کوشک سلطنتى لشکر گاه از نگاه ملک الشعراء استاد عنصرى

از کتاب: لشکرگاه ، بخش گفتار چهارم

بفر قصر تو شد خوب همچو عقد بدر 

هوای بست ولب هیرمند و دشت لکان 

اگر بدیدی نعمان سرای فرخ تو

رۀ سدیر وخورنق نگوفتى نعمان 

ز محکمی بی بنیاد او به بیخ زمین 

ز برتری خم ایوان آن خم کیوان 

گر از بلند رواقش نظر کنی سوی شیب 

ستاه بینی روی زمین کران به کران


همان طوری که بنده و همکار دانشمند جناب خلیلی روز اول کشف لشکرگاه به تاریخ 26 حمل سال 1327 پهلو به پهلو در پای دیوار های نیمه ویرانه بارگاه سلطنتی محمود و مسعود قدم میزدیم و هنوز کوچک ترین مفکورۀ راجع به کوشک دشت لکان پیش خود نداشتیم در روشن ساختن اسرار این ویرانه های با عظمت که 95 سال فراموشی هست و بود آن را به کلی ناپدید ساخته بود مشترکا قدم هائی برداشتیم که خاطرۀ آن جز تاریخ شده و امروز یا فردا و یا هر وقتی که از لشکرگاه یاد کنیم و یا در ان مورد  سطری

کوشک سلطنتی لشکرگاه از نگاه ملک الشعراء استا دعنصری


سرای فرخ بی نظیر در افاق 


یکی از مدر.کات با افتخار ملی


قصیدۀ امیر عنصری و متن آن در نثر


سحرای سبز یا شاد روان پیروزه رنگ



امیر عنصری در داخل کوشک دشت لکان


ابیاری و سر سبزی دشت سوزان


جدول آب و حوضچه های قصر


دانه های شبنم روی بساط سبزه و گل


بنویسیم از تذکار آن ناگزیریم زیرا همانطور که باستان شناسان به ضرب بیل و کلند در انکشاف معلومات مربوطه وجب به وجب در عرض و طول و عمق زمین لشکرگاه پیش رفتند ما با خامه و مشعل تحقیقات تاریخی وادبی وارد صحنه شده و در بالا زدن پرده های اسرار قصر ، قصری که به اصطلاح جوزجانی نظیران در آفاق نبود سهم گرفتیم. بعد ازینکه در ماه ثور ۱۳۲۷ بعد از معاینه خوابه های حوزۀ هیرمند بکامل مراجعت کردم اولین مقاله مفصل خودم را مربوط به لشکرگاه که در شماره اول سرطان ۱۳۲۷ مجلۀ آریانا نشر شده است به دوست دانشمند نویسنده و شاعر توانای معاصر خلیل الله خان خلیلی اهدا کردم. ایشان دوماه بعد در شماره آریانا مخصوص ماه سنبله سال مذکور تحت عنوان : "لشکرگاه و قصر سلطان" مقالۀ نشر کردند و ازین ناتوان قدردانیها فرمودند و در پایان مقالت موجز و بسیار مفید خود پازچه بسیار زیبائی در ستایش لشکرگاه از قلم استاد سخن سرایان عصر محمود ملک الشعراء عنصری بصورت ضمیمه فرستادند که اینجا نظر به ارتباط موضوع مقاله و پارچه شعر هر دو را نقل میکنیم و بعد با تبصره چند در متن اشعار کوشش میکنیم تا از روزنه نگاه عنصری کوشک سلطنتى غزنویان را یکجا معاینه کنیم. 


اینک متن مقاله:

بعد از القاب : تتبع واستقصا ، کاوش ها و کوشش ها که در مقاله لشکرگاه خود مندرج فرموده بودید شادم که پس از روزگاری مرا بدان آورد که سخنان چند بدان پیشگاه گرامی تقدیم کنم . لشکر گاه زابل که یادی از حشمت دولت با عظمت صفاریان و شکوه گیتی ستانی و جهانگیری شهنشاه بزرگ وطن یمین الدوله و امین المله ابو القاسم نظام الدین محمود غزنوی انار الله برهانه می باشد در بطون تاریخ این کشور مقام شامخی دارد بر شما بود که در پیرامون آن صفحه مشعشع بدان گفتار زیبا پیرایه بندیده آنرا با هوامش وتعلیقات عالمانه خویش روشن گردانیده آن کاخهای بلند که اکنون با گردش روزگار و تحول سال و ماه مفاوز واتلالی بیش نمانده زمانی صحنه آزمون قلم و قریحت توانای گویندگان و شعرای بزرگ کشور بوده منتها این قدر فرق دارد که نبشته های حماسی و ترانه های افتخاری آنها امروز به تذکرات غم انگیز و حسرت نوای ماها عوض شده امیر عنصری و فرخی در اقبال عظمت و جلال آن مبهوت میشدند و هر چه می سرودند متکی بر مناعت ملی و نازش های ادبی بود و شما و امثال شما زیدکم الله هر چه مینگارید قطرات اشکی است که به آن متروکات ملی و بقایای باستانی نثار میگردد فرخی چنانکه شما در مقالت خود اشاره کردید قصر سلطانی را در اقصای سهمگین صحرائی میدانست که ریک اومیدان دیو، خوابگاه اژدها بالین ببر بستر شیر ژیان بود خروش هیرمند از کنار شهر بست بیدارش میکرد منظر عالی شه از فراز دژ لکان و کاخ سلطانی دیدگانش را نور می بخشید باد میوند که با مشک وبان آمیخته بود بر رویش می وزید ، مرکبان جانور کش و بیجان که از آب رکاب داشتند و از بادعنان نظر خورده بین موشکافش را جلب مینمود از بست تا میمند بستایش مقام خواجه بزرگ آفتاب کار مندان رهسپار میشد امیر عنصری با وصف آنکه قلم و قریحت توانای وی از بیان هیچ چیزی عاجز نبود در ستایش آن کاخ با شکوه از گفتار باز می ماند و در مقابل آن بزرگی و عظمت خضوع خویش را بخاموشی ادا میکرد ، ابیات پایان از چکامه ایست که در ثنای محمود وستایش لشکرگاه سروده. من گفته های نفیس وی را بشما فرستادم اگر لازم میدانید بر مقاله خویش ذیل نمائید و احترامات مرا بپذیرید

بفر قصر تو شد خوب همچو عقد بدر

هوای بست ولی هیرمند و دشت لکان

اگر بدیدی نعمان سرای فرخ تو

ره سدیر و خو رنق نکوفتى نعمان

ببویش اندر عطار هندوان عاجز

بر نگش اندر نقاش چینیان حیران

یکی نگاشته رنگی که بی تکلف رنگ

شود ز دیدن او دیده ها نگارستان

فروغ او بشب تیره نور روز سفید 

هوای او بزمستان بر نگ تابستان

به پشت ماهی پایش ببرج ماهی سر

زهی باصل و سر بر جهاش برسرطان

بهار طبع و لیکن بدو بهار خریف

ارم نهاد ولیکن بدو ارم خلقان

ز محکمی پی بنیاد او به بیخ زمین

ز برتری خم ایوان اوخم کیوان

ور از رواق گشادش نظر کنی سوی آب

همه قوای جسد بینی و غذای روان

بروی صحرا چندانکه چشم کار کند

کشیده بینی پیروزرنگی شاد روان

بلور حل شده بینی به پیش باد صبا

شکن گرفته چوزلف بتان ترکستان

ز عکس آب هوا سبز گشته چون خط دوست 

سپهر سبز و چنان سبز گشته چون بستان

ز سبز کلۀ خرما درخت مطرب وار

همی خرو شد بلبل همی زند دستا

گر از بلندر و اقش نظر کنی سوی شیب

ستاره بینی روی زمین کران بکران

بساط ارزق بینی فراخ در شبنم

بران بساط پرا گنده لؤلؤ ومرجان

دگر یکی بدرخانه ژرف در نگری

کشیده بینی حصنی زگو هر الوان

روان تخت سلیمان و آب زیر روان

بسان صرح ممرد که خلق از و بگمان

زعکس او متلون شده چو قوس قرح

و گر بخواهی شو بنگر و درست بدان

شده است بسته زبانم زوصف کردن او 

بوصف هرچه بخواهی منم کشاده زبان

بدین لطیفی جائی بدین نهاد سرای

نکرد جز تو کسای شهریار در گیان

همیشه تا به جهان در بود قرآن و قرین

قرین دولت بادی بصد هزار قرآن

چون قراریکه در تمهید این مبحث اشاره نمودیم تحقیقات تاریخی و ادبی ماهم را جمع به لشکرگاه قدم به قدم مراحل انکشاف خود را پیمود وتذکاران قدم ها ولو هر قدر کوچک هم باشد درین مجموعه بی مورد نیست به تعقیب ابیات زیبای امیر عنصری پارچه نثری را نقل میکنیم که ضمن مقاله ئی در شماره دوم سال اول ژوندون پنج سال قبل نشر شده است و صورت نثر نظم فوق است و دران کار دیگری نکرده ایم جز اینکه تار و سوزن گرفته و دانه های غلتان مرواریدا بدار اشعار او را به رشته کشیده ایم اینک آن رشته:

"قصر تو در هوای بست و لب هیرمند و در دامان دشت لکان درسایۀ فرشاهی به در عقد شده اگر نعمان سر ای فرخ ترا میدید دروازه کاخ سدیر و کوشک خورنق را نمیکوفت زیرا قصر تو که به بویش عطار هندوان عاجز و به رنگش نقاش چینیان حیران مانده چنان رنگ آمیز است که بی تکلف رنگ دیده از دیدن آن نگارستان شود و فروغ او به شب تیره نور روز سفید را ماند این کاخ چنان ارج و بلند است که پایش بر پشت ماهی و سر برجهایش بر برج سرطان اصابت کند از محکمی پی بنیاد آن به بیخ زمین رسد و از برتری خم ایوان آن به خم کیوان خورد اگر از رواق کشادش سوی آب نظر کنی قوام جسد و غذای روان یا بی بر روی صحرا چندان که چشم کار کند شاد روان پیروزه رنگ بینی کشیده و برروی آب بلور حل شده بینی که به پیش باد صبا چون زلف بتان ترکستان شکن گرفته و از عکس آب هواچون خط دوست و سپهر چون بستان خرم سبز گشته ، از کله سبز درخت خرما بلبل مطرب وار همی خروشد و دستان زند. از بالای رواق بلندش زمین کران تاکران ستاره نماید و بر بساط ارزق دانه های شبنم در ومر جان جلوه کند بدرخانه اگر ژرف در نگری حصنی بینی کشیده از گوهر الوان وتخت سلیمانی سلطان در بارگاه کاخ جائی باشد که از زیران آب روان گذرد و از عکس الوان آن قوس قزح در سطح پهناور آب گسترده شود و با اینکه بوصف هرچه بخواهی کشاده زبانم از تعریف کاخ بسته زبانم زیرا جائی بدین لطیفی وسرائی بدین نهاد جز تو ای شهر یار کسی در گیان بنا ننهاد پس تا قران و قرین در جهان است قرین دولت باشی" این پارچه زیبای عنصری که از نظر بداعت شعری ارزش آن پیش همگان مسلم است از نظر معلومات تاریخی و معماری و مهندسی و هنری سند بسیار مفید و قیمت داری است زیرا قراریکه دیدیم استاد عنصری مانند نقاش چیره دست آنچه کاخ سلطنتی کوشک دشت لکان دیده همه را رسم کرده و مانند کمرۀ خود کار کلیات و جزئیات قصر سلطان را گرفته به آیندگان انتقال داده است . درست است که امیر فرخی سیستانی در طی مسافرت های خودش از سیستان به بست از آب هیرمند ، از دژ شهر و از منظر عالی شه فراز آن و از دورنمایی کوشک لشکرگاه در دشت لکان صحبت کرده است . دیدن لشکرگاه از نظر فرخی دلچسپ است ولی دیدنی است از دور که عظمت بنا و کاخ را در دامان پهناور دشت لکان ترسیم میکند . درست است که بیهقی از نظر تاریخ و اصل نسبت بنای کاخ به محمود ومسعود حرف های دارد و زندگانی سلطان مسعود و خدم و حشم دربار وی را با جزئیات حیات رسمی و خصوصی سلطان شرح میدهد ولی اگر این پارچه امیر عنصری نمی بود از نوشته های ایشان یک سلسله معلومات مفید و قیمتدار را استخراج نمیتوانستیم . فرق میان فرخی و عنصری در معرفی قصر سلطانی لشکرگاه این است که اولی کاخ را از بیرون آنهم از دور دیده و دومی علاوه برینکه منظرۀ خارجی بنا و استحکام بنیاد و بلندی و فراخی رواق ها و چشم انداز های بدیع آنرا یکسو روی سطح بلورین آبهای هیرمند و سوی دیگر جانب بساط پیروزه گون صحرا شرح میدهد مانند رهنمائی که نو واردی را به داخل قصری رهنمونی کند دست خواننده را گرفته اطاق به اطاق تالار به تالار میگرداند تا چشمش از دیدن نقش و نگار و تصاویر رنگه و الوان گونا گون نگارستان شود و از بوی عود ومشک وبان بیهوش گردد. عنصری آنقدر تصاویر و نقش و نگار در دیوارهای داخل کاخ سلطانی دیده که به اصطلاح او اگر چینی ها میدیدند حیران میشدند و جا دارد بگوئیم کوشک سلطنتی مانند ارژنک مانی یک پارچه نقش و تصاویر بود ، نقش و تصاویری که بیننده از دیدن آن مات و مبهوت میماند. درازمنه قدیم در قصور سلطنتی عود میسوزانیدند و عنصری حتما در روز کاران محمود و مسعود روزهای خوشی در معیت سلاطین غزنوی گذرانیده و از آنهمه بوها بیهوش و مدهوش شده و آنقدر در طرز بیان خود این همه خوش بوئی ها را در کارگاه دماغ خواننده نزدیک میسازد که بعد از تقریباً هزار سال ما هم آنرا ماهم استشمام میکنیم معلومات استاد عنصری از نظر تو پو گرافی و موقعیت محلی قصر ، از لحاظ زراعت و باغ داری و آبیاری نکات بسیار مفید و دلچسپ دارد و برای کسانیکه لشکر گاه را امروز در دامان دشت سوزان و بی آب و علف نگاه می کنند در خور بسیار دقت است. اگر از طرف دیگر تحقیقات باستان شناسی و کشفیات حفاری به کمک ما نمیرسید شاید قبول بسیاری از نکات متذکرۀ عنصرى مشکل وحتى غیر ممکن معلوم میشد ولی بقسمی که در بحث حفریات لشکرگاه مختصرا شرح دادیم نه تنها گردو نواح و پیرامون قصر سبز بود و باغ های شکار و تفریح دران نواحی وجود داشت بلکه آب ذریعه ارهت و چرخ های بسیار بزرگ و قوی به ارتفاع ۱۲ و ۱5 متر از سطح رودخانه بلند کشیده میشد و ذریعه جویچه ها و نل های گل پخته و لوله کشی های فنی در باغ ها و حتی در داخل اطاقهای قصر جریان داده میشد چنانچه مجرای آب و حوضچه در داخل تالار دربار کوشک سلطانی به ملاحظه رسیده است و مهندس هیئت حفریات فرانسوی در پلان داخل قصر انرا ترسیم کرده است. هکذا قراریکه شرح دادیم در صفحه وسط باغ شکار که پیشاپیش حصص وسطی لشکرگاه ساخته شده بود و محوطه بزرگ مربع آن با دیوارها ومدخل بزر گی تاحال موجود است حوض هشت ضلعی کشف شد. شبه نی نیست که علاوه از آب هایکه ذریعه ارهت و چرخ از رودخانه گرفته میشد جوی ها و کنال های دیگری هم بود که مانند نهرسراج امروزی از نقاط مقابل گرشک فعلی آب را به دشت لکان درحواشی دور و نزدیک قصر سیر میداد و با این آبها (روى صحرا چندانکه چشم کار می کرد شادروان پیروزه رنگ) جلب نظر می نمود و کله های درخت خرما تا فاصله های دور فضا را سبز و معطر ساخته بود و بلبل و هزار دستان در شاخسار انبوه آن داستان سرائی میکرد این معلومات از نظر بسط زراعت و نهال شانی برای ریاست آبیاری و بهره برداری رود هیرمند که مقر خویش را در جوار خرابه های لشکرگاه، انتخاب کرده است بسیار مفید و قیمت دار است زیرا به شهادت یکی از بزرگترین خداوندان سخن که خود بچشم سرکاخ لشکرگاه و کاخ نشینان آن را دیده سبزی دامان صحرا و دشت های گرد و نواح لشکری بازار را مشاهده میفرمائید . بساط فراخ ارزق که دانه های درشت شبنم چون لؤلؤ و مرجان روی سبزه ها و گل های آن نشسته بود نشان میدهد که کاخ و پیرامون ان را چه بستان خرم و دلاویز فرا گرفته بود، عنصری از تخت سلطان و از جریان آب زیر تخت صحبت میکند، این صحبت ها دیگر در روشنی تحقیقات باستان شناسی حکم تخیل و مبالغه های ادبی و شعری ندارد بلکه حقیقت مسلم است حقیقتی که صورت واقع کیف آنرا بیشتر شرح دادیم. هر قدر درین پارچه قصیده استاد دقت شود ملاحظات بسیار مفید دیگر وارد میشود و یقین داریم با همین تبصره مختصر هم  که اینجا بعمل آوردیم خوانندگان گرامی با ملک الشعرای دربار محمودی همنو اشده و خواهند گفت:

بدین لطیفی جائی بدین نهاد سرای

نکرد جز تو کس ای شهر یار در گیان