گرامیداشت بهاران در فرهنگهای معاصر و باستان

از کتاب: مقالات استاد احمد یاسین فرخاری
05 September 2024

جشن بهار، جشنى است قديمى و بين المللى، به قول برخى دانشمندان براى انسانهاى اوليه چيزى غيرطبيعى تر از طبيعت وجود نداشته است. پديده هاى شگفت انگيز طبيعت، به ويژه تكرار قانونمند روز، ماه، فصول و سال هركدام به گونه یى احساسات او را زير تأثير ميگرفت و با تداوم خود ادراك و مفاهيم گوناگونى را در مخيله اش شكل میبخشید.  فرا رسيدن موسم بهار با تمام زيبايى هاى آفرينش از يكسو و آوردن پيام پايان گرفتن سوز سرماى زمستان از سوى ديگر، براى انسانهاى نخستين كه تداوم حياتشان رابطۀ تنگاتنگـى با شرايط طبيعى داشت، از هر جهت مايۀ شادمانى و سزاوار جشن و پايكوبى بوده است؛ لذا ميتوان تصور كرد كه مراسم جشن بهار قدمتى به درازاى پيدايش حيات جامعه بشرى بر روى كره زمين داشته باشد.

   جشن بهار در حقيقت بيان رنگارنگ وجد و سرورى است كه به همراه نوزايى طبيعت تمامى كائنات را در بر ميگيرد و هر مخلوقي  به تناسب شرائط حيات مادى و معنوى خود به گونه یى ويژه برگزار مینمايد. لذا جشنى است جهانشمول و بين المللى.

   نخستين اطلاعات مكتوب از جشن بهار متعلق به قوم سومر میاشد كه حدود 5000 سال پيش از اين با ايجاد خط ميخى، براى اولين بار در تاريخ بشرى ثابت كردند كه ميتوان تفكر و تجربيات جامعۀ انسانى را جاودانه كرده، آن را به انسانهاى ديگر و نسلهاى آينده انتقال داد. به نظر اكثريت قريب به اتفاق سومرولوگها اينان از آسياى ميانه (تركستان) به بين النهرين كوچ كرده در آنجا نخستين سنگ بناى تمدن بشرى را پى نهادند.

   واژۀ جشن از فارسي ميانۀ زرتشتي Jashn و اصل اوستايي Yasna به معناي ستايش و ستودن آمده است، بدين ترتيب مي توان فهميد كه اكثر جشن ها بنمايۀ ديني دارند.

   عبريان قديم كه بيشتر درسرزمين مصر باستان مسكن گزين بودند، فرا رسيدن بهار را با شيوه هاي اعتقادي خويش جشن ميگرفتند و آن را گرامي ميداشتند. برعلاوه ايشان اوضاع جوي يك سال كامل را به اساس دوازده روز متفاوت از نخستين ماه فصل بهار تعيين و تخمين ميزدند، كه آن را به نام ( باحوراء ) ياد ميكردند. « باحورا » يا تقويم هواشناسي ايشان كه از علم نجوم و فلك آن زمان مايه گرفته بود، نشانده آن بود كه وضعيت آب و هواي هر يك ازان روزهاي شناخته شده، بيانگر وضعيت كلي آب و هواي هر يك از ماههاي دوازده گانه درسال است. به بياني ديگر، هر يك ازان روزها نمايندۀ وضعيت كلي اوضاع جوي  همان ماه مربوط است، كه به اساس آن امور زندگي خويش را تنظيم مينمودند. 

   و اما عید فصح: همه ساله با فرارسيدن پانزدهم ماه عبري نيسان در فصل بهار، يهوديان سراسر جهان با برگزاري يكي از مهمترين اعياد مذهبي خود يعني “فصح ” خروج از مصر و آزادي اجداد خود را يادآوري ميكنند.

   نام فصح  از كلمه‌ یی در تورات كه با لفظ “پاسَح” آمده است به معناي گذر كردن، جستن و رحم كردن گرفته شده است و به نامهاي ديگري نيز خوانده شده است كه اين اسمها به اين دليل است:

   عيد فطير يا مصاها : از آنجا كه يهوديان هنگام خروج از مصر فرصت كافي براي تهيۀ خمير جهت پخت نان نداشتند، ناگزير از خمير ترش نشده “فطير” استفاده كرده، نان فطير ساختند كه در زبان عبري “مَصا” نام دارد و يهوديان در اين عيد تنها مجاز به استفاده اين نوع نان هستند.

  عيد جشن بهار:  اين عيد همواره در فصل بهار واقع مي شود ، بنابرين اين عيد را جشن بهار نيز مينامند.

   جشن آزادي: اين عيد، جشن آزادي بني‌اسرائيل از مصر است.

   ايام فصح  8 روز ( در اسرائيل 7 روز ) ادامه دارد كه دليل آن هم اين است كه پانزدهم ماه نيسان كه آغاز اين جشن است، روزي است كه بني‌اسرائيل از مصر خارج میشوند و روز هفتم زماني است كه قوم بني‌اسرائيل به درياي سرخ ميرسند.

   چند روز قبل از شروع اين عيد، همه يهوديان موظفند كه تمام محل زندگي خود را از حامص پاكسازي كنند. حامص در زبان عبري به معناي خمير ( از انواع گندم و جو ) يا هر چيزي كه از آن تهيه شده و يا حاوي اندكي از آن باشد است.

  در كشورهاي عربي ظاهرا جشن نوروز وجود ندارد؛ ولي مردم مصر، سوريه و لبنان در آغاز بهار سنتهايي دارند كه گوياي آئيني تاريخي در حوزۀ تمدن كشورهاي عربي است.

   در مصر و به خصوص در مصر عليا همه مردم خواه مسيحي يا مسلمان جشني برگزار ميكنند كه آنرا “شم النسيم” مينامند. اين مراسم يك نوع جشن بهار است و اگر “شم النسيم” را تحت اللفظي ترجمه كنيم، معناي آن چيزي ميشود مثل “هوا خوري” يا بهتر بگوييم ” از نسيم لذت بردن. درين كشورها روز 21 مارچ ، يعني اول حمل نه تنها فرا رسيدن بهار جشن گرفته ميشود؛ بلكه آن روز، روز مادر نيز هست و اين روز در سوريه و لبنان تعطيل رسمي است. در اين روز فرزندان خانواده جشن بزرگي براي مادر خود برگزار ميكنند و به او هديه ميدهند. غير از ين سنت خانه رويي و پاک كردن خانه به صورت گسترده یي در سوريه و لبنان وجود دارد. مردم خانه ها را پاك و آن را سفيد ميكنند و اين هم نماد نو شدن خانه براي مادر است. جشن گرفتن براي مادر خانواده در ايام نوروز را ميتوان در برخي نقاط آسياي ميانه نيز يافت. اگر چه اين مراسم امروز ديگر اجرا نمیشود. مثلاً تا چند دهه پيش در پامير در روز نوروز بزرگ به مادر خانواده يك شاخه بيدمشك هديه ميشد. بيدمشك خود نماد تنها الهه زن در حوزۀ تمدني باستانی ماست.

 و بالاخره درحوزۀ تمدني خود ما : از دورۀ اشكانيان به علت نابودي آثار، شواهد مستقيم از وصف جشن هاي آن روزگاران نداريم؛ اما شكي نيست كه دين رايج در اين دوره كيش زرتشت بوده است. در دورۀ بعدي يعني ساسانيان نيز چنين بود، ازينرو اين جشنهاي زرتشتي بود كه به طور گسترده و همگاني گرفته ميشد. اين امر منافاتي با اين واقعيت ندارد كه يونانيان و بابليان و يهوديان و بت پرستان ساكن حوزۀ فرهنگي ما در ميان خود جشن هاي سنتي خويش را اجرا ميكرده اند.

  ابوريحان البيروني دركتاب « الآثارالباقيه » ميگويد: « جشن و جشنواره از ويژگيهاي كيش زرتشتي است. در اين كيش وظيفۀ شاد بودن و نشاط داشتن از بايسته هاي ديني است. درين كيش روزه گرفتن مرسوم نيست زيرا بر طبق اصول آن، گرسنگي نيز مانند اندوه از وجوه مشخصۀ اهريمن است پس تمام جشنهاي ديني همراه بود با ضيافت و سرود و پايكوبي و بسياري از آداب و رسوم لطيف و ظريف ديگر… »

   جاي ديگري ميگويد : « نيايش دسته جمعي از كارهايي بود كه انجام آن درين جشنها بايسته ميگرديد. نيايشگر نه تنها مي بايست از ته دل پاك باشد؛ بلكه بايسته بود كه از نظر ظاهري و جسمي نيز پاك و تميیز باشد. ستايشي كه در جشن به جا آورده ميشد، اختصاص داشت به ايزدي كه وجودش موجب جشن بود. در گردهمايي جشنهاي عمده، پس از انجام نيايش دسته جمعي،  مراسم ضيافت و سرور برپا ميشد و از شاهان و بزرگان انتظار ميرفت كه درين مواقع، وسايل پذيرايي از همگان را فراهم آورند. درين روز ها رسم بر اين بود كه توانگران نذرها كنند و نسبت به نيازمندان سخاوتمندي به خرج دهند. به هنگام جشن هاي بزرگ، تعطيل همگاني بود و فقط به امورات بايسته پرداخته و با هم به مهرباني و دوستي رفتار ميكردند .»

   در آغاز همۀ جشن ها يك روز طول داشتند. شايد در روزگار ساسانيان بود كه اين مراسم  گسترش يافت و ويسپه رتو يا جشن ويسپرد نام گرفت، جشني كه به اهورامزدا تعلق داشت. اين مراسم فرصتي بود براي نذر و نياز. در پاره یي از جوامع زرتشتي، زنها نان و شيريني به شكل پيكر هاي كوچك آدمي و حيوانات و ستارگان ميساختند و مردان و جوانان با گل مجسمه ساخته و آنها را سفيد كرده و بر بام خانه ها مي نهادند تا فرشتگان آنها را ببينند ، فرشتگاني كه اهورامزدا را در كار بزرگ آفرينش ياري كرده بودند.

   يكي از ياوران ارديبهشت ايزد رپيثون است كه نماد ظهر يا نيمروز دانسته ميشود و تابستان و گرماي آن را مظهر است. تابستاني كه بهترين فصل ها به شمار ميرود. از همين جاست كه رپيثون را نماد متعالي ترين زمانها – كه عصر طلايي پيش از هجوم اهريمن كه هستي را در خود داشت و در آينده نيز پس از رستاخيز دوباره خواهد آمد – ميدانستند. زرتشتيان  ميپندارند كه رپيثون در زمستان به زير زمين ميرود تا ريشۀ گياهان و چشمه هاي آب را از گزند ديو يخبندان مصوون دارد؛ اما در ظهر روز نوروز رپيثون از زير زمين بيرون آمده و تابستان را به همراه مي آورد. هر سال بازگشت رپيثون از طريق تجديد حيات بهاري شناخته ميشود.  پس بر هر زرتشتي بايسته است كه از او استقبال كرده و وي را خوش آمد گويد. موبدان به افتخار او يسنا انجام ميدهند و به همراه مردم كوچه و بازار عبادت نيمروزي رپيثون را به جاي مي آورند.

   پس از ظهور و نشر دين اسلام، مللي كه به دين جديد گرويده بودند، ساليان درازي برپايي جشن بهاران را كه معمولاً توأم با آتش افروزي بود، كنار گذاشتند و ديگر وقعي بدان ننهادند؛ زيرا آن را يادگار آيين مجوس دانسته و مكروه ميپنداشتند. از سوي ديگر پيدايش دوعيد اسلامي در حيطۀ باور و اعتقاد شان، ديگر مجالي براي جشن بهاران نمي گذاشت. چون اين دوعيد هم جاي جشن بهار را پركرده بود و هم جنبۀ قداست ديني و مذهبي داشت. اين جريان تا اواخر عصر امويان همچنان ادامه داشت؛ اما پس ازان كه خراسانيان به ويژه برمكيان در دستگاه خلافت عباسي راه يافتند، در احياي سنن و ميراثهاي پارين خويش سخت كوشيدند و تاجايي پيشرفت هم كردند. كه ازجمله پذيرش شيوه هاي آموزشي و پرورشي، رسميت بخشيدن لباسهاي خراساني، رسميت يافتن موسيقي خراساني در دربار و رعايت آداب ملي وشيوۀ تشريفات خراساني ميتواند براين مدعا گواه آيد.

   فضل بن سهل ( وزير مأمون ) – كه اصلاً خراساني بود، خليفه را متقاعد ساخت، تا كارمندان دولت به جاي پوشيدن لباس سياه ، لباس سبز را – كه خود نشانۀ طراوت و شادابي طبيعت است – در بر كنند. نتيجه همان شد كه به تمام عمال دولت دستور داده شد تا كلاهها و درفشهاي خويش را با رنگ سبز بيارايند.

   درحوزه هاي تمدني همسايگان ما نيز جشن بهاران ريشه هاي بس عميق و تاريخي دارد. در كشور هاي آسياي ميانه قبل از تسلط كمونيزم، نوروز را كه خود گراميداشت فرا رسيدن بهار است به گونه هاي بايسته يي تجليل ميكردند؛ اما پس از تسلط شيوه هاي فرهنگ زدايي كمونيزم و خاصتاً  به دستور ستالين از تجليل آن ممانعت به عمل آمد؛ اما چون اين خود در روح و روان مردمان آن سرزمينها ريشۀ تاريخي داشت، نام  آن را ( جشن دهقان ) گذاشتند، تا رهبران ( طبقۀ كارگر ) را خشنود ساخته و به همان رسم ديرين ادامه دهند.

  و اما در جاپان اولين روز بهار « اهيگان » ناميده ميشود و جاپاني ها بر اين باورند كه در اين روز طبيعت تغيير يافته و حيات ديگري مي يابد. بر اين اساس به دليل حيات مجدد طبيعت و احترام به ارواح گذشتگان، اين روز يكي از تعطيلات مهم، رسمي و مذهبي دركشور جاپان شمرده ميشود. روز اهيگان يا هيگان مصادف با بيست و يكم ماه مارچ و معمولاً برابر با اولين روز سال نو و اولين روز نوروز ماست.

   جاپاني ها بر اساس يك سنت قديمي در روز « اهيگان» دست از كار كشيده و براي خواندن دعا و طلب آمرزش روح رفتگان شان به زيارتگاهها، معابد و قبرستانها ميروند . ريشۀ كلمۀ « اهيگان»  به يك كلمۀ سانسكريت به نام « پاراميتا » باز ميگردد كه به معناي « ساحل ديگر» است.

   « اهيگان» يا « هيگان» در انديشۀ بودا به معناي هدايت مردم از ساحل دنيوي به ساحل آخرت و معنويت و در برداشت بودايي ها به معناي روز زنده شدن مجدد طبيعت و نمادي از زنده شدن مجدد انسان است.

   و بالاخره در افعانستان فرا رسيدن فصل باروري و شگوفايي طبيعت را به گونه هاي مختلف به گراميداشت ميگيرند، كه به نامهاي ميلۀ گل سرخ ، ميلۀ گل نارنج  ، ميلۀ سمنك  ، سبزه لگد  و غيره شناخته میشوند و بخشی ازین آیینها را میتوانید در مقالۀ « سخنی کوتاه اندر باب نوروز » دنبال کنید.