جنگ با استبداد
از کتاب: درد دل و پیام عصر
، قصیده
ملوکی را گزند جاودانی
از و شد خوار آئین بیداد
بسته و مستبد دایم ستیزید
همی گفتی : ملوکی واژگون باد
حمید و ناصر از وی لرزه بر تن
هرانکو مستبد بد خوارتر شد
صدایش همچون رعد خانمانسوز
بجان ظالمان همچون شرر شد
تو ای صبا از ما سلامی
ببر برخاک پاک سید حر
بگو از ما که ای سردار سادات!
همی پندت بگوش ماست چون در