اگر خواهی حیات اندر خطر زی
از کتاب: دیوان علامه اقبال لاهوری
، قطعه
غزالی با غزالی درد دل گفت
ازین پس در حرم گیرم کنامی
بصحرا صید بندان در کمین اند
بکام آهوان صبحی نه شامی
امان از فتنه ی صیاد خواهم
دلی زاندیشه ها آزاد خواهم
رفیقش گفت ای یار خرد مند
اگر خواهی حیات اندر خطر زی
دمادم خویشتن را برفسان زن
زتیغ پاک گوهر تیز تر زی
خطر تاب و توان را امتحان است
عیار ممکنات جسم و جان است