لویکان غزنه
مباحثی که در صفحات گذشته از نظر خوانندۀ گرامی گذشت، بطور مقدمۀ موضوع بوده، و باستناد برخی از منابع موثق و تحلیل لغوی وجود پشتو را در اوائل ایام اسلامی نشان دادیم.
اگر در آینده این موضوع ثابت نشود، که تمام این کتیبهها پشتو است، همین قدر بکلی روشن است، که زبانهای این کتیبه ها با پشتو قرابت کلی داشته، و اشتراک الفاظ و کلمات آن بدلائل قوی زبان شناسی ثابت است .
اکنون میرویم که اصل موضوع کتاب را به محضر شریف خواننده گذاریم و آن موضوع تاکنون بکلی مجهول مانده، بنابران روشن ساختن آن در تاریخ و زبان شناسی اهمیت بسزائی خواهد داشت.
تاریخ لویکان مانند تدریج هفتالیان قدیم و دودمانهای دیگر کابلستان روشن نیست و فقط در برخی از کتب با نام (لویک بالا و یک بر میخوریم. و همین قدر میدانیم، که باین نام اشخاص در تاریخ گذشته اند.
از آن جمله لنگورت دیمزسکه شناس و مورخ دانشمند انگلیسی مینویسد «در حدود ۲۶ ه حکمران محلی غزنه ( شاه لاریک) نام است ولی شخصیت وی بکلی مجهول است. چون با هندوشاهان اتحاد داشت گمان برده می شود که وی نیز هندو باشد. بعد از وبلکاتگین بدستیاری آل سامان بر غزنه تصرف جسته و بار نخستین در سنه (۳۵۹ه) درین شهر سکه زد. بعد از بلکا شخصی بنام (پیری) در غزنه را از و بگرفت »
اما این ولا یک بنظر بنظر نویسنده سطور یک شخص نبود، بلکه دودمان بزرگی است، که در غزنه و گردید و اراضی مربوط آن سلطنت و با کابلشاهان و رتبیلان زاول اتحاد و قرابتی داشتند که مورخان ما چنین ذکر آنها کرده اند:
ابو سعید عبدالحسین بن ضحاک بن محمود گردیزی که در حدود ۴۴۰ زندگی داشت، در شرح یعقوب لیث صفاری چنین مینویسد:
«پس (یعقوب) از سیستان به بست آمد و بست را بگرفت و از آنجا به بنجوای و نگین آباد آمد و بارتبیل حزب کزد، و حیله ساخت و رتبیل حرب کرد، و حیله ساخت و رتبیل را بکشت و بنجوای بر خود بگرفت، و از آنجا بغزنین آمد و زابلستان بگرفت و شارستان غزنین را بپا افگند و بگردیز آمد و با ابو منصور افلح بن محمد خاقان که امیر گردیز بود حرب کرد و بسیار کشش کرد، تامردمان اندر میان شدند، و او منصور گروگان بداد و ضمان کرد که هر سال ده هزار درم خراج بسیستان بفرستد و از آنجا باز گشت و سوی بلخ رفت و بامیان بگرفت اندر سنه ست و خمسین و مأتین » بشرحیکه بعد ازین خواهم داد، ابن افلح امیر گردیز که مورخ همشهریش از و ذکر مختصر نمودن یکی از شاهان دودمان (لویک) بود.
در سیاست نامه نظام الملک که در (۶۸۵ه)نوشته شده، جنگهای الپتگین را با امیران کابلی و غزنوی آورده و گوید: که الپتگین با امیر بامیان که (شیرباریک) نامداشت جنگید دو شیر را بگرفت و از و در گذشت پس ازین بر کابل حمله آورد، و بچه کابلشاه را بگرفت که این شهزادۀ کابل داماد لویک بود. در همین ایام، امیر غزنین لویک هم گریخت و سر خس رفت
ازین روایت سیاست نامه بخوبی روشن می شود که لویک نام فردی نبود، بلکه دودمانی با بن نام خوانده می شد که با کابلشاهان پیوستگی مز او جت داشتند. زیرا اگر یک نفر بنام لویک و دی، که بسرخس گریخت پس آن لویک که به قلعه رفت و جنگ کرد و بعد بیست روز گرفتار شد که بود
این خاندان تا اواسط قرن چهارم هجری نیز در غزنه حکمدمیراند و چون در سنه (۳۵۱ه) الپتگین غزنه را از لویک آنجا بگرفت، یکسال بعد در (۳۵۲ه) وی بمرد و پسرش اسحاق در غزنه بجایش نشست.
درین وقت باز لویک بر غزنه حمله آورد، ولی چون شاه سامانی منصور بن نوح بدستاری اسحاق پرداخت پس غزنه در دست وی ماند .
بعد از در گذشت اسحاق در سنه ۳۶۵ ه میر پری نجایش نشست، ولی مردم غزنه شاه سابق خود امیر لویک را باز خواستند, و او یک بندد پسر ما باشاه بر چرخ( لوگر جنوبی کابل) حمله آورد .
محمد بن علی بن محمد بن حسن بن ابوبکر شبانکارئی که مجمع الالعاب را در سنه (۷۲۵ه) نوشت، در یک نسخه خطی این کتاب نام ملک غزنی را (لویل) نوشته امد، ولی این نیز سهو کاتب است که اصل آن بدون شباهت ( لویک ) بوده است
(۵)
عبدالحی گردیزی علاوه بر ابو منصور افلح که ذکری گذشت، از یکنفر دیگر این خاندان نیز نام برده است. این شخص ابو سهل مرسل بن منصور را فلح گردیزی نامداشت، که از رجال دوره محمود و مسعود در غزنه بواد و در سنه ۴۲۱ه چون سلطان محمود در در گذشت و امیر مسعود پسرش به نشابور آمد، عهد و لوای القاد ربا لله خلیفه بغداد را که نشانۀ شناسائی رسمی سلطنت بود، همین ابو سهل مرسل بن منصور را افلح گردیزی آورد و امیر مسعود مرسل را نیکوی گفت و امیدهاء نیکو کرد
ازین ذکر گردیزی مورخ عصر غزنوی آشکاراست، که بقایای دودمان لویکان در دریا غزنویان نیز وجود داشته رجال سیاست مدار معروفی بودند، که آموز سفارت در بارها را بعهده داشته اند، و قرار این اشاره محمل گردیزی سلسلۀ رجال این دود مان را چنین می شناسیم : سهل ( تولد حدود ۴۰۰۰ه) بن مرسل (تولد حدود۳۵۰ه) بن منصور (تولد حدود ۳۰۰ه)بن افلح (۲۵۶ه) الی آخر که در نمودار تاریخی آخر کتاب نیز توضیح داده خواهد شد.
لویک
این نام تجلیل کلمه (لوی) یعنی (بزرگ و سردار ) پشتو است ه در آخر آن همان (ک) تجلیس و تحلیل ضمن شده است .
در لهجه های مختلف پشتو مطابق تعبیر و انحراف ادای حروف صائت این کلمه نیز(لوای-لاوی-ل و ی ) و غیره تلفظی شود که لاویک طبقات ناصری و لویک سیاست نامه هر دو صحیح و اداهای مختلف این کلمه اند مگر انوک و لویل تحریف محض است.
لوی بو او دراز در پشتو عظیم و زرگ و سردار رهبر است، لویان جمع آن بر سرداران بزرگ اطلاق می شد و این کلمه نیز مانند زنبیل و شیرو کیدار و کشتری از القاب تحلیلی دودمان شاهی است.
در یک بیت که شرح آن بعداخواهد آمد لویان ( جمع لوی ) و لو با ( اسم حالت لوی) هم آمده، و از آن هم پدید می آید که اصل کلمه ( لوی) بوده و به الحاق (ک) تجلیل شده است .
ک ف تجلیل و تحبیب
در عنعنات و زبان و روایات و کردار و لباس و تمام مظاهر اجتماعی حیات انسانی برخی از بقایای مخفی و پوشیدۀ مواریث اسلاف موجود است که در بادی امر چیز های سطحی بنظر می آید ولی اگر بدیدۀ اعتبار نگریسته شود همان مظاهر ریشۀ محکمی در تاریخ داشته ومتواتر از اسلاف باخلاف رسیده و بسیار از زوایای پوشیده تاریخ را روشن می سازد .
در پشتو اکنون (ک) را با آخر کلمات ملحق می سازیم و این قاعدۀ گرامری درد و مورد تطبیق می شود. مثلاً اگر خواسته باشیم چیزی را تغییر نمائیم مانند کوږ کوږ ک (کجک)ږ -مږ ک (موشک ) خر ، خرک که درین موارد حقیقی مراد است .
ولی در اسمای مردم این قاعده برعکس است، یعنی (ک) اواخر اسماء مردم گاهی تجلیل و زمانی تحبیب را معنی میدهد. و این دستور لسانی دراز منۀ گذشته در پشتو آمده و (ک) تجلیل مخصوصا در اواخر اسمای بزرگان و دودمانهای شاهی موجود بود، و از همین قبیل است کلمه (لویک) تجلیل (لوی).
در اسماء اعلام قدیم پشتو این دستور بکلی و فراوان رایج است:
بارک، اڅک، سنگ ، خنک ، هوتک ، شیتک از اعلام و اجداد بزرگوار پشتونها اند. و دودمان شاهی سردار پاینده خان مرحوم را نیز پایند ک کهول گویند، زیرا شاهان محمد زائی ازین خاندان اند
در اسمای اعلام اکنون نیز زمرک، شبرک، ببرک ، خیر ک و امثال آن فراوان تند، نام وزیر معروف سلطان محمود(حسنک) نیز از همین مقوله تجلیل است .این دأب قدیم را چنانکه در شرح کلمات مهروز کی و شاوو خواندید از زمان قدیم در اعلام مشاهیر و بزرگان می بینم، و قبل از لویکان نیز برخی از نامهای تاریخی بچنین شکل موجود اند.
قیاسی بر همین دستور تاریخی و دأب اسلاف است، که لویک را از لوی پشتوبامتق ک ف مجلل ساخته اند، و طوریکه گفتیم این تصغیر و توهین نیست. پشتونها اگر بابا(پدر ) را با یک و یا شاه را شاهک و شاهور میگویند من باب تصغیر نیست بلکه تجلیل و تحبیب است .