الحادی و العشرون علاالدین آتسز حسین
سلطان علاالدین آتسز پسر سلطان علاالدین(حسین)جهانسوز بود،(و از پدر خرد مانده)و در خدمت(هردو)سلطان غیاث الدین و معزالدین بزرگ شده بود و پیشتر ملازمت او(بحضرت)غزنین بود بخدمت معزالدین راوی چنین روایت کرد(۵):که وقتی معزالدین را عارضة قولنج افتاد چنانچه امید خلق از حیات او منقطع شد(۶) امرا غور درین کار با هم (درسر)اتفاق کردند:که اگر سلطانرا واقعه فوت باشد
(۱)مط:برفتند و رهی کی بطرفی عزیمت کردند و حسام الدین به کالیوان رفت و علیشاه به غزنین رفت و هریک بطرفی عزیمت کردند و سلطان علالدین(۲)مط:در نیکوداشت.(۳)مط:و وروایت چنین نقل کرده اند(۴)مط:اتسزبن الحسین.راورتی:سلطان علالدین اتسز بن سلطان علالدین الحسین جهانسوز(۵)مط:کند(۶)مط:گشت.
غوریان طبقه(۱۸) (۳۸۰)
سلطان علالدین آتسز را بخت غزنین بنشانند. حق تعالی از داروخانه و اذا مرضت فهویشفین(۱)شربت صحتی بسلطان معزالدین فرستاد و صحت یافت و منهیان ازین حال و تدبیر بخدمت سلطان آنها(۲)کردند. سلطان فرمود که:علالدین را زا حضرت غزنین نقل باید کرد نباید که مکروهی بواسطه غضب انسانیت بدو اصل شود.علاالئدین بحضرت بامیان رفت بزنزدیک بنو اعمام خود و بتخت بامیان به سلطان بهالدین سام بن سلطان شمس الدین بن ملک فخرالدین مسعود رسیده بود چون آنجا رفت او را اعزاز کردند وولایتی از بایمان بدو مفوض فرمود بعد از چندگاه دختر او را به پسر مهتر خود(ملک)علالدین محمد داد چنانچه بعد ازین در طبقات ملوک بامیان تحریر یابد. انشااله تعالی.
چون حوادث ایام بساط مملکت غیاث الدین و معزالدین در نوت و سلطان بهالدین سام برحمت حق پیوست علالدین آتسز از حضرت بامیان به جهت(طلب)ملک غور و تخت فیروزکوه بخدمت سلطان محمود خوارزمشاه رفت آنجا اعزاز بسیار یافت و در بابا او اکرام پادشاهانه مبذول فرمود و امرای خراسان را چون العخان(۳)ابی محمد و ملک شمس الدین اتسز و مجد الملک ویز مرو با تمام لشکر خراسان بمدد او نامزد(۴)فرمود وروی بضبط ممالک غور آوردند.سلطان محمود از فیروز کوه روی بدیشان نهاد و مصاف ایشان بشکست چنانچه پیش ازین دو قلم آمده است بازگشت و بسلطان محمد خوارزمشاه پیوست تا بعد از(فوت و)شهادت سلطان محمود ملک خان هرات و آتسز حاجب لشکرهای خراسان(۵)بطرف فیرئوو کوه بیامدند و علالدین آتسز را بتخت غور نصب کردند و بازگشتند ملوک غور وامرا او را منتقاد شدند اما مخالف میان او وامرا غزنین و ملک تاج الدین یلدوز(۶)ظاهر شد و موید الملک محمد عبدالله سیستانی
(۱)قران،الشعرا ۸۰(۲)آنها:اکنون این وظیفه را ضبط احوالات و اتسخابر گویند (۳)مط:الف خان ای محمد.راورتی:الغ خان ابی محمد.اصل:الغ خان ای محمد.(۴)اصلکبالا کل داد نامزد.(۵)مط:ملک خان در هرات امیرحاجب و لشکرهای خراسان(۶)مط:یلدز.
غوریان طبقه(۱۸) (۳۸۱)
وزیر غزنین بود و پادشاه نشان با او در حدود گیلان و مرغ نوله(۱)مصاف دادند لشکر او منهزم شد سلطان علالدین اتسز(۲)پادشاه عالم و عادل پرور بود کتاب مسعودی در فقه محفوظ او بود و در تقویت علما و تربیت خانواده اهل علم جدی بلیغ میفرمود و هرکه را از ابنا علما مجتهد می ا یافت(به)نظ عاطفت خودش مخصوص میگردانید و چون بتخت نشست ملک علالدین (محمد)را از حصار اشیار غرستان(۳)مخلص کرد و بسبب قتل عمر سلسمان باز بقلعه بلروانش(۴)بازداشت و مدت چهار سال ملک راند تا ملک نصیرالدین حسین امیرشکار از غزنین باز آمد(۵)در میان غور با او مصاف کرد در حدود جرماس(۶)برمیمنه سلطاتن علالدین ملک قطب الدین حسین (بن علی ابی)علی بود(۷)و حمله کرد بر میسره ملک نصیرالدین حسین(ولشکر)غزنین را بشکست و هزیمتی را تعاقب نمود(۸)و ملک نصیرالدین (حسین)برقلب سلطان حمله کرد سلطان را نیزه زد و ترکی از لشکزر غزنین سلطانرا(برسر)گرزی زد جنانجه هر دو چشم مبارکش بیرون افتاد(۹)(و از اسپ در افتاد ملک نصیرالدین حسین بر زیر سر سلطان سوار بایستاد)ملک قطب الدین از عقب هزیمتی باز آمد و برملک نصیرالدین حمله کرد و سلطان را باز استد(۱۰)و بطرف خطه سنگه برد و در راه سلطان برحمت حق پیوست واو را در جوار اسلاف ملوک خاندان شنسبانیان دفن کردند علیه الرحمه مدت ملک او چهار سال بود (وکسری)و چون او در گذشت پسران او(۱۱)متفرق شدند ملک فخرالدین مسعود به غرستان(۱۲)آمد به قلعه سناخانه(۱۳) بالارفت ومدتی آنجا بود و پسر کهتر او جمشید نام در حادثه کفار مغل بولایت هریروت الرود در دره چشت آب(۱۵) شهادت یافت
(۱)مط:بحدود کیدان ومرغ نوله.راورتی کذا(۲)مط:اتسر.راو.رتی:اتسز(۳)مطکاشار غرجستان مخلص فرمود(۴)اصل:یک واتش(۵)مط:لشکر آورد.(۶)اصل:حرماس(۷)راورتی ملک قطب الدین حسین بن علی ابی علی(۸)مط:کرد.(۹)مط:مکمباکرش از جابخاست.راورتی:از جای برخاست یا:بیرون افتاد(۱۰)مط:یستد(۱۱)مط:پسرانش(۱۲)مط:غرجستان(۱۳)مط:ستاخانه.راورتی:سناخانه ستاخانه.پ:ستاخانه(۱۴)مط:بندار غرستان.راورتی کذا.اصل:بند و غرستان(۱۵)اصل ئو پ:جست آب.مط:خشت آب راورتی کذا،شاید دره چشت اوبه باشد.
غوریان طبقه(۱۸) (۳۸۲)
و آن هردو پسر بزرگرت و ملک خان هرات بردست بندگان سلطان محمد(۱)خوارزماشاه شهادت یافتند(و)بسیار کوشیدند چون تقدیر نبود هیجکدام بیگادشاهی نرسیدندکحق تعالی پادشاه مسلماننان را سالهای بسیار باقی و پابند دارد(۲).(والله الباقی و الدایم).