اقتضاآت محیط و نژاد

از کتاب: افغانستان ، فصل سوم ، بخش مدنیت اوستائی

در سلسلۀ تاریخ باستانی "آریانا" بعد از مرحلۀ قبل التاریخ و دوره مدنیت پیش از "ویدی" و "ویدی" که به مهاجرت عناصر آریائی از حوزه اکسوس "باختر" و استقرار آنها به نقاط مختلف آریانا و ممالک همجوار هند و فارس منتهی میشود، در حوالی هزار ق م ستارۀ مدنیت درخشان دیگری طلوع میکند که میتوان آنرا "مدنیت او ستائی" خواند. مقدماتی که زمینه را برای ظهور این دوره آماده نمود در حوالی ۱۲۰۰ سال ق م چیده شده و از ۱ ق م به بعد اثرات مثبت آن طوری انبساط یافت که ازان کانون ثقافت و مدنیت بزرگ دیگری در شمال آریانا تشکیل شد و دامنه شعشعه باشی آن بصورت محسوس تا زمانه های مقارن حملات اسکندر دوام نمود. "مدنیت اوستائی" در حقیقت دامنه همان "مدنیت ویدی" است که هر یک بجای خود در همان کانون فروزان حیات آریائی در حوضه اکسوس "باختر" مشتعل شده و هر دو مانند مشعل درخشان یکی بعد دیگری در دامنه های کهسار و وادی های شاداب این سرزمین روشن گردیده و شعله درخشان آنها بعد از تنویر خطه مستعد آریانا بر حسب تقاضای وقت و مهاجرت پارۀ قبایل به ماورای جبال هم تابیده است چنانچه به رنگی که در فصل دوم گفته شد اولی حوزه سند و پنجاب را منور ساخت و دومی با پارۀ مهاجرت های تازه تر و مخصوصاً کشور کشائی های شاهان مقتدر بخدى و بعض عوامل دیگر تا حوزه بین النهرین را روشن نمود و در لباس تحول ازین هم بیشتر خاک های غرب آسیا نفوذ کرد.

"مدنیت اوستائی" عین "مدنیت ویدی" و "مدنیت ویدی" عین همان ثقافت قدیم تری است ست که بدان اشاره شد و از قرنهای متمادی بلکه هزاران سال در عروق آریائیهای کوه نشین این دیار ریشه دوانیده و وقت به وقت قرار ایجابات زمان به رنگ و صورت مخصوصی جلوه نموده است. بعد از عصر ویدی. بعد از عصر ویدی که شرح آن در فصل دوم گذشت مقتضیات زمان و زندگانی تازه تر سبب شد که از همان سرود قدیمه از همان اساطیر عناصر طبیعی، از همان مجمع ارباب انواع، از همان مبادی اولیه حیات آریائی، نظریات، معتقدات سبک زندگانی و بالاخره ثقافت مادی و معنوی تازه تری بمیان آید.

نا گفته نماند که دورۀ "ویدی" دوره ایست که قسمت زیادومهم مهاجرت قبایل آریائی از بخدی بسایر نقاط آریانا و ممالک همجوار هند و فارس در طی آن صورت گرفته و اختتام همین مسئله دورۀ مذکور را به پایان میرساند، به این ترتیب واضح معلوم میشود که مدنیت اوستائی را آریائی هائی بمیان آوردند که بطرف شرق و غرب به خاک های هندو فارس مهاجرت نکرده و به سرزمین اصلی و باستانی خود آریانا فیم و مسکون ماندند. بعبارت دیگر تهذیب اوستائی که در حقیقت یکنوع تجدید مفکوره وحیات وعقیده است بدست طبقه منور آریانا، همان طبقه ئی که وید و تهذیب آن مال ایشان است صورت گرفت و علت تشابه بین این مدنیت و تهذیب هم از هر نقطه نظر که سنجیده شده به این دلالت میکند که هر دو دریک خاک بمیان آمده و محصول ثبحر وابتکار یک قوم است.

پس مرام این فصل عبارت ازین است که تحت عنوان عمومی مدنیت اوستائی تطورات مادی و معنوی آریائی هائی را مطالعه کنند که با مهاجرت های بزرگ متذکره بطرف هند و فارس نرفته و در سرزمین باستانی و مستعد خویش آریانا ماندند و در اثر نفوذ ووراثت مدنیت کهن اولی آریائی و ثقافت عصر "ویدی" دارای نظام زندگانی جدیدی شدند و قرار اقتضای زمان و محیط اساسات مادی و معنوی حیات قدیم خود را شکل تازه تری دادند.

پیش ازینکه وارداصل مطلب شویم و آریائی هائی را که در آریا نا ماندند در فضای تهذیب اوستائی مطالعه کنیم در قسمت عمومیات مسائل به حیث تمهید باید مفصل تر صحبت کنیم تا علل اساسی رفورم اوستائی که بدان اشاره کردیم معلوم نبود. پیشتر گفتیم که اقتضا آت زمان و محیط چنین تقاضا میکرد که آریاهای باشنده آریانا در حیات مادی و معنوی قدیم خویش تجدید نظر کرده و به مفاد خویش و جامعۀ خویش راه های نوی باز نمایند.

در اواخر هزار دوم ق م مدنیت ویدی یا اقلاً آن حصۀ مدنیت و یدی که سرودهای معلوم آریائی از ان نمایندگی میکند بعد از دوام اقلاً هزار سال به قوت و تاثیر و تازگی زمانه های اول نمانده و تماس باداسیوها (بومیان هند در جنوب) و توریاها (آریاهای بدوی در شمال) مفکوره های متناقص وعجیب وغریبی وارد کرده بود که اگر از قوانین مدنی آریائی آریانا کشیده نمیشد نقص میکرد و این موضوع جلب نظر ریشی های دانا را نموده بود. پس زمان خود بخود ایجاب میکرد که در پایان یک سلسله مهاجرت های بزرگ آن دسته آریا هائی که در آریانا مسکون ماندند بحال و وضعیت و موقعیت و قوانین و نظامات حیات مادی و معنوی خود فکر کنند و میتوان این چیزها را ایجابات داخلی نامید.


همین قسم ایجابات خارجی هم در میان بود و تاثیر آن به هیچ وجه از عوامل داخلی کمتر نبود. تا زمانی که آریاهای کتله باختر از چوکات سرزمین اصلی خویش بیرون نرفته بودند، تماسی با عناصر دیگر نداشتند. در پایان عصر و یدی موضوع مهاجرت ها جنگ ها و مقابله ها معلومات ایشان را وسعت داد. در جنوب و جنوب شرق دراویدیهای هندی را بحیث دشمن تلقی کرده و ایشان را "داسیو" خواندند بطرف شمال از حوزۀ سر دریا گرفته تا نقاط مجاور بحیره خزر مخالفین آریائی و غیر آریائی در مقابل آریاهای مهذب باختری پیدا شد که از خود شعبات مختلف.

داشتند و رویهم رفته اوستا ایشان را بنام تورا Tura و دانو Danu یاد کرده. همین قسم بطرف غرب از جنوب سواحل خزر و مازندران و تبرستان گرفته تا حوزۀ بین النهرین و بابل که اوستا بوری Bouri خوانده چه اقوام آریائی مخالف و چه عناصر سامی هر کدام در اوسته واضح بحیث دشمن و مخالف تهذیب اوستائی تلقی شده و بجایش از ان واضح تر صحبت خواهیم نمود. پس محیط خارجی بیشتر تر ایجاب میکرد که آریاهای مقیم آریانا فکری بحال و آینده خود و کشور خود نمایند بعبارت دیگر مردان منور و دانسته ئی که در کوه پایه های آریانا با ترویج مدنیت ویدی مسئولیت حفظ عرق وعنعنات وتهذیب واخلاق صاف قوم را بعهده گرفته بودند و از قدیم ترین زمانی که خاطرۀ آریائی سراغ داده میتواند علم بردار مفاد مادی و معنوی آریائی بودند در پایان مهاجرت ها به بحران اخیر دورۀ ویدی خاتمه داده ور فور می که میخواستند بشکل قوانین اوستائی ظهور کرد مخاطرات فوق الذکر عوض اینکه در ارکان موجودیت آریاهای آریانا رخنه وارد کند در تقویت شالوده زندگانی نوین ایشان موثر افتاد و حس یگانگی تعاون، اشتراک مساعى، وحدت آمال در میان ایشان تولید نمود. دفاع منافع مشترک، سرپرستی حیوانات اهلی، حفظ خاک تشتت هائی را که بصورت موقتی در اثر جنبش ومهاجرت وکثرت قبایل تولید شده بود بزودی خاتمه داده بایک روح نو ومفکورۀ جدید نظام، مدنی، اجتماعی، سیاسی، اداری خودرا تجدید کردند و آریا نا باز جلوه گاه دومین مظهر تهذیب و ثقافت آریائی شد. همان مردمان اصلی که هسته حقیقی صاف نژاد آریائی را در بخدی تشکیل داده و وارث مبادى یک دوره طولانی تهذیب قبل التاریخی مشترک آریائی و مدنیت ویدی بودند بعد از جنبش مهاجرت ها در اثر اقتضای زمان و محیط داخلی و خارجی اصلاحاتی را به حال زندگانی جدید خود مناسب دانسته برشالودۀ اصولات کهن و مدنیت قدیم خود تهذیب جدید اوستائی را بمیان آوردند. آن دسته قبایلی که از خاک آریانا جدا شده در حوضۀ پست و یکرنگ و هموار کنگا مسکون شدند در میان "دراویدی" های بو میهند که خودشان "داسیوس" یاد کرده اند خود را بیگانه و خارجی دیده و بی اتفاقی ها و مخالفت های قبیلوی خود را کنار گذاشته از نقطۀ نظر سیاست پیش از هر چیز به تشکیل سلطنت پرداختند و بعد از آریائی های باختری دومین سلطنت آریائی را کنار سواحل کنگاه بمیان آوردند و برای اینکه نژاد آریائی در اثر دخول خون بیگانه مخلوط نشود بر علاوه طبقات "براهمه" و "کشا تریا" و "ویسیا" یعنی طبقه روحانیون و جنگجویان و اهل حرفه طبقۀ پست "سودرا" را هم تشکیل کردند، همین طور در شق مذهبی هم تغیراتی شروع شده سرزمین یکنواخت حاصل خیز هند به آنها تلقین نمود که دنیا و ما فیها همه از یک قوه ماورای طبیعی تراوش میکند انسان محتاج به نیرو و فعالیت نیست و در اثر ریاضت و از بین بردن قالب مادی بدن به روح بزرگ منشاء کائنات متوصل خواهند شد. این بود بصورت خلص اثراتی که محیط هند بر آریاهای مسکونۀ خود وارد کرد و از نقطه نظر اجتماعی سیاست و دیانت باب تازه و مخصوصی را برای ایشان کشود.


شاخه هائیکه بطرف غرب مهاجرت اختیار کردند "امادی" و "پارسوا" است که پیشتر شرح جنبش آنها از بخدی وسیر حرکت آنها در امتداد مجرای رودخانه های غربی آریانا و رسیدنشان به خاک های ماورای غربی دشت لوط و جنوب سواحل خزر شرح یافت و چون تاریخ حرکت آنها از باختر وخروج ایشان از سرحدات غربی آریانا متفاوت است قبایل امادی یعنی ماد که اولتر بحرکت آمده بود سواحل بحیرۀ خزر و دامنه های جنوبی آنرا که نسبتاً قابل زراعت بود مقر خود قرار داد. پارسوا که پسان تر کوچیده و از روی نیرو و تعداد نسبت به آمادی کمتر و ضعیف تر بودند اول به علاقه های کرمان جای گرفتند و چون علاقه های شمالی را مادها اشغال نموده بودند و بطرف غربسد سامی حایل بود در اراضی جنوب در سواحل بحر که خشک ولم یزرع بود قهراً فرود آمدند آمدند. امادی چون اولتر به اراضی جنوب خزر رسیده و بیشتر در خط سیر خود بطرف غرب آمده بود، زودتر و بیشتر با سامی ها مخصوصاً آئوری ها تماس پیدا کردند و سلطۀ چندین قرنۀ سامی در عرق و خون آنها بیشتر تاثیر افگند "پارسوا" که عقب آنها رسیده در اراضی امتداد سواحل اوقیانوس مسکون شدند بنوبه خود مدتی تحت سلطۀ سامی بودند و بعد از ان مادها برایشان حکمفرمائی کردند. این دو شاخه مهاجرینی که از کانون اصلی آریائی جدا شده و بطرف شرق و غرب رفتند هر دو با عناصر بیگانه تماس دائمی پیدا کردند و کم و بیش با ایشان منحل شدند شاخه شرقی یا آریاهای مهاجر هندی از بد و امر ملتفت و خامت موضوع شده و برای نگه داری عرق خود به پاره اقدامات نسبتاً اساسى متوسل شدند که عمده ترین ترین آن تشکیل طبقات است. دراویدی ها یا داسیوها که تعداد آنها در ماورای شرقی سندهو خیلی ها زیاد بود محض در اثر کثرت تعداد خود موجب تنزل عرق آریا گردیدند. مهاجرین در مقابل این خطر حتی المقدور در صدد علاج برآمده و موثرترین کار آنها تاسیس طبقه "سودرا" بود که با سایر طبقات معاشرت نمیتوانست ولی باز هم اصل مطلب شان کاملاً بدست نیامده و اختلاط در عرق وخون بعمل آمد. خطرۀ امتزاج خون وتنزل عرق برای شاخه غربی امادی و پارسوا مدهش تر بود زیرا علاوه بر سیاه پوستان بومی سواحل فارس نژاد بزرگ سامی نه تنها از روی تراکم بلکه من حیث آمریت و نفوذ وحکمفر مائی ومخصوصاً بواسطۀ مدنیت چندین هزار ساله ایشان را تهدید میکرد. مادها و فارسی ها مدتی جدا از هم و متفرق تحت ریاست ملکان خود زندگانی کرده و چون مدت مدیدی تابع نفوذ سیاسی و مدنی آثوری بودند بدون اینکه متحسس شوند خون عرق

و سجایای آنها رنگ سامی بخود گرفت و این نفوذ به اندازه ئی در عرق آنها اثر بخشید که بسا مورخین در میان مادها و آئوریها فرقی ندیده ایشان را دنباله آشوری و از عرق سامی حساب می کنند. معماری، شیوۀ رسم الخط و تحریر، اصول اداره، طرز حکومت و دربار، طرز لباس واصول ماندن ریش و موی سر و تمام مظاهر زندگانی ما دو فارس هو به هو نقش قدم سامی است که عصر اشوری و سرنگونی به آنها تحمیل کرده و رونه گروسۀ در صفحه ۲۳ جلد اول تاریخ اسیا حتى "مدنیت" عرب و فارس را تخم مدنیت "کلده واشوری" قمداد میکند و تو ماشک جرمنی در کتاب "مطالعات آسیای مرکزی" خود حینیکه از زبانهای پامیر صحبت میکند میگوید که مادها و پارسی ها خیلی ها تحت نفوذ سامی آمده بودند.


خلاصه دو شاخه مهاجرینی که از باختر وسائر کوهپایه ها و نقاط مرتفۀ آریانا جدا شده بطرف شرق و غرب رفتند و به مما لک همسایه یعنی هندو فارس منبسط شدند تخت تاثیر محیط های نو و اختلاطی که با اقوام بیگانه و عرق های مختلف پیدا کردند به تدریج چه از حیث نژاد و خون و چه از پهلوی عرف وعادات و آداب زندگانی، خواص و زبان و غیره تغیر کرده راهی را پیش گرفتند و بطرف هدف مخصوص بحرکت افتادند که تعقیب آنها ازین بیشتر خارج نگارشات ما است زیرا آنچه که اصل مرام این فصل را تشکیل میدهد صحبت در اطراف آن حصه آریائی هائی است که به دو جانب فوق الذکر مهاجرت نکرده در جلگه های حاصل خیز و دامنه های سرسبز و کوهای سر بفلک کشیده مسکن آریائی یعنی (آریانا) ماندند.

"آریانا" قطعه خاکی که آریائی ها در آن ماندند. سرزمینی است کهستانی که در میان اراضی پست چار دور خویش یعنی هامون و دشت فارس، اوقیانوس و حوضه سند و اراضی هموار جنوب روسیه و حوضه اکسوس شکل فلات مرتفع بخود گرفته که از آن آبهای جاری رود خانه های بزرگ به چار طرف افق جاری است. چوکات آریانای قدیم قراریکه ذکر رفت چیزی است طبیعی که ساختمان و چین خوردگیهای خودزمین و جریان رودخانه ها و حوضه های آن معین کرده و پسان تر تمام مورخین کلاسیک آنرا تکرار کرده اند. سرزمین آریانا که بصورت عمومی مرتفع و چشمه خانه رودخانه های گرد افق میباشد در خود پستی و بلندی ها و مظاهر مختلف الشکلی داردوروی هم رفته میتوان گفت که چند تیغه بلند سنگی تقریباً موازی هم از شرق به غرب امتداد یافته و تیغه وسطی بلند ترین و طویل ترین همه است که از گوشه شمال شرق شروع و از وسط فلات آریانا بطرف غرب ممتد میباشد. با این وصف بعلاوه تیغه های فوق الذکر دو گره کهستانی شکل فلات را کامل تر ساخته و آن یکی عبارت از گره سنگی پامیر در گوشه شمال شرق و دیگر گره وسطی است که توده کهستانات مرکزی آریانا را تشکیل میدهد. تیغه های کوها و قلل توده های که ذکر شد همیشه از برف پوشیده و سفید مینماید. دره ها و دامنه های زیبای آن بهترین ییلاق و مناظر کهستانی جهان را تشکیل داده و اخر دامنه ها به حاشیه شمال وغرب وجنوب به تپه ها و جلگه های فراخ وحاصل خیز منتهى میشود. دو توده کهستانی شمال شرق مرکزی آریانا سرچشمۀ یکدسته رو د خانه های خورد و بزرگی است که به ترتیب از قلل شامخۀ پر برف به دره های هول انگیز و از انجا به دامنه های نرم فرود آمده بعد از آبیاری جلگه های داخلی به چهار گوشۀ افق جریان می یابد و بالاخره جمعی به اوقیانوس هند میریزد، دسته با آمو به بحیره او رال منتهی میشود و قسمتی به هامون منتهی میگردد. از میان رودخانه های آریانا چهار رودخانۀ بزرگ آن که عبارت از اکسوس (آمو) هریرود هلمند واندوس (سند) باشد خیلی مهم و در سر نوشت یک قسمت مدنیت آسیا رول مهمی بازی کرده اند زیرا سواحل زیبا و حوضه های حاصل خیز آنها مهد یک قسمت ثقافت بشر به شمار میرود.