واصل

از کتاب: یادی از رفته گان

میرزا محمد نبی دبیر واصل ولدمحمد هاشم ولادتش در(۱۲۴۴)ه ق درکابل واقع شده است. دورۀ ابتدایی تحصیلات خودرا بصوابدید پدرش نزد ملارحمدل خان درمراد خانی کابل آغاز نمود ودراثنای دورة تحصیلی پدرش وفات نموده است مادرش اورا بعد آشنایی چشمش بخط ودستش بقلم بخدمت میرزا محمد محسن خان دبیر بتلمذ سپرده . واصل بعد ازآن که درخط وکتابت ملکه یی بهمر سانید ازجمله محرران دفتر می بود . بعد ازوفات میرزا محمد محسن خان منشی حضور اعلیحضرت امیر شیر علی خان برتبۀ (دبیری) امیتاز یافت 

واصل را مشاور و محرور خود مقرر کرده و تمام امور مربوط را باو سپرده ) بعد از چندی محمد محسن خان درسمت شمال مؤظف گردیده وواثل را بمعاونی خود انتخاب نمود. واصل در غیاب و حضور  تا (۱۲۹۶ زمان وفات المیحضرت امیر شیر علی خان برتبۀ معاونی ایفای وظیفه می نمود بعد از وفات  اعلیحضرت امیر شیر علی خان چون اعلی حضرت امیر عبدالرحمن خان از ماوراء النهر به کابل می امد واصل باعده یی از بزرگان شهر باستقبال او بچهای ریکار رسیدند . اعلیحضرت امیر عبدالرحمن خان قلمدانی بواصل داد بمدازآن که به تخت سلنت جلوس نمود واصل نیز برتبۀ دبیری مقرر شد و تا آخرین رمق حیات خود بدربار اعلیحضرت امیر عبدالرحمن خان به عزت و اعتبار بسر برده پادشاه و شاهزادگان و مامورین دولت از در احترام به او پیش می آمدند و این مساء له از مکتوب اعلیحضرت امیر عبدالرحمن خان که پس از وفات واصل بمادرش نوشته و در صفحه (۷۷۵) جلد سوم سراج التواریخ  ثبت است محقق میشود.

مکتوب :

«رحمت بران مادر که چنین پسر بکنار آورده از شیر پاکش تربیت نموده من از وی راضیم خدا و رسول خدا از او راضی باد منصب جلیلۀ که او از دولت داشت نظر به حسن خدمت و صداقتش به میرزا غلام حسین خان پسر آن مرحوم عنایت و مرحمت شده بکسی داده نمیشود » وفات واصل باستناد سراج التواریخ که در جلد سوم در ضمن وقایع –(۱۳۰۹) ق ه در صفحه (۷۷۰) مینگارد :

واصل روز پنجشنبه چهاردهم ماه شوال (۱۳۰۹) ق ه در پغمان شده است . درین موضوع نیز از اشخاص معمر روایت است که میگویند «در باغ چهلستون به حضور اعلیحضرت امیر عبدالرحمن خان حاضر بود نزدیک عصر بغتتا بی محاباوی اختیار از مجلس خارج شد اعلیحضرت ملتفت شده فرمود که «به بینید که دبیر را چه شده اس » از پرسش احوال او معلوم شد که بمرض و با مبتلا شده اعلیحضرت به هیئت طبیه نوشته بود «طبیا نرا واضح باد که در معالجۀ دبیر سعی کرده احوال اورا بزودی برای من بنویسد ».

اتفاقا پرزه بدست خود واصل رسیده بود بعد از چند کلمه نثر این بیت را نوشته :

«در دم مردن مرا بر زندگی افسوس نیست

حیف دامانت که از دستم رها خواهد شدن »

و این مرض مرض الوفات او بود

واصل در اشعار از حافظ(رح) پیروی میکند و بجز حافظ بدیگری سر فرو نمی آرد بناءِ گفته است :

خامه ام هر چند (واصل )کلک استادان شکست

کلک حافظ میخراشد نوک اقلامم هنوز

اکثر غزلهایش به تتبع حافظ گفته شده از انجمله است :

از میکده در بستان امد سحری سرمست

آن فتنۀ هشیاران  پیمانل می دردست

بی غالیه گیسویش چون سنبل تر خوشبو

بی منت می چشمش چون نرگس شهلا مست

در عربده با مردم چشمان سیه مستش 

گه تیغ و سنان بر کف گه تیرو کمان دردست 

از نسبت ابرویش کارمل نو بالا

وز شهرت بالایش آوازة طوبی پست

از خجلت او خورشید بنشست چو او بر خاست

در خدمت او شمشاد برخاست چو او بنشست

گر جام جهان بین شد بر طعلت او خندید

ورباده مصفا گشت اندرلب او پیوست

جانها بمیان بر بست هر گه که کمر بکشاد

دلها بفغان بکشاد هر گه که میان بر بست

گر غازه دلارا شد بر چهرۀ او جا کرد

و ر سرمه عزیز افتاد بردیدۀ او بنشست

تا صورت ان بت را (واصل بمیان آرد

در کعبۀ دل بکسو بت های  هوس بشکست

بهاریه 

آمد بهار و لاله بر افروخت مشعله 

بلبل بشاخ سرو در انداخت غلغله

ساقی بصورت بلبل خوش خوان بیارمی

مطرب بساز پرده باو از بلبله

گفتم که چیست چارۀ غم پیر میفروش

می کرد در پیاله پی حل مساء له

رخت از حریم میکده بیرون کجا کشم

کز بهر عیش خوشتر از آن نیست مرحله

مرد آن بود که روی نگرداند از بلا

و زترکتاز غم نشود تنگ حوصله

(واصل ) بتلخ زهر غم دهر واژ گون

کردیم خوش بان لب شیرین معامله