حالت اطمینان

از کتاب: از کوچه عرفان

در قران مجید آیاتی راجع به اطمینان قلب وارد شده از جمله : یاایتها النفس المطمئنه . و نیز الذین آمنوو تطمئین قلوبهم بذکر الله الا بذکر الله تطمئین القلوب ؛ و نیز در قصه ابراهیم (ع) که گفت رب ارنی کیف تحتی الموتی قال اولم تومن قالی بلی و لاکن تطمئین قلبی »

اطمنان قلب و آرامش دل ثمرۀ ایمان کامل است ایمانبه اینکه خداوند یکی است بازگشت همه باوست . جمیع صفات کمالیه از علم و قدرت و رحم و عنایت و شفقت و حکمت و امثال ان است و از آفریدگار یگانه است و هر چه آفرید چنان می باید که هست و در عالم امکان بهتر از انچه هست ممکن نیست و هر چیزی بجای خویش نیکوست . اگر چه حکمت ان بر بنده پوشیده باشد . اطمینان حالت اعتماد دل است بر وکیل یعنی بر خداوند که :نعم المولی و نعم الوکیل است ، اعتماد بر اینکه چنانکه در خور فضل و کرم خداوند است انچه خیر اوست و مطابق حکمت الهی است او خواهد رسید چون بنده باین مقام رسد دگر حراسان نشود بلکه اعتماد تام حاصل کند و قلبش آرام شود و اطمینان بیابد *۲۶۱

ابو نصر سراج گوید : اطمینان به سه قسم است یکی اطمینان عامه است که چون بذکر خدا مشغول شوند اطمینان یابند که خداوند دعای انها را اجابت خواهد فرمود وروزی انها را خواهد رسانید و آفات را از آنها دفع خواهد کرد این اشخاص در این حال دارای نفس مطمینه هستند یعنی به ایمان و اعتماد .

دوم اطمینان اهل خواص است که راضی به قضای الهی هستند و در بلای صابراند و حال اخلاص و سکونت خاطر و اعتماد دارند و بر کلام الهی که در آن الله مع الذین اتقو و الذین هم محسنون و ان الله مع الصابرین ؛ دلبسته و بآن امید وار اند . 

سوم : اطمینان اخص خواص است که در وادی حیرت سرگردان میشوند زیرا انها در مقام خداوند بطوری ماخوذ به هیبت و عظمت او هستند و بطوری واقف اند بانکه خداوند لایدرک " . مصداق « لیس کمثل شی ء و لم یکن له کفوا احد » است که سکونت قلب ندارد بلکه در عطش تمنا واقع اند و « رب زدنی فیک تحیرا» می سرآیند.

و شیخ عطار در مقام حیرت در مقاله چهل و سوم منطق الطیر گوید:

بعد از آن وادی حیرت آیدت                      کار دائم درد و حسرت آیدت 

هر نفس اینجا چو تیغی باشدت                      هر دمی اینجا دریغی باشدت 

اه باشد درد باشد سوز هم                            روز و شب باشد  نه شب نه روز هم 

از بن هر موی آنکس نه به تیغ                      میچکد خون می نگارد ای دریغ 

عاشقم اما ندانم بر که یم                   نی مسلمانم نه کافر پس چی یم 

لیکن از عشقم ندارم اگهی               هم دل پر عشق دارم هم تُهی 

و حافظ (رح) گوید :

در این شب سیا هم گم گشت راه مقصود           از گوشۀ برون آی ای کوکب هدایت

از هر طرف که  رفتم جز حیرتم نیفزود           زینهار ازین بیابان وین راه بی نهایت 

این راه را نهایت صورت کجا توان بست           کش صد هزار منزل پیش است در بدایت

ای افتاب خوبان میجوشد اندرونم                    یک ساعتم بگنجان در گوشۀ عنایت 

عشقت رسد بفریاد گو خود بسان حافظ             قرآن زیر بخوانی یا چارده  روایت *۲۶۲

حضرت خواجه رندان همانند صد ها عارف روشن ضمیر از خداوند استدعا میکند که خداوند مرا پناه ده و در امان بدار از بیابان بی پایانکه ادمی در ان سر در گم و محو نا پدید میشود و برای رسیدن به نور حقیقت در سرابهای ان از پا در می اید و سر انجام هم نمیتواند بسر منزل مقصود برسد و این راه که پایان و نهایاتی ندارد زیرا بیشتر از صد هزار منزل و مرحله در پیش است که باید سالک از این مراحل و منازل با اطلاع کامل و استرشاد پیرو مرشد و رهدانی که عنایات ربانی در شان وی معطوف است گذشت زیرا اگر راه شناخته نشود و رهدانی دست سالک را گرفته ازین منازل پر خطر عبور ندهد چگونه  میشود این راه طی گردد؟

پس باندیشد و دریابید که طی کردن راه عشق ورندی ان چنانکه دیگران می پندارند سهل و آسان نیست و من در طی طریق این منازل در شب سیاهی گرفتار امده ام که تاریکی است باعث گم شدن سر منزل مقصود از نزدم شده است پس ای کوکب درخشان و تابان و هدایت کننده ای ماه طلوع کن و مرا در این بیابان تاریک و ظلمانی رهنما شو *۲۶۳

و یا:

وصل خورشید به شب پردۀ عمی نرسد                که در آن آیینه صاحب نظران حیران اند *۲۶۴

و یا:

 در هر طرفی که گوش کردم                       آواز سوال حیرت آمد   

سر نا قدم وجود حافظ                             در عشق نهال حیرت آمد 

و یا :

بده کشتی می تا خوش برانیم                    از این دریای نا پیدا کرانه    

وجود ما معمایست حافظ                        ک تحقیقش فسون است و فسانه

و بالاخره همین حالت حیرت است که منجر بمشاهده میشود..