پروا و وار و واری
پروا درپیشین روزگاران معنا هایی داشته ،گاهی دور از معناهای امروزی و گاهی نزدیک به این معنا ها . چنان که در لغت فرس اسدی آمده است : پروا فراغت است و سراسیمه را نا پروا گویند . دقیقی گوید:
ابو سعد آن که ازگیتی از او برگشته شد بد ها
مظفر آن کـه شمشیرش ببـرد از دشمنـان پروا
پروا در این بیت به معنای آرامش و آسایش و خوشحالی معنا دارد.
مولانا پروا را به معانی گوناگون نزدیک و حتا برابر با معنا های کنونی بکار برده است .
پروا یعنی ضرورت و نیاز :
تو پــــرٌ و بال داری مـرغ واری
به پرٌ و بال مردان را چه پرواست
اکنون بر « مرغ واری » درنگ کوتاهی می کنم :
این دوواژه اگر با فشار آواز بر مرغ خوانده شود « مانند مرغ » معنا می دهد و هرگاه وار را با فشار اداکنیم با ی که ضمیر متصل مفردمخاطب است ، مرغ وار یا مرغ مانند استی معنا می دهد . واری در زبان گفتار مانند وار پساوند تشبیه است . به این عبارتها بنگرید : امشب روز واری روشن است. این نوشته آب واری روان است. این رخداد خواب واری یادم می آید . این میوه قند واری شیرین است .
پروا به معنای توجه وارج گذاری :
چون نباشد عشق را پروای او
اوچو مرغی ماند بی پروای او
پروا به معنای ارج گذاری و ارزش نهی :
خـــویشتن آراســته از بهــراو
خود ورا پروای غیردوست کو
پروا پابندی و دلبستگی :
نی مرا پر وای سر خاریدن است
نی مرا پروای دین ورزیدن است
پروا امروزه معانی گوناگون دارد که از عبارتها دریافته می شود.
ـ پروای فلان را نداشتن . یعنی از همان شخص ترس نداشتن ، به همان شخص اهمیتی قایل نبودن.
سنایی هم پروا را به همین معنا به کار برده است :
نی دلم رادر غمت پر وای من
نی مرا در عشق تو پر وای دل
دربیت دیگری پروا را به معنای غم و اندیشه به کار می برد که می گوید:
آنرا که غرض صحبت و دیدار تو باشد
اورا چه غم تاش و چه پروای تکین است
نا پر وایی به معنای بی اعتنایی و بی توجهی که امروزه بی پروایی می گویند . می گویند فلان بی پرواست یا بی پروایی می کند. سنایی گفته است :
چون نار اگرم فروختن فرمایی
چون باد بزن شوم ز نا پروایی
ـ پرواندارد ! مهم نیست ! بگذار هرچی شود شود .
ـ ادم بی پروا : کسی که به هیچ قید وبستی پابند نیست که چنان که گذشت ، در قدیم نا پروا می گفته اند.