111

ظهور قالبهای نو ادبی

از کتاب: ادبیات دری در نیمه اول سده بیستم ، بخش سوم
28 September 1987

الف) سفرنامه :

 در دوره روشنگری ادبیات دری زیر تأثیر ادبیات ترک سياحت نامه نویسی و ترجمۀ سیاحت نامه ها بوجود آمده جنبش سیاحت نامه نویسی چون خستین نوع نثر هنری در ادبیات ترک در اواخر قرن هفده ظهور یافت که هدف آن نشان دادن مظاهر زندگی غرب به خواننده ترک بود . در افغانستان اواخر دهه اول سده بیستم سیاحت نامه هایی چاپ شد که بعضی ترجمه و بعضی نگارش بود چون سیاحسته به قطعه روی زمین در ۲۹ روز و سیاحت نامۀ لاپونيا ترجمۀ سياحت نامه عبدالرشید ابراهیم افندی که توسط محمود طرزی و عبدالهادی پریشان از متن ترکی کتاب (عالم اسلام) صورت گرفته و در شماره های متعدد سراج الاخبار چاپ شد.

نگارش سفر نامه ها در ادبیات دری گذشته دوری دارد؛ مگر جنبشی که در سده بیستم رونما شد از آنرو نو پنداشته میشود که اهداف آن با سفر نامه های کهن متفاوت بوده، کاملاً موازی با روحیۀ سیاحت نامه ها و سفارش نامه ها و سفارت نامه های اواخر سده هفدهم ادبيات ترک نوشته شده است. درین سفر نامه ها کوشش شد که زندگی غربی و یا کشورهای پیشرفته دیگر به خواننده معرفی شود تا علاقمندی او را به دانشهای معاصر و تخنيک و صنعت برانگیزد. 


ب) شعر منثور :

در نخستین شماره های نخستین سال سراج الاخبار همزمان با چاپ ترجمه های شعر اروپایی مانند "بوسه مادر" از شاعر فرانسوی و "ترجمه شعر یکی از ظریف طبعان جرمنی" نوشته هایی مانند "تنهایی" (از یادگارهای اصالحيه) و "شعر - موسیقی" و "شبنم" و "بهار عشق" از محمود طرزی و "عمر ... وقت" از عبدالهادی داوی چاپ شد. این پارچه ها نمونه ها یی از شعر منثور و مقاله های ادبی بود. این دو شکل ادبی بسیار شبیه هم بود. نمی شد، با ارزشنماهای مشخص یکی را از دیگری جدا کرد. مگر پارچه هایی در امان افغان بصورت مشخص زیر عنوان شعر منثور به چاپ رسید، مانند "روز گار هم ملتفت نمیشود"

از احمد راتبه و "احساس اندوهناک" ، ازم حسن و "چرا شفق اینقدر خونین است"، از غلام سرور  و "روز گار بی مروت پدرت بسوزد" از احمد راتب  و "آه روزگار سیاه !" ازم حسن و در سال اول انيس (۱۹۲۷م) نیز این نوع نوشته ها بدون عنوان شعر منثور بچاپ میرسید، مانند "دختر روستایی" از کوهی را "تنهایی و مهتاب" از غ . ر مثلا : "روزگار بی مروت" از راتب چنین شروع میشود.

چه انجماد و افسردگی یارب :

رود  خانه مانند اژدهای پژمرده در زیر سواحل نمناک در جستجوی راحت گاهی جاریست! زیادتر انسان را به وحشت می افگند. سردی هوا لرزه می آورد! صدای تالش بلبلان که در اخیر وقت میخواهند آرام گیرند نوحۀ حزین کدام مسكين را ميماند! افق پر ا لعل گون است مگر شفق آخرین آفتاب با يک تبسم خيره وتيرة مختصرانه از عالم وداع میکند ! به آرامی و سکوت وحشت انگیز ناحیت را فرا گرفته که از هیچ طرف نی آواز زیست نی نوایی ! صدای باد باران این تاریکی موحش هر لحظه هم شدید تر میشود شاخه های درختها از هم میشکند گویی این هیاهو که در فضا حکم فرمایی دارد عوامل بد بختی بیچارگان است.

چه شد که هیچ کس در همچو وقت از اطراف قصر عبور نمی کند ! مگر تمام ساکنین این قصر به خواب رفته اند که ابداً صدایی جز صدای و حشت آور توفان شنیده نمی شود به ببنید به بینید گاه گاهی ابر پاره ها ظلمت خود را تیره ساخته بکنار افق متوجه میشوند غريو ساکنین از دست روزگار بیمروت بر می آید. صدای حزن آور طفل يتيم که از سر قبرستان با فریاد و نوحه های غم آلود (شهدا) به سرعت عبور میکند دیارمانم را مینماید. همه جا تاریکی !... همه جا خلوت ! ...."

چون ریفورم نمی تواند دردی را دوا کند و چون تضادهای طبقاتی شدید تر میشود و چون ظلم و بیداد حکام رو به فزونی میرود شکایت از روزگار زیاده تر است و نا امیدی و یاس در آثار شعرا انعکاس یافته است . شعر منثور بنابر امکانات وسیعتری که نسبت به شعر تقلیدی اسیر در قالب های کهنه داشت و بنابر آنکه زبان انعکاسی و فشرده شاعرانه آن بارمزها و نمادهایش برای بیان هنری هر راز مگویی شایسته بود زود رواج یافت وطرف دارانش فزونی گرفتند و حتی از سالهای بیست قرن بیستم تقریباً تا نزدیکیهای جنگ جهانی دوم مروجترین شکل ادبی بود که مبرم ترین مسایل اجتماعی را منعکس میساخت .

ریفورمهای دوره نهضت امانی رشد مناسبات سرمایه داری را تشریح کرد و نبرد طبقات در خیم را داغ تر ساخت . شعرا در یافتند که همه تلاشهای اصلاحی دولت برزندگی اکثریت مردم زحمتکش تاثیری نینداخت و درد های اساسی را درمان نکرد، چنانکه در نخستین سطرهای شعر منثوریکه نقل کردیم احمد راتب چنین تصویر سوزنده یی از زمان خویش نقاشی میکند :

در حالیکه در کاخ خواب آرامی جاریست بیرون غريو مساكين بالاست

و صدای وحشت آور توفان توفان خشم ستم کشان و بینوایان شنیده میشود و این تصویر را زمینه خونین بعد از جنگ استقلال برجسته تر میسازد یعنی اوضاعیکه هنوز بادها شيون كودكان یتیم را از سر گورهای شهدا عبور میدهند. در شعر منثور دیگری به عنوان "آه روزگار سیاه !"  محمد حسن قدرتمندان تارا جگر زمان خودرا به باز تشبیه میکند و توده مظلوم را به کبوتر و در پایان امید وار و دلیر هوشدار میدهد:

ای فراعنۀ ظالم، بكنید هر آنچه میخواهید که عنقریب روز گار مکافات خواهد رسید!!!  . کارسیاسی پردامنه در گذشته و جانبازی بزرگ روشنفکران آگا،عشق فردای تابناک را در نها داکثر روشنفکران و شعرای آنوقت شعله ور ساخته بود تنها نظری به عنوانهای اشعار منثور آن زمان نشان میدهد که شعرا در فراسوی اصلاحات و دگرگونی های روبنایی بدبختی و رنج مردم شان را میدیدند و بخاطر آن رنج و بدبختی ها بود که از "شفق خونین" و بی مروتی روزگار و غم و اندوه سخن میگفتند.

"شعر منثور" نویسی از سالهای سی سده بیستم ببعد نیز ادامه یافت نویسنده گانی مانند میر غلام محمد غبار ، شهزاده احمد علی درانی و عبدالهادی داوی (پریشان) بعضی آثار شانرا در مجله کابل چاپ کردند، مانند "صبح درپغمان" "من و ماه"  "در پغمان " و "باز وطن" این "شعرهای منثور" درباره طبیعت و گوشه هایی از زندگی و حالات روانی انسان نوشته میشد فشردگی زبان و تصویر سازی ویژه شعر را نیز تا حدی دارا بود .

بعضی طرح داستانی داشت مانند "باز و طن"و "من و ماه" و بعضی عاری از طرح داستانی بود. و بصورت کل بیشتر زیر تأثیر ترجمه های اشعار اروپایی وجود می آمد و شبیه آنها نوشته میشد. مجله ها زندگی نامه و شعر شعرای اروپایی را پیوسته چاپ میکردند ، مانند زندگی نامه لامارتین و شعر "دره" از او که ترجمه منظوم و منثور آن پیهم چاپ شد و زیست نامه ادموند و دوامی چی (١٨٤٦ - ١٩٠٨) شاعر ایتالیایی و زیست نامه شاتو بریان و (١٨٦٧-١٨٤٨) و گوستا و فلوبرت.

در باز پسین سالهای این دوره نویسندگان و شعرای تازه دمی "نثر ادبی و "شعر منثور" نوشتند که آثارشان در مجلۀ کابل چاپ می شد مانند احمد الله  کریمی که "نهر" را نوشت و سید قاسم رشتیا نثر ادبی "برف می بارد" را نوشت و حفيظ الله شعر منثور " من و اورا"

ج ) داستان :

ترجمه و چاپ رمانهای ژول ورن فانتزی نویس فرانسوی و چاپ رمان فاجعه های پاریس اثرگز او به دو مونته پن با مقدمه کوتاه محمود طرزی در باره ارزش اجتماعی رمان و مقاله های پراگنده سراج الاخبار دربارۀ اهمیت و رواج قصه نویسی در دنیای غرب نویسندگان ما را به قصه نویسی علاقمند ساخت مگر بنابر نبودن گذشته قابل اتکا در تاریخ ادبیات ما قصه نویسی دیر تر جوانه زد، مثلاً، در سالهای بعد از آزادی افغانستان (۱۹۱۹ م ) و تا سال های جنگ جهانی دوم چند نمونه انگشت شماری بوجود آمد ، چون : "تصویر عبرت" از عبدالقادر "لوحه وفا" از میر غلام حضرت شايق جمال و "جشن استقلال افغانستان در بولیویا" از مرتضی احمد محمدزایی و "ندای طلبه معارف" و دیگر.

هر چند "جشن استقلال افغانستان ... " بزبان انگلیسی در خارج کشور نوشته شده و ترجمه آن در امان افغان چاپ شده است چون واقعیت جامعه افغانی در سالهای دورۀ نهضت امانی توسط يک نفر افغان در قالب داستان ریخته شده است بر رسی آن خالی از سودمندی نمی باشد .

خلاصه داستان : حکومت بولیویا ، افغانهای مقیم آن کشور را وادار میسازد که بنابر نداشتن سند اقامت خاک بولیویا را ترک بگويند و اموال شان ضبط گرده گل احمد که در آن سر زمین صاحب مكنت فراوان است بارنج مجبوری ترک همه دارایی میخواهد مهمانی یی برگزار کند و در آن دختری از اهل آن دیار را که از مدتها شیفته اش شده است نیز دعوت نما بدو در آن مهمانی هم به او عشق خودرا اظهار نماید و هم برای ابد پدرودش بگوید .

در ضیافت مذکور به گل احمد خبر میدهند که هیئت سیاسی افغانستان به تازگی وارد بولیویا شده و مصمم است با حکومت آن کشور موافقتنامه دوستی و همکاری امضا نماید .

هر گاه این مطلب به اطلاع هیئت رسانده شود ، حتمی از مقامات حکومتی بولیویا خواهش خواهند کرد تا چون نخستین گام در راه دوستی هر دو کشور افغانهای مقیم بولیویا راسند اقامت بدهند . با مراجعه گل احمد به هیئت سیاسی افغانی این مشکل حل میشود و افغانها روزی بیرون شهر جشن استقلال افغانستان را تجلیل می کنند.

در مورد این قصه دو نکته قابل تذکر است: یکی تائید سیاست خارجی افغانستان و دیگری اینکه قصه به سود سرمایه دار به فرجام میرسد و بنابر مشی سیاست خارجی حکومت امانی ثروت سرمایه داری از گزند در امان میماند و این نمونه انعکاس جانب داری از منافع بورژوازی در آیینه ادبیات آن دوره است .


"لوحه وفا" داستانیست که آمیخته در نظم و نثر پرداخته شده است. وضوع داستان چنین است که حسد خانواده را تباه میسازد و خلاصه آن چنین که : مردی به همسرش بدگمان شده است و می پندارد که زن به وی خیانت میورزد روزها او را تعقیب میکند اما نتیجه بی بدست نمی آورد . رنج مردهر روز افزونتر میشود تا آنکه روزی از درز دروازه زن را مشغول صحبت با تصویری می یابد و به پندار اینکه با سند خیانت او را گرفتار کرده است تفنگچه را به سویش آتش میکنند گاهیکه زن در خون خویش می تپد مرد ملتفت میشود که تصویر از خودش است. پلیس شانه های قاتل را بسته به سوی باز پرسی میکشد و در آن حال زن التماس میکند که همسر او را نیازار اند و او خون خود را بخشیده است این داستان با اوج عالی و پایان غیر منتظره پختگی بیشتری را نشان میدهد و گذشته از آن زن که در ادبیات دری چون نماد حیله و فریب همه جا تصویر شده بود زیر تاثیر مبارزات طولانی بسود دفاع از حقوق زن یکباره چون روز وفا و پایداری و پاکی تجسم می یابد . چنان مینماید که مقاله های سراج الاخبار در دفاع از حیثیت زنان مثلا ح بخش مخصوص معرفی ناموران زنان جهان در سراج الاخبارو در دورۀ امانی نشر جریده "ارشاد النسوان" وغيره توانست دگرگونی در شاخت حلقه های روشنفکری از نقش اجتماعی زن وارد کند و اذهان را به مرحله عاليترى مثلا تا حد احترام به حیثیت و حقوق زن ارتقا بخشد زبان داستان ساده است و در آن شعر و نثر می آمیزد چنانکه روایت گاه به نثر و گاهی به نظم صورت میگیرد توصیف جابها و اشخاص رنگ توصیف ريالستيک دارد.

"ندای طلبه معارف" چنانکه از تبصره "امان افغان" بر می آید رمانی تربیتی بوده است چون پیش از آن چنان اثری در تاریخ ادبیات دری نداریم انرا میتوان نخستین رمان تربیتی شمرد. 

از آنجا که نیاز مندی به داستانهای افغانی در حلقه های ادبی کشور ما هر روز محسوستر رونما میگردید وهر بار این مسأله در مطبوعات جدی تر طرح میشد . انیس در سال دوم نشرات خود موضوع رشوت را به افتراح گذاشت و خواست تا نویسندگان در آن موضوع رمان بنويسند.

در مقدمه پیکه بر شرایط افتراح نگاشته شده بود گفته میشد که چون نویسندگان ما به رمان التفات شایسته نکرده اند خواننده افغان ناچار به دامن قصه های دیگران می آویزد و این وضع خود زیان آور است : انیس برای افتراح این شرایط را وضع کرده بود:

۱ - قصه باید در قالب رمان ریختگی باشد .

۲ - قصۀ نمبر اول همان بود که تمام نزاکت های فن تحرير را دارا باشد، مثلا در تحلیل و ترسیم وقایع مبالغۀ مرغوب در عین زمان معاشقه یا کدام ذریعه دیگر که قصه را مرغوب بگرداند محور گرفته شود تصویر حوادث قريب الفهم و رقت آور باشد.

۳-  حوادث زمان در داخل وطن اختیار شود و همچنین افراد آن وطنی باشد.

٤ - مشروط است که در قصه مذکور یکی از اسرار و یا طریقه های لجيب رشوت آشکار شود.

۵ - در ازی موضوع یکی از صفات خوب مسابقه خواهد بود .... 

چون اصلا داستان نویسی به روش غرب در تاریخ ادبیات دری پدیده نوزادی شمرده میشد و عنعنه یی در ادبیات ما نداشت. برای نویسندگان کاملا تازه کار ما بسیار دشوار بود که یکباره دست به نگارش رمانهای طولانی بزنند . از سوی دیگر این اعلان وقتی در صفحۀ انیس چاپ شد که سالی از آن نگذشته نهضت اما نی بدست حبیب الله بر چیده شد و روزگار پس از آن مسایل نوی را در دستور روز قرار داد.

در سالهای ۱۳۱۸ و ۱۹ یعنی سالهای ۱۹۳۹ و ٤۰ نمونه های بهتر و پخته تری از داستان کوتاه در ادبیات ما ظهور یافت چون " ما در تیره روز" از محمد رسول وسا و " قربانی بیگناه " از ع . ارمانجن .