هجو (الف)
ابا شاه محمود کشور کشا ز کس گرنترسی ، بترس از خدا
که پیش از تو شاهان فراوان بدند همه تاجداران کیهان بدند
چون ربط این دو بیت کافی و روشن ،نبود بنابرین جاعل بعداز بیت اول این بیت را جعل کرده باشد:
که بد دین و بدکیش خوانی مرا منم شیر نر ، میش خوانی مرا
با آوردن این بیت مطالب موضوع خوب بهم ربط ميرساند:
فزون از تو بودند یکسر بجاه بگنج و سپاه و به تخت و کلاه
مصرع اخیر ازین بیت شاهنامه گرفته شده :
زفر ها دو گیوت بر آرم بجاه "بگنج و سپاه و به تخت و کلاه"
اما بیت :
نه کردند جز خوبی و راستی نگشتند گرد کم و کاستی
هم باشیوۀ بیان فردوسی نمیماند واگر کلام فردوسی بودی ، با ید "کمی و کاستی" گفتی مانند این بیت فردوسی :
هنر سرد می باشد و راستی ز کژی بود کمی و کاستی
این بیت اگر چه رنگ و بوی شاهنامه دارد، ولی فردوسی در بسا موارد بجای کاستی "کژی و کاستی" را می آورد که چند نظیر آن از شاهنامه اینست :
۱- نجو يد بجز خوبی و راستی نیارد بداد اندرون کاستی
۲- نبد درد اش کژی و کاستی نجستی بجز خوبی و راستی
۳- نجستم همیشه جز از راستی زمن دور بد کژی و کاستی
۴- نجستى جزا ز کژی و کاستی نه کردی به بخش اندرون راستی ۵- نجوید جزا زداد در راستی نیارد بداد اندرون کاستی
ازین امثله میتوانیم دریابیم، که فردوسی یک مقصد مطلوب را بكدام الفاظ ادا کردی؟ در ابیات فوق همواره با (جز) که حرف استثناست ، پنج بار اسم فعل (جستن) آمده نه کردن که استعمال آن در نه کردند بیت هجویه دیده می شود حتماً وازین برمی آید که اگر سراینده (بیت نه کردند الخ) فردوسی بودی ، پس مطابق ذوق و سلیقه خود (جستن) را آوردی و چنین گفتی :
"نجستند جز خوبی و راستی "
فرق استعمال "کردن و جستن " که در مصرع فوق آمده برسخن فهمان پدیدار است، و اگر ما کلام یک استاد را با کلام مقلدش پهلوی هم گذاریم ، فرق واضح هر دو را می بینیم مثلاً :
نه جستند از دهر جز نام نیک وزان نام جستن سر انجام نيک
نزدیک باسلوب این شعر ، ابیاتی را در شاهنامه توان یافت ، و لی نظائر : همه داد کردند بر زبر دست نبودند جز هاک يزدان پرست
در آن دیده نمیشود. زیرا پسوند "پرست"اگر به اسمی ملحق گردد معنی "اسم فاعل" را میدهد مانند :
یزدان پرست ، بت پرست ، آتش پرست وغیره .
درینجا موصوف صفت "پاك" كدام اسم است یزدان یا یزدان پرست ؟ استعمال حرف (جز) هم غور کنید: اگر بجای آن " مگر " استعمال
شدی معنی آن روشن بودی یعنی "نبودند مگریزدان پرست خالص ".
فرقی بین جز و مگر است ، اظهر من الشمس است . درشاهنامه
این مطلب چنین ادا شده :
که بی د شمن آرم جها نرا بدست نباشم مگر پاک یزدان پرست
جای د یگر گوید :
گنهگار باشد تن زیر دست مگر مردم پاک یزدان پرست
دربیت:
هر آن شه که در بند دینار بود بنزد یک اهل خرد خوار بود
تا جاییکه میدانیم "دربند چیزی بودن" تعبیریست که در شاهنامه نیامده وتركيب "اهل خرد" و امثال آن نیز از طرف فردوسی کمتر مستعمل است
و بیت :
نباشد جزا ز بی پدر دشمنش که یزدان با تش بسوزد تنش
درد یا چه شهنامه دیده میشود . اما ابيات :
چه گفت آن خدا وند تنزيل وو حى خداوند امر و خداوند نهی
که من شهر علم عليم در است درست این سخن قول پیغمبر است گواهی دهم كاين سخن را ز اوست توگو بی دوگوشم بر آو از او ست چو باشد تر ا عقل و تدبیر و رای بنزد نبی و علی گیر جای
گرت زین بد آید گناه منست چنین است واین رسم و راه منست
هر پنج شعر فوق درد یباچۀ شاهنامه موجود است و غالباً مرتب هجو(ب) آنرا ترک کرده است .
وبيت :
ابا دیگران سر مرا کار نیست بدین در مرا جای گفتار نیست
این شعر در مقدسه يوسف و زلیخای (منسوب) به فردوسی و هم در شاهنامه های خطی هست . اما بیت دیگر :
چو بر تخت شاهی نشاند خدای نبی و علی را بد بگر سرای
اسلوب این شعر هم کهن بنظر نمی آید و نه درشاهنامه آمده است
ولی بیت :
من این نامه شهر یاران پیش بگفتم بدین نغز گفتار خویش
در خاتمه جلد دوم شاهنامه چنین است :
که این نامه شهر باران بهش بپیوندم از خوب گفتار خویش
ا ما بيت :
اگر شاه را شاه بودی پدر بسر بر نهادی مرا تاج زر
این همان شعر است که گویند: در وقت بازگشت فردوسی بطوس ، از
شنیده شد ولی نظامی عروضی از آن خبری نداشت و موضوع شعر هم خلاف واقعیت است. زیرا پدر سلطان محمود سبکتگین بعد از الپتگین برتخت غزنی نشست و هنگام ولادت محمود هم امیر بزرگی بود.
در هجوهم کم از کم واقعیتی باید بهر حال سراغ این بیت را یافته نتوانستم
در جمله ابيات هجو (الف) :
۱- از آن گفتم این بیتهای بلند که تا شاه گیرد از این کار پند
۲- کزین پس بداند چه باشد سخن باند بشدا ز بند ہیر کهن
۳- دگر شاعران را نیازارد او همان حرمت خودنگه دارد او
۴- که شاعر چور نجد بگوید هجا بماند هجا تا قیامت بجا
۵- بنالم بدرگاه یزدان پاک فشاننده بر سر پرا گنده خاک
۶- که یارب روانش با تش بسوز دل بنده مستحق بر فروز
درین ابيات كلمات عربی فراوان: بیت ،شاعر ،حرمت ،هجا، قیامت ، مستحق بکثرت آمده که خلاف روش ادبی و عادت مستمر فردوسیست و هم با قدمت شیوه سخن فردوسی نمی ماند. شاعر مطالب خود را بزبانی ادا کرده که آنرا زبان قرن هشتم یا نهم توان گفت وفی زماننا هم اگر بخواهیم بچنین زبانی مینویسیم یا قریب بدين عبارات .
هم چنین در بیت:
بنا لم بدرگاه يزدان پاک فشاننده بر سر پراگنده خاک
كلمات فشاننده و پراگنده تعقیدی بوجود آورده که در شاهنامه اصل ادای آن چنین است:
بنالم ز تو پیش یزدان پاک خروشان بسر بر، پراگنده خاک
یک بیت دیگر :
که سفله خداوند هستی مباد جوانمرد را تنگدستی مباد
از ارف قاضی نورالله شوستری ضبط گردیده و در نسخ چاپ بمبئی و نولکشور هم بنظر می آید، ولی آنرا یقیناً از بوستان سعدی و حکایت "کریم تنگدست با مسائل" سقه کرده اند .
بيت ديگر :
چو پروردگارش چنین آفرید نیایی تو بر بند یزدان کلید
در جلد چهارم شاهنامه چنین است :
چو پروردگارش چنین آفرید تو بر بند یزدان نیابی کلید
وبیت :
بزرگی سراسر بگفتار نیست دو صد گفته چون نیم کردار نیست
در گرشاسپ نامه این بیت در "داستان آمدن رسول گرشاسپ نزد فغفور" چنین است:
هنرها سرا سر بگفتار نیست دو صد گفته چون نیم کردار نیست
که صورت مضبوط گرشاسپ نامه هنرها را به بزرگی تبدیل کرده اند.