138

ثبات

از کتاب: مجموعهٔ اشعار استاد خلیلی

اسرائیل مسلمان

آه مسرای محمد مصطفی 

قبله ی دین معبد اهل وفا

زیر پای دشمنان پامال شد

مهد عیسی مرتع دجال شد

گم شد از کلک سلیمان نگین

خورد تاج افتخارش بر زمین 

قطع گردید از شبستان خلیل

نغمه ی آواز بال جبرئیل

مکرم قوم حیله جوی زر پرست 

قیضه ی شمشیر ایوبی شکست

از فراز مسجد اقصی کنون

پرچم آیات حق شد سر نگون

چیره شد سرمایه  بر بنیان فقر

مرد شمع غیرت بر بنیان فقر

نعره ی الله اکبر شد خموش

جذبه ی حق ماند از جوش و خروش 

بر نشد از سینه این دشت گرد

مرد میدانی نیامد در نبرد

نور حق در وادی سنا نماند

شهسواری اندرین صحرا نماند 

سروران مشغول اغراض خودند

باستانی آبرویش ریخته

این نموده دیده سوی غرب باز

وان به روی شرق کرده در فراز

رفته از یادش که جز بازوی وی

کس نگردد مایه نیروی وی 

کس نگردد مایه ی نیروی وی

چیست دانی معنی رمز جهاد

بر ثبات خویش کردن اعتماد 

اتکا بر قوت و تدبیر خود

آب خوردن از دم شمشیر خود

کوه شو مایع شو مانند آب

تا زهر رنگی نگیری اضطراب 

کوه شو در خویش دریا آفرین 

چشمه های نغزو زیبا آفرین 

آب را کد خس بر آن گردد سوار

می پذیرد رنگ غیر از هر کنار 

می پذیرد رنگ ساحل دمبدم 

تا فضای ذاتیش گردد دژم

*** 

آن شنیدی بود در عهد قدیم 

پیر زالی زشت ترکیبی عقیم 

بر سرش مویی نرسته چون کدو

لیک  بر دور لبانش چند مو

دید مردی سوی او گفت ای خدا

ده کجا باشد درختانش  کجا

خصم در قدس و جنگ اندر یمن 

آه ! و اویلا زبازی زمن 

نی نواز من به آهنگ حجاز 

زنده کن آن شعلۀ خاموش باز 


در این صحرا مگر در خون نشسته کاروان امروز

که آهنگ جرس آتش  زنده در مغز جان امروز 

نه خالد ماند و آثارش نه ایوبی و تلوارش

زیک لب بر نمیآید حدیث باستان امروز

در این وادی به جز ظلمت نمی بینم چه شد یارب

شرار برقه ش شمشیر و لمعان سنان امروز 

برای سجده ای تسلیم در عرض نیاز خویش

وضو باید گرفت از خون پاک کشتگان امروز »