آمنه فدوی

از کتاب: پرده نشینان سخنگوی

این شاعره به تاریخ ۱۷ ربیع الاول  سنه ۱۲۷۶ ۳ هجری قمری در کابل تولد یافته پدرش سردار نور محمد خان و مادرش دختر سردار محمد اکرم خان پسر امیر دوست محمد خان بود نور محمد خان که در زمان سلطنت امیر عبدالرحمن خان نایب الحکومه قندهار بود به تعلیم و تربیه اطفال خود توجه خاص داشت طوریکه آمنه خانم از طفولیت فارسی و قران شریف آموخت ومفسر محدث خوبی بود برعلاوه بر آن قریحه شعری نیز داشت و از جوانی نیز شروع به سرودن اشعار نمود . روایت می کنند که آمنه خانم خیلی با حوصله بود ، چنانچه وقتیکه هفت ساله بود در گلویش غدودی پیدا شد و حکیمان آن زمان آنرا بدون دوای بی هوشی جراعی کردند ولی مریضی کوچک به وجود آورد ، با وجود درد طاقت فرسا آه هم نکشید و حتی از هوش هم نرفت .

وقتیکه آمنه خانم به سن رشد رسید با سردار محمد سرور خان وهاب خیل ازدواج نمود ولی بعد از چند سال شوهرش وفات کرد ، و آمنه خانم بعد از چندی به نکاح سردار عبدالحبیب خان پسر سردار عبدالقیوم خان از از بت خاک درآمد ، از چهار طفل این خانم که دو از محمد سرور خان و دو هم از عبدالحبیب خان بود و یکی هم به سن بلوغ نرسیده و  همه در طفولیت دنیا را وداع کردند  . بعد از وفات شوهر دوم خویش آمنه خانم به کلی تنها مانده در یک جا بسر نمیبرد . و گاه در خانه برادر خود وگاهی هم در خانه نایب السطه و با یکی از خویشاوندان ودوستان متعدد خود بسر میبرد ، امیر عبدالرحمن خان بنابر احترام که نسبت به اوداشت  در سال ۵۰۰ روپیه کابلی معاش برایش مقرر کرد . 

آمنه خانم با سه تن از خانم های همعصر خویش دوستی زیادی داشت که یکی آغا جان دختر امیر دوست محمد و زوجه سردار محمد علی خان و دومی علیا جناب خانم امیر حبیب الله خان و سومی 

۱مشاهیر نسوان .

۲بعد از تجسس زیادموفق شدم از سردار محمد هاشم خان برادر شاعر قمر جو معلومات نسبتاً مفصلی راجع به حیات وی حاصل کنم و خود را موظف میدانم که د راینجا از مهربانی سردار موصوف تشکر نمایم .

۳ تذکره نسوان ملا محمدصدیق آخوند زاده 


عالیه بیگم خانم نایب السلطه بود  .

این خانم در اواخرعمر خود بسیار عابده و تهجد گذار گردید و باستثنای روز های عید همیشه روز میگرفت و سه چله کشیده در ماه رمضان اعتکاف داشت و آمنه ماع در کندز شاه اولیا اطاق مخصوص داشته اکثر اوقات خود را در آنجا مگذشتاند و و بمضاحتی دو ماه در آنجا می ماند خیلی سخی بود و بپول خود نقشه کشیدو مسجد آباد کرد یکی در باغ عمر مردان که اکنون بنام مسجد مبرزاا قمر الدین ذکر میشود و دومی در ده  پوستین دورها . 

آمنه خانم دو بار به سفر حج رفت وقتیکه بعد از اداری مراسم حج و زیارت مدینه منوره و بیت المقدس با دیگر حجاج بعزم مراجعه وطن در شهر ااخیر الذکر در موتر سرویس نشست در حینیکه موتر میخواست حرکت کند به آواز بلند صدا کرد .

خدایا من مرگ خود را در مکه معظمه و مدینه منوره میخواستم با ز وقتیکه به بیت المقدس رسیدم خیال کردم درینجا خواهم مرد جون درین سه سر زمین بمرگ خود نایل شدم ازینجا ناامید میروم ؟

چند لحظه بعد موتر چپه شد ولی هیچ کس آسیبی نرسید جز آمنه خانم که در اثر صدکه ایکه برایش وارد  گردید توری جان داد مسافرین نمیدانستند که با نعش وی چی کنند و بعد از مشوره فیصله کردند که او را در همانجا دفن نمایند ئوسه خانم  که با او بودند میدانستند که کفن و همه اسباب تدفین در خورچین این مرحومه موجود است  لذا نعش اورا شستهد برای دفن آماده ساختند درین وقت شخص از بیت المقدس رسید و گفت :

امشب خواب دیدم که خانمی از جمله حجاج افغان وفات کرد و من او را در کنار قبر حضرت بلال دفن میکنم .

همه از چنین تصادف عجیب بجز بحیرت افتادند  و نعش مرحومه را بجای موصوف قل داده در آنجا بخاک سپردند .

وفات آمنه خانم در سنه ۱۲۰۳ یا ۱۲۰۴ اتفاق افتاد. 

چنانچه در بالا ذکر شد آمنه خانم از زنان تعلیم یافته وفاضله زمان خود بود  و شعر و ادبیات علاقه مفرطی داشت  خود نیز شعر میسرود و فدوی تخلص میگرد این غزل نمونه طبع وی است .

تا نظر در چمن وضع جهان  وا کردم                                               صنمی بپذ که بردیده بنما کردم 

نه چمن نه رنگ داشت و مه گل بوی بقا                                          حیرات آلود بهر سوکه تماشا کردم 

شرح چشمی جو مگس کردم  وبس شرمیدم                                       هر متاعی که از این سفا تمنا کردم 

گر بمحشر  زمن از حاصل دنیا بسرسند                                           گویم افسوس همه خواهش بیجا کردم 

ذره نیست بکف زین سفر دور و دراز                                            عفو خواهم ز خدا آنچه  خطاها  کردم 

                                                    فدوی  با خجالت بکشی روز جزا 

                                                    ز آنکه در عالم ام فانی چه مهیا کردم ؟