و غیره. ۸- در سبک سامانی «یای» استمراری و انشایی و تمنی و ترجی در اواخر افعال معمول بود و از اواخر قرن پنجم «یای» استمراری به همی و می تبدل شد در قرن ۶و۷ علامت استمراری بیشتر به صورت همی و می بر سر افعال در می لمد و از قرن هفتم به بعد در اکثر موارد یای استمراری استعمال نمی شود. ۹- حرف «تا» از ادات بیانیۀ زمان و مکان بود و کلمه «نیز» در قدیم به معنی دیگر بوده است مختاری غزنوی گوید: «دی باز در فکر انم که باد را با تاب سنبل سمن آرای تو چه کار گر نیز گرد زلف تو گردد بسوزمش از وصف آتش سر شمشیر شهریار» وکمله «بیش » را نیز به معنی دیگر می اوردند. ۱۰- کلمۀ اگر به معنی «یا» به کار می رفته است انوری گوید: تنگ است بر و مسکن گیتی زکبریا در جنب کبریای تو خود این چه مسکن است وین ظرفه ترکه هست بر اعدات نیز تنگ پس چاه یوسف است اگر چاه بیژن است ۱۱- استعمال »کجا» به جای «که : که تقریبا در شعر و نثر این دوره از مختصات به شمار می رودغ مانند:کجا شیر مردان جنگ اورد فروزندۀ لشکر و کشورند ۱۲- در شعر و نثر این دورۀ کلمۀ «ایدون » به معنی «چنین » و ایدر به معنی «اینجا: معمول بوده است و در قدیم اتفاق می افتد که چنین و اینجا استعمال کنند و امروز متأخرین به غلط «ایدون» را به معنی اکنون به کار می برند. ۱۳- «سوی» به معنی «برای» از مختصات این دوره است ؛ مثلا فردوسی گوید: شما سوی رستم به جنگ آمدید خرامان به چنگ نهنگ آمدید یا: گیسوی من بسوی من بدوری من است گر به چشم تو همی تافته مار آید ۱۴- کلمه «افسوس » به معنی «استهزا » و « مفت » از مصطلحات این دوره است و در آثار قرن هفتم نیز این هر دو معنیی را می یابیم ؛ چنانکه کلمه «شوخ » به معنی «چرک » و «مرد: به معنی »ملازم » وپادشاهی به معنی «مملکت » و سبک به معنی «تند» می بود. ۱۵- در نثر و نظم ین دوره هم الفهای عربی و هم الفهای اسمای خاص فارسی به صورت مماله عربی به «یا» نوشته می شد. مثلا سلاح و رکاب که ان را سلیح و رکیب می نوشتند و تلفظ می کردند. به حجاب اندرون شود خورشید چون تو گیری از آن دولاله حجیب ۱۶- ترکیباتی از افعال فارسی با مصادر عربی در شعر و نثر این دوره مبینیم که بعدا از میان رفته است مثلا حرب کردن نظر کردن و امثال آن. ۱۷- دیگر از مختصات نظم و نثر دوره سامانی ان است که در لغات عربی تصرف میکردند مثلا جمع عربی را علامت جمع فارسی جمع می بستند مثل معجزاتهای عجایبها و منازل ها همچنین کلماتی در این دوره وجود داشت که از لغت عربی مأخوذ بود اما صورت عربی خود را در زبان عربی حفظ نکرد بود کلمه ظلایع را به صورت طلایه به کار برده اند. ۱۸- حرف «مر» قبل از مفعول زیاد استعمال می شد و چنانکه بعضی از متاخرین پنداشته ان زاید نیست بلکه معنی تأکیدی دارد. ۱۹- استعمال الفاظ «دو دیگر» و «سدیگر» به جای دوم و سوم از مختصات این دوره به شمار می رود. ۲۰- کلمات صعب , سخت , عظیم و نظایر ان به جای «بسیار» و زیاد معمول بوده است که امروز به عنوان قید تاکید وصفی یا علامت صفت افراطی استعمال می شود. ۲۱- حرف «رام در قدیم بسیار مشوش است ؛ یعنی نمی توانیم قاعده مشخص و صریح برای آن در آثار قدیم بیابیم گاهی به صورت اختصاصی به عوض « برای م گاهی به غرض «تأکید» و زمانی بعد از مفعول به واسطه و احیانا زاید و بدون هیچ مقصودی استعمال شده است. ۲۲- دیگر از مختصات بارز نظم ونثر قدیم ان است که دو کلمه «آن » و «این» را علاوه بر اینکه برای اشاره دور و نزدیک و ضمیر اشاره و مالکیت در موارد تعریف و عهد ذهنی یا وصفی و ذکری به کار می برند ترکیبات دیگری نیز از انها می ساختند مانند «انک» و اینک (سکون کاف ) و انست و اینست و مانند: این است خوش بازارگان آن است بالا مشتری. ۲۳- در سبک سامانی ضمیر مفرد غایب همه جا «او» می باشد خواه در موارد ذوی العقول و خواه غیر ذوی العقول وهیچ وقت «آن» ضمیر اشاره را به جای او استعمال نمیکرد. ۲۴- در نظم و نثر قدیم «ش » مفعولی و اضافی را گاهی در مورد فاعل به کار می بردند مثلا: گرفتش فش و یال اسپ سیاه زخون لعل شد خاک اوردگاه ۲۵- ضمایر در نظم و نثر این دوره قاعده مرتبی ندارد؛ اولا فعل معطوف به جمع غایب را مفرد می آورده اند هر چند این کیفیت تا قرن هفتم هم در زبان فارسی دیده می شود اما در حال کثرت و شیوع ان در قرن چهارم و پنجم هجری است ثانیا حذف ضمیر ازفعال معطوف به متکلم واحد ؛ مثلا بر خواندم و به راه اورد ثالثا حذف ضمیر از متکلم مع الغیر مثل نرفتی به جای نرفتمی رابعا ضمیر جمع برای احترام مثلا اگر شما کشته شوی خامسا افراد لفظ مردم که امروز ما ان را جمع می دانیم. ۲۶- از اسامی به قیاس مصدر نمی ساختند مثلا از جنگ و فهم جنگیدن و فهمیدن استعمال نمی کردند ترکیب مصدری جنگ کردن فهم کردن را به کار می بردند. ۲۷- لغاتی در این دوره موجود بود که امروز به کلی متروک شده است مثلا در شعر و نثر این دوره کلمۀ «لون م به معنی «رنگ زیاد» به کار میرود یا «پرگشت» به معنی «حاشا و یا فرمان یافتن به معنی مردن ». ۲۸- دیگر مختصات لفظی این دوره ساکن اوردن حرف قبل از شمایر اسمی است در مورد اضافه مانند پدرم در این شعر: به خورشید روشن روان ازیر به جان پِدّرّم آن گرانمایه شیر » و همچنین در این دوره حروف مشدد را به جای دو حرف استعمال می گردند. ملکا جشن مهرگان آمد جشن شاهان و خسروان امد جز به جای محلم و دیبا بدل باغ و بستان امد ۲۹= استعمال «و» عاطفه را ر ابتدای اشعار و مصراع از مختصات سبک سامانی باید شمرد که در دوره های بعد از میان رفته است در اشعار شاهنامه این استعمال مکرر دیده می شودکچه باید مرا جنگ کابلستان و یا جنگ ایران و زابلستان حرام دارم با دیگران سخن گفتن [و] چون حدیث توگویم سخن دراز کنم ۳۰- فعل «نمودن » به معنی نشان دادن و ارایه کردن مستعمل بود و «نگاه داشتن» را به معنی مواظبت ومراقبت به کار برده است. ۳۱- فعل مستقبل محقق الوقوع را به صیغه ماضی می اوردند تا تحقق فعل را مؤکد گردانند ؛ مثلا در این شعر فردوسی که «شد» به جای «شود» به کار رفته است: چنین گفت رستم به رهام شیر که ترسم که رخشم شد از کار سیر و یا مولوی فرماید:مدتی این مثنوی تأخیر شد مهلتی بایست تا خون شیر شد و یا خواجه گوید: فکر بلبل همه آنست که گل شد یارش گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارشنثر در عهد سامانیان: ارباب تحقیق نثر زبان فارسی را به شش دوره تقسیم کرده اند: دوره اول یا دوره سامانی از قدیم ترین نثر زبان پارسی آغاز شده و تا اوسط قرن پنجم ادامه داشت نمونه کامل آن تاریخ بلعمی و حدود العالم است دوره دوم یا دوره غزنوی و سلجوقی اول که از نیمه قرن پنجم شروع و به نیمۀ ششم منتهی می شود نمونه آن تاریخ بیهقی و کلیله [و] دمنه است. دوره سوم یا دوره سلجوقی دوم وخوارزم شاهیان نثر فنی از نیمه قرن ششم آغاز شده و به اواخر قرن هقتم می کشد . نمونه ان مقامات حمیدی و مرزبان نامه است. دوره چهارم یا دوره سبک عراقی و نثر صنعتی از اواخر قرن هفتم اغاز شده تا اواخر قرن سیزده هم ادامه می یابد نمونۀ آن جهانگشای جوینی و تاریخ وصاف ولباب الالباب و نظایر ان است. دوره پنجم یا دورۀ بازگشت ادبی که از قرن سیزده هم تا قرن چهاردهم ادامه می یابد و نمونه ان منشات قائم مقام و نشاط و مؤلفات هدایت و نامۀ دانشوران است. دوره ششم یا دوره نویسی که از قرن چهاردهم تا امروز ادامه دارد از نثر عهد سامانی آثار زیادی به دست نرسیده و محدود به چند کتابی است که ذکر انها به تفصیل گذشت و شاید آثاری هم نبوده است برای اینکه در این عصر هنوز دانشمندان آثار خود را به عربی می نوشتند و کتبی که هم باقی مانده است یا تاریخی یا عملی است.به طور کلی راجع به سبک نثر دوره سامانی یعنی قرن چهارم همان مختصاتی را باید ذکر کرد که در مورد سبک نظم این دوره بیان کردیم منتهی مطالب زیر را که از اختصاصات نثر است به ان اضافه میکنیم: نثر عهد سامانی بسیار ساده و روان است و از هر گونه پیرایه و تکلیف لفظی عاری می باشد در این دوره تأثیر جمله بندی زبان عربی در نثر فارسی بیشتر از تأثیر لغوی ان است مثلا اگر از کتاب ترجمه تاریخ طبری یا ترجمه تفسیر طبری بیخواهیم عباراتی را به عربی برگردانیم فقط با تغیر لغات کافی است یعنی نویسنده معمولا جای کلمات را در جمله به همان صورت عربی حفظ کرده است و هر جمله از فعل و فاعل ومفعول تشکیل می شود و اگر جمله اجزای دیگر هم داشته باشد بعد از فعل اورده می شود . به همین جهت می بینیم که در این قبیل آثار هر یک از جمل دنباله ای دارد که عبارت از قیود و صفات مربوط به اجزای اصلی جمله است. گذشته از این جمله های حالیه تمیز به صورت عربی مفعول مطلق و امثال ان در این قبیل کتب فراوان دیده می شود که نشانۀ تقلید کاملی از سبک جمله بندی عربی است همچنین باید به خاظر داشت که در این دوره نظم منطقی در تلفیق جمل چندان مراعات نمی شود در بسیاری از موارد نمونه ترکیبات مشوش را در آثار این دورۀ مشاهده میکنیم .لغات عربی در آثار این دوره بسیار کم است جز در مورد حمد و نعت و یا آوردن جمل نعتی در دنبالۀ اسم پیغمبر و اسامی ائمه و غیر هم . اقبال ودرج در آثار این دوره معمول نیست. آیات قران فقط در موردی که رشته ظبیعی و اصلی به معنی اقتضا کند به صوررت کاملا مجزا از نثر ( نه عنوان رکن فنی و زینتی ) اورده می شود. شعر در نثر به عنوان تمثیل و استشهاد به کار نمی رود. از ضنایع بدیعی در نثر این دوره اثری نیست. کوتاهی جمل از مختصات این دوره است و جملات به شیوه آثار پهلوی موجز و مختصر است به طوریکه اگر یک کلمه از عبارت حذف شود موجب فساد جمله و اخلال مطلب خواهد شد. در جمله های متعاطفه یک فعل تکرار می شد و تکرار لفظ و تکرار یک فعل و حتی تکرار یک جمله عیب شمرده نمی شد و این شیوه کاملا متأثر از پهلوی است. دیگر از مختصات بارز این دوره به کار بردن لغات کهنه و فصیح زبان فارسی است که ذکر آن به تفصیل گذشت. این بود مختصات آثار نظمی و نثری عهد سامانیان و سبک معروف خراسانی. آل ناصر یاغزنویان(۳۵۱-۵۸۲ه) (۹۶۲-۱۱۸۶م)ابتکین از امرای سامانیان بود و در سال ۳۴۹ سپهسالار خراسان شد. پس از مرگ او حکومت قسمتی از ماوراء النهر تخارستان و غزنین به پسرش ابو اسحاق رسید که بعد از وی به یکی از امرای متنفذ ترک که غلام او بود(بلکاتکین) منتقل شد. سبکتکین در خدمت این امیر می بود و پس از وفات بلکاتکین لشکریان, سبکتکین را که شخصی کار دان و ستوده سیرت بود به امارت برگزیدند (۳۶۷). نوح بن منصور سامانی سبکتکین را لقب «ناصر الدین و الودوله» و پسرش محمود را «سیف الدوله » داد و حکومت خراسان به وی سپرد و محمود حکمران خراسان شد و روز به روز به قدرت انها افزوده می شد . پس از وفات سبککتین (۳۸۷) پسرش اسماعیل که از دختر البتکین بود به جای او نشست. محمود که مادرش یکی از حکمرانان زابل بود حکومت پدرش خواشت ؛ اما اسماعیل راضی نشد و بین هر دو جنگ در گرفت و محمود و پیروز گردید و دز غزنین متمکن شد و پس از انقراض سامانیان توسط ایلک خانیه کاملا مستقل گشت و در حدود سال ۳۹۰ ه . از ظرف خلیفه القادر بالله ملقب به « یمین الدوله» شد در سال ۳۹۳ بر «خلف ین احمد صفاری» غلبه یافت و خلف او را سلطان خواند . گویند محمود نخستین کسی است که این لقب را یافته است. سپس محمود متوجه هند شد و بر یک قسمت بزرگ هند مسلط گشت . دین اسلام و زبان فارسی را در انجا رایج ساخت . از این پیروزی ها و فتوحات مال و خواسته فراوان به دست اورد و در سال ۴۰۱ بلاد غور را مسخر ساخت و در سال ۴۰۳ نواحی مرغاب علیا و در سال ۴۰۷ ماوارء النهر را ضمیمه قلمرو خود کرد و دولت او از لاهور تا اصفهان و از سمرقند تا سیستان بسط داشت ع و در زمان محمود غزنه حکم دار العلم را داشت. گویند چهار صد شاعر در دربار وی بود این سلطان شعر دوست شاعر نواز ع علما و شعرا را تشویق می کرد و به آنها صلات گران می بخشید. دربار او را می توان از برزگترین دربار های علمی جهان دانست و عصر او از حیث فضلا ؛ ضعرا و فلاسفه درخشنده ترین عصر های علمی و ادبی است. شاعران و دانشمندان از اطراف به دربار این سلطان بزرگوار رو می نهادند و درگاه او ملجأ و پناهگاه فضلا بود. شاهنامه که افتخار مشرق زمین است در این عصر به امر و توجه او به وجود امد و آثار علمی و کتب تاریخی در این عصر تألیف شد که در جای خود از ان سخن خواهیم گفت. الو القاسم یمین الدوله محمود در سال ۴۲۱ دز غزنین وفات کرد پسران وی امیر مسعود در اصفهان و امیر محمد خان در «جوزجانان» بودند. بزرگان غزنین محمد را که کهتر بود به غزنین اورده و پادشاه ساهتند ؛ گویا که محمود را نیز بدو عنایتی بود امیر مسعود بر آشفت و با قوای عظیم به مقابله شتافت و در نتیجه موفق شد . از وقایع مهم در اوان وی هجوم ترکان سلجوقی به خراسان است که مسعود چندین بار آن را شکست داد و بالاخره در سال ۴۳۱ از طرف طغرل سلجوقی شکست خورد و به طرف هندوستان رفت و مردم محمد را به پادشاهی گزیدند. مسعود بالاخره در سال ۴۳۲ به قتل رسید و پسرش به خون خواهی پدر به جنگ با محمد آمد و او را شکست داد و در سال ۴۳۳ مقتول ساخت و خود تا سال ۴۴۱ در قید زندگی بود پس از مودود غزنویان دیگر قدرتی نداشتند و فقط پادشاهان از این سلسله در غزنین و حوالی آن و قسمتی از هندوستان سلطنت می کردند و خسور ملک آخرینن عضو خاندان غزنویان بود که در سال ۵۸۳ در لاهور توسط معزالدین محمد سالم غوری دستگیر و در سال ۵۸۹ در فیروز کوه پایتخت غوریان مقتول شد , با این حادثه دولت غزنویان به پایان رسید. از نتایج تاریخی این سلسله باز کردن راه هندوستان به روی دول اسلامی بود که پس از غرنویان مکررا انجا محل تاخت و تاز قرار داده دین اسلام و فرهنگ و زبان فارسی را در ان سر زمین رایج کردند.