مهد و علت رفورم

از کتاب: تاریخ ادبیات افغانستان (پنج استاد) ، فصل مدنیت اوستائی ، بخش عمومیات

در ین شبه ئی نیست که با زور استر عهد نوینی در میان آریائیهای آریانا شروع میشود ولی چون عهد نو در اثر رفورم زوراستر بعمل میآید باید دید که علت این انقلاب اجتماعی چه و اصل مرکز آن کجا بود اگرچه فصل اول (وندیداد) بزبان واضح خاک اوستائی و اراضی ئی را که (هرمزد) خلق نموده شرح میدهد و ما پسان تر تحت عنوان مبحث جغرافیائی اوستا از آن صحبت خواهیم کرد ولی چون علل رفورم سراسر بسته به کیفیت محیط است مختصر از مرکز ظهور آئین اوستائی هم باید تذکر داده شود.

از مضامین پراگنده اوستا به اطمینان و صحت کامل معلوم میشود که (زوراستر) اصلاحات اجتماعی خود را در شرق ایران کنونی در باختر شروع کرده و چون دیانت اوستائی توصیه زیاد به زراعت و کشتمندی داشت امکان ندارد که این دین در صحراهای جدروزیا Gedrosia (بلوچستان) یا علفزارهای (سگارتیا Sargathia) ظهور نموده باشد.

غربی ترین نقطه ئی که در جمله اراضی اوستائی در اوستا ذکر شده (راغا Ragha) است. از جمله ۱۶ قطعه اراضی که (هرمزد) خلق نموده همه در شرق فلات آریان، خاک آریانای قدیم یا افغانستان امروزی را تشکیل میدهد. در ین شانزده قطعه زمین که پسان شرح آن داده خواهد شد باز اگر دقت شود اکثر آن دارای معایبی است که (انگرومینو) یا (اهریمن) بر ضد هرمزد در آن وارد کرده و اگر این نقاط هم از بین برداشته شود، مساعد تر برای ظهور آئین اوستائی خاک (ایریانویجو)، (مارجیانا = مرو)، (سغدیانا = سغد) (و بکتریا = باختر) باقی میماند

خود اوستا شهرت (زور اشترا) را در سرزمین (ایریاناویجو) ذکر میکند. چون این منطقه سال ده ماه سرد و آب و هوای خنکی داشت، معمولاً مؤرخین موقعیت آن را در شمال هندوکوه قرار میدهند در بنداهش نوشته شده که خانوادۀ پدر زور استرا (پوروشاسپه) در دامنه کوهی کنار رود خانه (داراجا Daraja) میزیست. بنداهش این رودخانه را در (ایرانوج Airanvij) یعنی در (ایریاناویجو) قرار میدهد بعد از تحقیقات زیاد اکثر مورخین به این نتیجه رسیده اند که (ایریاناویجو) باید در شمال شرق آریانا در بدخشان حالیه جستجو .شود پیشتر دیدیم که (زوراستر) معاصر (ویست اسپه) شاه باختر است. نام او با (ویستاسپ) و (هوتا) (اوسه Hutaoca) شاه و ملکهٔ باختر که از طرفداران جدی آئین او بوده و با (ارجت اسپه تورانی) مقابله ها کرده همیشه متصل است و در هرجائی که از پهلوانان ازمنه قدیم و ارواحهای نیک استعانت خواسته شده پهلوی (زوراشترا) و (فراشوسترا) از رفیق نامی اش شاه باختر متصلاً یاد شده چون باختری ها و سغدیانی ها نسبت به تمام نقاط ایران بیشتر و مستقیمتر با جامعه (تورانی) تماس و مقابله داشته و در حالیکه اوستا ویستاسپ پادشاه را حامی زوراشترا حساب میکند، خود زوراسترا را هم در باختر قرار میدهد. پس بزبان فصیح خود اوستا گفته میتوانیم که زوراستر [زردشت] در شمال آریانا در باختر ظهور نموده و باختر مرکز ظهور آئین اوستائی [زردشتی] میباشد.


*                    *                    *


سرزمین آریانا چطور عوامل ظهور آئین اوستائی شد؟ و در اثر چه کوایفی زوراستر داخل اصلاحت اجتماعی و مذهبی گردید؟ این سوالات باید حل شود زیرا یکی از اسرار بزرگ و نهضت و بیداری قومی در آن نهفته است. قبایل آریائی قبل از اینکه تقسیم شده بطرف هند و ایران رفتند، دارای یک اختصاصات روحی و یک اساس عناصر پرستی بودند.

در ین شبهه ئی نیست که مبادی تصورات مذهبی نزد آریائیهای هند و ایران ابتدا یک چیز بود. اصل اساس از قدیمترین زمانه ها همین بود که عوامل درخشان با ارواح نیک مولد خیر و نیکی و عناصر تاریک اسباب ضرر رسانی و مرگ بود. این اساس و مبادی قبل از اصلاحات زور استر وجود داشت و تهداب عناصر پرستی قدیم آریائی بشمار میرفت. آریائی ها وقتیکه به وادی گنگا رسیدند و حاصل خیزی زمین و فراوانی را دیدند، این مفکوره آهسته آهسته در نزد ایشان عوض شده مخالفت عناصر دوگانه خوب و بد بکلی از بین رفت و این نظریه پیدا شد که یک روح عمومی موجود است که از آن طبیعت و تمام مخلوقات بمیان آمده و هیچ عنصر مزاحم عناصر خوب شده نمیتواند و کارهای حیات بر وفق آمال ایشان خود بخود به کمال خوبی اجرا شده میرود انسان باید عاطل و بیکار در کنج عزلت نشسته با گوشه گیری و ریاضت و تفکرات مذهبی خود را محو نماید بلی سرزمین هند همیشه این سبک اثرات را در ساکنین خود تولید کرده و آریاها هم عندالورود از آن خلاص شده نتوانستند (برهمنی) و (جنیزم) و (بودیزم) همه در اثر کوایف محیط هند بمیان آمده است.

بر عکس خاک آریانا کاملاً اثرات معکوس دارد و این اثرات هم بجای خود تابع قانون طبیعی ساختمان اراضی و آب و هوا میباشد خاک آریانا که برخلاف وادی گنگا در حاصل خیزی بمراتب کمتر است تنوع دارد در آریانا اگر نقاط حاصلخیز هم است، پهلوی آن دشت های لایزرع و دامنه های سنگلاخ کهستانی فراوان میباشد. نگاهی به افغانستان طبیعی بوضاحت اختلاف ساختمان اراضی و مشکلات خاک را بما نشان میدهد. بلندترین نقاط مرتفعه کهستانی در شمال، عمیقترین دره ها به دو طرفه هندوکوه، صعب العبورترین کوتلها، جلگه های وسیع و هموار باختر دشتهای فراخ فراه و چخانسور و سیستان، نقاط خیلی گرم شرقی و حاشیه غربی و مراکز سرد و پر برف شمال شرقی و مرکزی رودخانههای سیلابی پامیرات و دیگر نقاط وسطی و جنوبی، رودخانه های بزرگ اکسوس، هلمند و اندوس کوههای پر جنگل و سرسبز و تپه های برهنه، یخچال ها و عالم های برف تمام این چیزها منظرههای عادی این سرزمین است که در هر قدمی تغییر میکند و تابلوی دیگری جلب توجه مینماید. آیا تغییرات گرمی و سردی حرارت تابستان و برف زمستان مشکلات زمین هموار جلگه و دامنه های مرتفعه کهستانی دهشت و صدمه سیلاب ها و برف کوچ ها و مشکلات عبور دره های عمیق و تنگ و کوتل های دشوار گذار و غیره سختیهای حیات را ما خوب حس میکنیم یا ساکنین وادی گنگا؟ این کوایف که میتوان آنرا مفصلتر شرح داد اختلاف ساختمان خاکی هند و آریانا را بوضاحت ترجمانی کرده اثرات هر محیط را بصورت قانون طبیعی در می آورد. این اشکالات و  اختلافات طبیعی اراضی طبعاً در رویه زندگانی ساکنین اینجا اثر بخشیده است آیا علت بادیه نشینی و حیات خانه بدوشی کوچی ها یک حصه قبایل افغانستان غیر از مشکلات اراضی چیز دیگر میباشد؟

اگر خاک یک منطقه مایحتاج حیات یک قوم را در تمام ایام سال داده میتواند، آن قوم دیوانه است که تکالیف دربدری را متحمل شده دائما در حرکت باشد؟ یک حصه ساکنین آریانا و ایران یعنی بومیان تمام فلات از قدیمترین زمانه ها حیات بدوی داشته و هنوز هم دارند و باز همین زندگانی کوچی ها باعث شده است که این قوم برای حفظ جان، حفاظت رمه ها و حیوانات و منافع خود همیشه آماده مقابله و نبرد باشند.

این اختلافات طبیعی که رویه مرفته در تمام آریانا مشهود است در شمال هندوکوه در بکتریان و سغدیان و مارجیان جنبۀ خیلی مهم تر بخود میگیرد زیرا دره های حاصلخیز و پرمیوۀ آمو و معاونین آن را بطرف شمال و غرب و علفزارهای بحیرهٔ خزر و جنوب روسیه و از طرف جنوب دامنه های سنگلاخ کهستانی هندوکوه احاطه کرده در حالیکه آسمان شفاف ماهتاب روشن و ستارگان درخشان در فضای نورانی آریانا روشنی می و اندازد، باد مدحش و طوفان گردباد ریگ از دشتهای بی پایان روسیه میخیزد و در زمستان شمال سردی که گوئی از روی یخچال برخاسته باشد از جانب شمال وزیده تمام باختر و سغدیان را منجمد میساخت در تابستان جریان وزش این باد ها از شمال طوفان ریگ را بر باختر میپاشانید و بطرف جنوب دامنه ها و قللی که از برف دائمی سفید میزد، آبهای سرد چشمه سارهای خود را تا نقاط دور دست جلگه میفرستاد. علاوه برین چیزها وجود قبایل بیشمار چادرنشین مناطق علفزار خوف دائمی بود که ساکنین سغد و باختر را تهدید میکرد. پس طبیعی قبایلی که در چنین یک خاک بودوباش داشته دائما با مشکلات طبیعی و خوف تهاجمات همسایگان در نبرد باشد از همه بیشتر مفکوره اختلاف بین عناصر خوب و بد را میبیند و درک میکند در نظر باشندگان آریانا میوه های شیرین، فراوانی غله ،جات حاصلخیزی اراضی و هزار ثمره خوش آیند طبیعت همه زاده نیروی همت عناصر خوب بود حال آنکه باد و طوفان برف و سرما و دیگر مضرات به عناصر بد اطلاق میشد در سرزمین باختر و سغدیان ،زراعت تجارت با انبساط خود حیات بومیان را مسعود گردانیده بود و در ماورای شمال زمین خشک و علفزارها نتیجه معکوس داده مزیات زندگانی را یک قلم از نظر اهالی محو ساخته بود و این رویه یعنی جنبه های روشن و تاریک حیات اساس مفکوره مذهبی این دیار گردید.

مفکوره وجود عناصر نیک و بد و مقابله آنها که زادۀ محیط آریانا و مخصوصاً باختر است طوریکه قبل برین گفته شد قبل از شروع مهاجرت آریائی ها وجود داشت. با تغییر محیط نزد آنهائی که در هند رفتند این مفکوره عوض شد. در آنجا برهمنی اقتدار مطلق مراقبت تمام ارباب انواع را به یک قوای بزرگی سپرد که در طبیعت مضمر بود و در آریانا در اثر مقابله دو عنصر دو جنبه ارباب انواع نیک و بد بمیان آمد که رفته رفته هر کدام در مجمعۀ خود دارای رئیس و حکمفرمائی هم شدند چنانچه (هرمزد) سر حلقۀ مجمع ارباب انواع نیک و (انگرومینو) یا (اهریمن) سرکرده عناصر مضره گردید.


*                    *                    *


حالا که تا یک اندازه کافی مرکز و علل اصلاحات زوراستر شرح یافت، مختصرا به اصل خود مفکوره اصلاحات میپردازیم در صورتیکه قبل از ظهور زردشت محیط آریانا نظریه عناصر نیک و بد و مقابله آنها را بمیان آورده بود زوراستر با رفورم خود در آن چه تغییراتی وارد کرد؟ در اینجا دقیق باید شد که صاحب کتاب اوستا هیچ انقلاب تازه از نقطه نظر پرستش در آئین قدیم باختر وارد نکرده تمام آنچه که به عنوان اصلاح به جامعه پیش نموده این است که چه سان و به چه وسیله در مقابل عناصر بد مقاومت نمود. این مفکوره نظریهٔ خیلی اساسی و تنها جمله ایست که فرق میان آریائی های هند و آریانا وارد کرده است بلی آریائیهای پنجاب در سرزمین پست و هموار هند و در فضای با حرارت آن منطقه خود را سراسر تسلیم قوای حاکمه ،نموده، فلاح خود را در محو نمودن جسم و جان خود یافتند و مصلح باختری به جامعه آریانا تعلیم داد که باید در مقابل عناصر بد کمر همت بست و کار کرد و زحمت کشید تا به این طریق همدست عناصر خوب شده مشکلات طبیعی زندگانی و تهلکه تهدید دشمنان یغماگر مناطق علفزار بکلی از بین برداشته شود.

ناگفته نماند که آریائی های هند در بجا آوردن عبادات خود بصورت صحیح و در استعانت ارباب انواع و قوای حاکمۀ طبیعت صرف مساعی زیاد بخرچ میدادند. در آریانا هم عیننا همین طور وجود اوستا ظاهر میسازد که آسمان عناصر نیک و ارواح های مقدس (استعانت گاه) آنها است. از این جهت اولین قدمی که زوراستر در راه اصلاحات خود برداشت این بود که سلک جدیدی در رویه عبادت و محض تجسم ارباب انواع پیش کند به این فکر آتش که کشنده عناصر مضره است روی کار آمده روشن کردن آن جزء مرام مذهبی گردید و هر کس که با پر کاه خشکی آنرا روشن میکرد مستحق اجر میشد. روح روشنی (میترای کبیر) وغیره اجرام نورانی آفتاب و ستارگان را (ورترگنا Verethragna) و (سروشا Craosha) قاتل شیاطین را نمایندگی میکرد. رب النوع حیات بخشای (هوما) هم از بین نرفته همیشه طرف تمجید و احترام بود و در اثر استخراج این عصاره حیات بخشا بود که زور استرا و پیشتر از او دیگر پهلوانان و مقننین بزرگی که اوستا نام میبرد در خانوادههای پدرهایشان متولد شده اند.

این مفکوره که قرابت به کثافت و لمس اجساد مرده به عناصر مضره قوت میبخشد، از نظریه های قدیم آریائی است. در رفورم زور استر به این مسئله توجه خاصی شده و در مسائل نظافت بدنی و روحی توصیههای اکید بعمل آمده است تا در نتیجه پاکی و طهارت ظاهری و باطنی عناصر مضره و ارواح خبیثه ضعیف گردد و نابود شود. مسئله تزکیه بدنی چیزی است واضح که با نظافت جسم و لباس عملی میشود برای تزکیه روح هم شد اصولاتی وضع و مهمترین راهی که انسان را به این مقصود میرساند راستی و راستکاری بود. چنانچه راستی بذات خود دارای رب النوعی شده بود موسوم به (اشاواهیستا Asha Vahista) که در عین زمان منتهای راستی و کمال پاکی را نمایندگی میکرد و زوراستر اولین کسی است که ستایش این رب النوع را نموده است.

هرچیزیکه حیات را مسعود ساخته و در انبساط آن دخالتی داشت مانند آب و نباتات و زمین حاصل خیز و حیوانات مفید به انسان همه مظاهر اعمال ارواح نیک و جزو مخلوقات خوب و مفید بشمار میرفت برعکس مناطق خشک و دشتی صحرا، حرارت، سرمای شدید، حیوانات درنده مظاهر کردار عناصر بد و جزؤ مخلوقات خبیثه حساب میشد. انسان در اثر انبساط ،زراعت، غرس اشجار و کشت و کار اراضی و توسعه آبیاری اتلاف و حیوانات و حشرات مضره زمین و تبدیل مناطق لا یزرع به اراضی زراعتی و دفع مار و گژدم و دیگر حیوانات موزی در عین زمانی که برای برومندی و سعادت حیات خود کار میکرد گوئی کمکی به عناصر مفید هم مینمود و با آنها همدست شده با عناصر مضره میجنگید اهمیتی که اوستا به زراعت و حیات کشتمندی میدهد به اندازه مهم است که میتوان آن را خط اساسی رفورم، زوراستر حساب کرد اوستا در جمله طبقات جامعه در ردیف جنگجویان و علما به درجه سوم همین طبقه زارعین را شمار میکند. در (وید) ارباب انواع روشنی و آسمان ستاره دار (میترا Mithra) و (وارونا Varuna) محافظه راستی و پاکی و سزادهنده اعمال قبیح شمرده شدهاند اوستا عیننا این وظیفه را برای (میترا) تخصیص داده او را رب النوع عنصر پاکی و سزادهنده قاهر ظلم و ستم معرفی میکند. پس میترا همان طوریکه نظافت بدن را مراقبت میکرد به پاکیزگی و طهارت روح هم مو ظف بود و چون پیشتر متذکر شدیم که اساس عمدۀ طهارت روح را راستگوئی تشکیل میداد (میترا) اشخاص درغگو را خیلی ها بد میدید همان طوریکه نجاست ظاهر بدن را کثیف میساخت دروغ آئینه روح را ملوث .میکرد در آئین اوستا و جامعهٔ باختری دروغ و فریب در جمله گناهان کبیره بشمار میرفت و برعکس راستی و راستگوئی و صفائی قلب از جمله صفات اولیه بشر محسوب میشد.

در (وید) مفکوره اجتماع ارواح اجداد و داخل شدن ارواح نیکوکاران در آسمان (نورانی) وجود داشت عین این فکر در جامعه باختری هم دیده میشد و اصلاحات زوراستر با قوانین شدید پاکی راستی و فعالیت و اینکه یک شخص در اثر مراعات مبانی فوق مستحق پاداش میشود نظریه یکنوع قضاوت روح را بعد از وفات بمیان برآورد تا هر کس بداند که فلاح این جهان و دنیای ثانی در اثر قوانین اخلاقی کردار نیک، گفتار نیک، پندار نیک و فعالیت بدست میآید و این هم از خود سنجش و قضاوتی دارد.