آئین اوستائی

از کتاب: تاریخ افغانستان

ملا حظات عمومی:

در این شبهۀ نیست که "سر و دویدی" همان طوریکه پیش از همه چیز جنبۀ مذهبی داشت، "اوستا" هم از همه بیشتر دارای یک مفکوره واصول و مقررات معین "است" وکتابی است که از یک آئین مشخص نمایندگی میکند این دیانت در عرف ملل به نام های مختلف یاد شده برخی از روی اسم وضع کننده آن "رزنشتر" آنرا "زو استری" گویند بعضی بمناسبت نام "اهورا مزدا" آنرا "مزدئیزم" یاد کرده اند، برخی این عقیده را بعلت مقابلۀ عنصر خوب و بد "دوالیزم" خوانده بعض کسان آتش پرستی گویند وعده ئی هم از روی اسم کتاب این دیانت را اوستائی میخوانند، این نام ها هر کدام مناسبتی دارد ولی بیشتر این مناسبت مربوط بیک عصر ووقت معین تاریخ تحول این دیانت و بعض دوره های آن است که بیکی ازین نام ها اگر سر بخورد به دیگری نمیخورد و اگر سر هم بخورد از نقطه نظر مفهوم همه اطراف آن را در بر نمیگیرد لذا همان طور که سائر مشخصات این عصر را بنام "اوستائی" یاد کردیم آئین انوقت را هم به همین نام یاد میکنیم. در شروع فصل اوستائی این مسئله را از پهلوهای مختلف شرح دادیم که اوستا و عصر آن و همه چیزهائی که به آن نسبت میشود دامنۀ تحول دورۀ ویدی است. همان طوریکه گفتیم "زرتشتر سپنتمان" یکی از "ریشی ها" یا دانایان اخیر دورۀ ویدی است. همانطور که گفتیم اوستا ادامۀ سرودهای اخیر ویدی میباشد و حلقۀ تسلسل آنها را هم به وجود "گات ها" قدیم ترین قسمت اوستا به ثبوت رسانیدیم. همانطوریکه زبان آخرین سرودهای ویدی و زبان گاتها قدیم ترین قسمت او ستا شباهت زیاد بهم داشت، آئین اوستائی و آئین قدیم وید هم از هم جدائی نداشتند و مشخصاتی در بین است که این دو دیانت را بهم پیوست میکند و حتی نشان میدهد که پیروان آنها در یک قطعه خاک معین زندگانی کرده اند چنانچه در اوائل فصل ویدی زمانیکه میخواستیم خانۀ مشترک آریاهای کتله باختری را ثابت کنیم در میان پارۀ عوامل دیگر مثل تشابه زبان و ادبیات و عنعنات وغیره یکى هم شباهت عقیده و آئین عصر ویدی و اوستائی را مثال آوردیم پس آئین اوستائی غیر از تحولاتی که از روز ظهور خود حوالی هزار ق م تا سه چهار قرن بعد از انتشار دین مقدس اسلام در داخل اصولات خود نموده دارای عوامل قدیمۀ عصر ودیانت ویدی نیز میباشد.

آئین اوستائی از روز ظهور خود در باختر در مرور زمانه در عصر و نقاط مختلفی که انتشار یافته دوره های ترقی و بحران و تحولات زیادی را پیموده که اینجا موقع تذکار همۀ آن نیست زیرا بعض دوره های آن از چوکات این فصل حتی تاریخ آریانا بیرون است لذا بصورت عمومی به تحولات آن اشاره نموده و بعد از ان قیافه و شکل اصلی آن را به عصری که وارد آن هستیم شرح میدهیم. فراموش نباید کرد که آئین اوستائی از روز ظهور آن در حوالی هزار ق م در باختر تا امروز از بین نرفته و هنوز هم پیروانی دارد. این دیانت از حوالی هزار ق م تا موقع ظهور هخامنشی ها در فارس تقریباً ٥۰۰ سال منحصر به قلمرو اوستائی یعنی خاک های آریا نا بود در اثر فتوحات و تبلیغات دودمان سلطنتی بلخی اسپه و تعلقاتی که بعدتر اشوری ها و هخامنشی ها پیدا کردند بجانب غرب نشر شد ولی عقاید سامی دران تاثیر افگند و دیانت اوستائی عصر هخامنشی شکلی داشت مخلوط با ستاره پرستی و دیگر مفکوره های سامی در خود قلمرو آریانا هنوزهم تازمان فتوحات اسکندر این دیانت مختصات خود را محافظه کرده بود. حمله و فتوحات اسکندر صدمۀ مدهشی به آثار مذهبی و نسخه های اوستا رسانید. حتی قرار بعض نظریات هر چه نسخه اوستا در آریانا و نقاط فارس وجود داشت همه اش طعمۀ حریق شد و بر باد گردید و نسخه ئی را هم اسکندر به یونان فرستاده طبیعی این پیش آمد مهلک ترین ضربتی بود که به آئین و معتقدات اوستائی رسید. معذالک بکلی از بین نرفت و محتویات اوستا کم و بیش چه در سینه ها و چه در نسخ متفرق و مخفی باقی ماند یونانی هائی که بعد از فتوحات اسکندر چه در باختر و چه در فارس و چه در شام و سائر قطعات آسیای غربی متمرکز شدند و حکومت های محلی تشکیل دادند به دین و آئین اهالی کار و غرضی نداشتند. لذا بعد از سپری شدن یک دورۀ بحران بزرگ مردم مجدداً به دیانت قدیم خود متوجه شدند طبیعی معتقدات و ارباب انواع یونانی هم کم وبیش معروف شد.

در کشور ما آریانا این وضعیت دوام داشت و هنوز دولت مستقل یونان و باختری در باختر تشکیل نشده بود که اشوکا امپراطور موریا که تا جنوب هندوکش نفوذ یافته بود مبلغین بودائی را به خاک های شرقی آسیا فرستاد و در حوالی وسط قرن سوم ق م دیانت بودائی در شرق آریانا معمول شد و آهسته آهسته بنای انتشار را به طرف قلب مملکت وصفحات شمال آن گذاشت و در اوائل قرن ۲ ق م به باختر هم نفوذ کرد.

چون دولت یونان و باختری آریانا درین وقت به منتهای قوت رسیده و نقشۀ فتوحات خاک هندى مد نظر پادشاهان آن بود نشر دیانت بودائی را از روی سیاست استعماری خاک هند هم قبولدار شدند به این ترتیب آئین او ستائی روز به روز و به تدریج ضعیف شده و زمینه را در مناصفۀ شرقی آریانا چه در شمال و چه در جنوب هند و کش برای بودیزم خالی کرده رفت و بدون اینکه بکلی از بین برود مرکز ثقل آن بصورت غیر محسوس به مناصفۀ غربی آریانا و از انجاهم مخصوصاً به حوزه هیرمند وسیستان و حوالی هامون منتقل شد.

این دوره ایست که در مناصفۀ شرقی خطۀ بلخ - قندهار، بودیزم عمومیت دارد ولی دیانت اوستائی بکلی از بین نرفته و در حصص غربی خط مذکور پیروان اوستائی عمومیت دارند و بودیزم در انجاها راه نیافته است.

پارت های باختری که مقارن تشکیل سلطنت مستقل یونان و باختری در هیرکانیا بنای سلطنت جدید را گذاشتند و بعد از آن بطرف خاک های فارس پیشروی نموده و آن خاک ها را از سلطۀ یونانی بیرون آوردند کار بزرگی که کردند به جمع آوری خاطره ها و تشکیل متن اوستا صرف مساعی کردند و این رویه در عصر نسانسانی تعقیب شد و چون دیانت اوستائی در غرب آریانا مخصوصاً در حوزۀ هیرمند و سیستان و اراضی اطراف هامون مرکز آرامی یافته بود در بعض قسمت های جدید اوستا خاطره های زیادی به آنجا مربوط است.

برگردیم به آریانا در عصر کوشانی های بزرگ با وجودیکه دیانت بودائی مخصوصاً در مناصفۀ شرقی مملکت به منتهای شکوه و عظمت خود رسیده بود حتی ار بعض نظریه ها، دیانت رسمی مملکت شده بود باز هم خاطرات و مقررات آئین اوستائی از بین نرفته و تقریباً تمام ارباب انواع اوستائى روى مسکوکات سلاطین مختلف کوشانی نقش است و از آن مختصراً بعدتر و در جلد دوم این سلسله تاریخ در فصل کوشانی به تفصیل صحبت خواهم نمود. درین شبهه نیست که بودیزم میدان رقابت را مخصوصاً در مناصفۀ شرقی مملکت برده و عقاید دیگر که اینجا موقع شرح آن نیست هم ظهور کرده بود ولی پیروان اوستا در حوزۀ هیرمند و سیستان باقی مانده و تا زمان ظهور دین مقدس اسلام و ورود عساکر عرب در پای دیوار های زرنج و بست، این دیانت باقی بود و همین حال را در خاک های فارس داشت و در مقابل نیروی فاتحین عرب پارسی ها به خاک هندپناه برده و تا حال به این دیانت پابند اند. پس به ترتیبی پس به ترتیبی که گذشت آئین اوستا دارای دوره های ذیل است که هر کدام شامل پارۀ ممیزات مخصوصی میباشد. (۱) دورۀ قبل از زور استری که در آن عوامل دیانت ویدى داخل است.

(۲) عصر "گاتها" یا دورۀ صاف و قدیم اوستائی که سراسر مختص به باختر وعصر ویشتاسپه و خود زرتشتر سپنتمان بلخی است که تقریباً پنجصد سال را در بر میگیرد.

(۳) عصر هخامنشی که آئین اوستائی در فارس سرایت نمود ومعتقدات سامی در آن مخلوط شد.

(٤) دورۀ بحران معاصر فتوحات اسکندر.

(ه) دورۀ پارتی که آنرا عصر تاریک زور استری میخوانند و در اخیر آن شاهان پارتی شروع به جمع آوری خاطرات قدیمه نمودند.

(٦) عصر ساسانی که آئین اوستائی بکلی در قلمر و سلطنت آنها تجدید و دوباره احیا گردید.

(۷) دورۀ معاصر فتوحات مسلمین.

این دوره ها هر کدام از خود ممیزاتی دارد که شرح همۀ آنها هم از موضوع این فصل و هم از چوکات تاریخ کشور ما خارج است لذا به آنچه که در قسمت عمومیات گفته شد اکتفا نموده و اصل اساس این دیانت را در یکی دو مرحلۀ اول آن که جزء مرام این فصل و تاریخ کشور ما است شرح میدهیم.


* * *


در فصل دوم تحت عنوان "عقاید" (صفحۀ ١٤١) متذکر شدیم که آریاهای عصر و یدی دینی به معنی مشخص و معین این کلمه با مقررات ورسومات متعلقه آن نداشتند امید و بیم از عناصر نورانی و ظلمانی ایشان را به احترام و ترس از عناصر وادار کرده بود به وجود خالق کائنات هم تا حدی پی برده بودند واجداد راهم احترام وستایش میکردند.

در دیانت اوستائی این چیزها هم هر کدام بجای خودا نبساط یافت و باقوت بیشتر شکل معین تری بخود گرفت. در فصل دوم شرح دادیم که عناصر طبیعی در عصر ویدى ستایش و احترام میشد این مسئله در عصر أوستا شکل معین مقابلۀ عناصر روشن و خوب را با عناصر تاریک و بد بخود گرفت و این مفکوره تهداب آئین او ستائی را تشکیل داد و بصورت عمومی قوه خوب و بد، مفید و مضر روشن و تاریک در مخیلۀ این وقت شخصیت پیدا کرده و صاحب نام ها شد. چنانچه قوۀ نیکی را "سپنته مینو" و قوۀ بدی را "انگرو مینو" مینامیدند و آنها را "خرد مقدس" و "خرد خبیث" هم ترجمه کرده اند. اگرچه اساس آئین اوستائی برروی مقابلۀ همین دو قوۀ روشن و تاریک، نیک و بد. مفید و مضر گذاشته شده بود معذالک "اهورامزدا" (هرمزد) در رأس همه حکمفرمائی میکرد. به این ترتیب ملتفت باید بود که هر مقابله و ستیز که بود در میان "سپنته مینو" و "انگرومینو" بعمل می آمد و در مقابل اهورا مزدا کدام قوۀ فاعل خبیث وجود خارجی نداشت.

پس "دوالیزم" اوستائی در گات ها مفهوم مخصوص و معینی داشت به این ترتیب که "اهورامزدا" (هرمزد) به تنهائی نظام کاینات را اداره میکرد و مقابله میان قوه نیکی و بدی میان خیر و شر میان نور وجدان و تاریکی های شهوت نفسانی بود که آنهم با روح خوش بینی که درین دیانت موجود بود با مراعات قوانین اخلاقی به فتح و غلبه روشنی بر تاریکی منتهی میشد.

اوستا در حقیقت حیات و تمام مربوطات آنرا دو جنبه داده بود که یکی آن نور و روشنی و دیگر آن ظلمت و تاریکی بود. جنگ و ستیز خواهشات نفسانی وهدایات وجدانی و عقلی انسانی مظهر همین دو مفکوره است که اوستا آنرا خارج وجود فردی بشری عمومیت داده و در هر مورد مقابله وستیز وعزم واراده را توصیه کرده و آخر هم به غلبه روشنی های وجدان بر تاریکی های خواهشات نفسانی اطمینان داده است. پیشتر گفتیم که "سپینته مینو" و "انگرومینو" یعنی عنصر خوب و بد اساساً در نبرد بودند پس روشنی ها و محاسن مادی و معنوی یکطرف و سیاهی و خباثت طرف دیگر صف بسته بود و همین رویه باعث شد که در دیانت اوستائی مجموعی از عناصر نورانی و ظلمانی بمیان آید و صاحب شخصیت و نام و نشان شود. عناصر نورانی با رولی که بازی میکردند مقام بلندی در دیانت اوستائی پیدا کردند و مجموعه آنها را بعضی ها ارباب انواع اوستائی خوانده اند ولى ملتفت باید بود که مانند ارباب انواع یونانی نماینده مادیات نبودند و آنها را با مجسمه ها نمایش نمیدادند بلکه عموماً شخصیت های معنوی داشتند و آنها را رویهمرفته "یزانا" میگفتند و "امشه سپنته" Amesha-Spenta یعنی "ارواح پاک جاویدانی" در قطار آنها می آمدند و عدۀ آنها به ترتیب ذیل به شش میرسید:

(۱) وهیومانو Vhou-mâno (فکر خوب)

(۲) اشا و هیشته Asha-vahishta ( بهترین تقدس ) 

(۳) خشه تره وریا Khshathra-varya ( سلطنت عالی )

(٤) سپنتا آرمتی Spenta-Armati ( حس اعتدال)

(٥) هرونات Hervatat (سعادت وصحت)

(٦) امرتات Amertat (جاویدانی)

امشه سپنته هر کدام از خود وظیفۀ داشت مثلاً "وهیو مانو" محافظ رمه ها بود. اشا و هیشته، رب النوع آتش شمرده میشد و تقریباً قاصد اهورا مزدا بود سپنتا ارمتی محافظ زمین و هرونات و امرتات بخشاینده سعادت و خوش بختی وطول عمر تلقی شده بودند و بر آب و نبات سلطنت داشتند علاوه برین قواهای مفید و عناصر دیگری هم بود که دسته "سپنته مینو" یا "خرد نیک" را در مقابل "انگرو مینو" (ارواح حبیث) یا دیوها وشیاطین تشکیل میداد.


سویه اخلاقی:

رویۀ اخلاقی یک ملت علامه ممیزۀ میزان رشد اجتماعی و حیات مادی و معنوی آن میباشد. اساس آئین اوستائی قراریکه دیده شد مقابله قوه نیک و بد گذاشته شده بود و با این وضعیت انتخاب و مسئولیت همه به اختیار مردم بود قرار أصولات او ستائی بشر مخلوق (هرمزد ) بود و از روز تولد جزء قلمرو کشور نور و روشنی بشمار میرفت ولی چون ازاد خلق شده بود انتخاب حق خود او بود و در حالیکه سعادت و نجاتش به همین انتخاب تعلق داشت در فتح و فیروزی آخری نور بر ظلمت هم سهیم و موثر بود. زیرا هر عمل نیک بشر قوه عمومی نور و روشنی را تقویت میکرد و هر عمل بد قوه ظلمت و تاریکی را نیرومند میساخت بناء علیه بشر باید طرف خوبی و روشنی را انتخاب میکرد تا نور فاتح میشد و نجات او بافتح و پیروزی روشنی بر تاریکی صورت میگرفت.

علاوه برین چیز دیگری که در اخلاقیات پیروان اوستائی تاثیر زیاد داشت عقیده به نظارت اعمال و کردار بود که از طرف "امشه سپنته" بعمل می آمد و هر کار خوب و بد تشخیص و تحریر میشد. به این ترتیب آئین اوستائی پیروان خود را به راه روشنی و نیکوکاری آورده و هر شخصی را آزادی در انتخاب راه روشن و تاریک داده و از نگرانی اعمال خوب و بد خبردار ساخته بود و راه سعادت و نجات فردی را در غلبه و پیروزی محاسن اخلاقی منوط ساخته بود و به این ترتیب هر فرد مکلف بود که مانند سر باز مجهز با مراعات اصولات اخلاقی و نیکوکاری به مفاسد و تاریکی ها و خواهشات نفسانی فایق آید.


هو مته، هوخته، هورشته: روی هم رفته قوانین اخلاقی اوستائی به اساس و اجرای سه مطلب گذاشته شده بود که بحیث فورمول مشخص در آمده و آن عبارت از هومته، هوخته هورشته یعنی "پندار نیک، گفتارنیک، کردار نیک" است. به این اساس پیروان اوستائی مکلف بودند که فکر، و زبان و عمل خود را از لوث وکثافت پاک کرده نه تنها از راه زبان و عمل به کارهای ناشایست اقدام نکنند بلکه در فکر و خیال خود هم آنرا خطور ندهند. پیروان اوستائی به روز آخرت و پرسش و جزای اعمال عقیده داشتند. او ستا به پیروان خود بصورت عمومی پاکی و نظافت ظاهری و باطنی یعنی بدنی و روحی، راستی، راستکاری مروت، سخاوت وخیر خواهی را توصیه نموده و دروغ گوئی را بد ترین گناهان شناخته است. اوستا سفارش شدیدی داده که زمین، آتش و آب پاک نگه شود و مخصوصاً از لوث جسد مردگان محافظه گردد. از همین جهت آتش علامه پاکی قرار گرفت و افراط درین راه بجائی رسید که این دیانت به آتش پرستی معروف شد وگرنه قراریکه ملاحظه میفرمائید در اوائل موضوع پرستش آتش بکلی در میان نبود. همین قسم مراعات پاکی زمین مخصوصاً از لوث جسد مردگان سبب شد که مرده را به زمین دفن نکنند و در بلندی ها و قله های کوه بگذارند تا مرغان هوا خورده و ناپدید شود.


مقایسه بین بعضی نام های ارباب انواع ویدی و او ستائی: همان طور که "زرتشتر" خودش در قطار ریشی های "ویدی" ظهور کرد و "گات ها" قدیم ترین قسمت اوستا از حیث زبان و مفکوره واسطه ارتباط بین خرین کتب ویدی و باقی حصص اوستا میباشد در نام های ارباب انواع ویدی و اوستائی هم شباهت زیاد موجود است حتی بعضی ازین اسما یک چیز است که تلفظ آن جزئی فرق کرده در برخی دیگر مفهوم آن منقلب شده بهر حال مقایسه آنها در تاریخ تحول عقاید عصر ویدی و اوستائی در آریانا کمال اهمیت دارد و هر کدام بجای خود نشان میدهد که این دو مدنیت با تمام مربوطات آن در سرزمین آریانا عرض وجود کرده است و یک سر زمین و یک خاک است که نبوغ مدنی، فکری، اخلاقی، مذهبی، تهذیبی، اجتماعی، ادبی آن موافق مقتضای زمان تحول و به رنگ های دیگر ظهور کرده است. 

مدققین به این نظریه معترف اند که "وارونا" بزرگترین رب النوع عصر وید که بعضی ها او را رب النوع آسمان ها تعبیر کرده اند، در عصر اوستائی بنام "اهورامزدا" شناخته شده است و میگویند که "اهورامزدا" صفت جدیدی است که اوستا به او داده است و معنی آن "دانای توانا" است و این مفهوم معنوی است که پیروان ائین "ویدی" به او داده بودند. بعضی های دیگر میان کلمه "وارونا" و "اهورا" مباینت زیاد نمیبینند حتی مربوط به این مطلب کلمه دیگری هم در "وید" داریم که "آشورا" است و بر مجموع ارباب انواع نورانی تطبیق میشود که در عصر ویدی از ان کلمه "اهورا" عرض وجود کرده است اسم دیگر که در عقاید عصرویدی و اوستائی کشور ما قابل مقایسه است "میتهرا" و "میترا" است که رب النوع آفتاب میباشد و مفهوم آن در وید و اوستا تغیر نکرده و در تلفظ آن جزئی اختلافی که بعمل آمده عبارت از سقوط ( هـ ) است. 

ابن اختلاف تلفظ زادۀ مرور زمانه است چنانچه همین کلمه را اگر تعقیب کنیم میبینیم که در عصر کوشانی تاریخ مملکت ما باز هم کمی بیشتر تغیر کرده و شکل "میرو" بخود گرفته است چنانچه روی مسکوکات کنیشکا وهو ویشکا با کمی نرمی و سختی حروف علت وتشدید حروف صدادار بصورت های ذیل تحریر است: Mopo ‘Miiopo ‘Mippo ‘Meipo ‘Miypo و در ادبیات دری، بشکل "مهر" باقی مانده و هنوز هم معنی آن آفتاب است.

همین قسم "امشه سپنته" (ارواح نورانی) که در اوستا ذکر شده و پیشتر از ان اسم بردیم دروید مقابل خود ادیتیا Adityas دارد که دارای عنوان و وظایف اخلاقی جدید شده اند. 

"دیوا" محض کلمه ئی که در "ودا" ارباب انواع ومخصوصاً ارباب انواع مفید و نورانی را در بر میگرفت در اوستا بصورت "دیو" باقی است و مفهوم آن جدید آن منقلب شده و بر شیاطین و ارواح خبیث اطلاق میشود ومقابل مفهوم جدید کلمه را کشا Rakshas موجود است که شیاطین وعناصر مضررا در سرود ویدی در بر میگرفت. همین قسم میتوان "سوما" و "هوما"، اگنی و "اتار" یعنی مشروب و آتش و دیگر چیزهای این دو دیانت آریانا را بهم مقایسه کرد.


عناصر طبیعی: آئین اوستائی باوجودیکه بخود شکل و خواص معینی گرفت و از پرستش عناصر طبیعی که در عصر ویدی وجود داشت یک قلم مجزى شد و به ترتیبی که شرح داده شد تحت نظام جدیدی درآمد معذالک احترام عناصر طبیعی بحیث عوامل مفید و ارباب انواع فرعی در آن دیده میشود و حتی بعضی ازین عناصر مثل آتش و آب شخصیت هائی بنام اشا و هیشته Asha-Vahishta و هرواتات Harvatat در قطار ٦ "امشه سپنته" هم داشتند. چون این عناصر در خود اوستا شخصیت مهم داشتند و بعضی های آنها از عصر اوستائی و حتی ویدی هم پیشتر در خاک های دو طرفۀ هندوکش رولی بازی کرده اند و بعضی های آنهم باعث ظهور یک سلسله ادیان دیگر در اراضی آسیای شرقی واراضی متصل حوزۀ بحر مدیترانه وحتى اروپا شده اند بیمورد نیست که اینجا از آنها تذکاری بمیان آید.


آتش: اگر چه آتش در اوستا بنام "اتار" یاد شده ولی قراریکه پیشتر شرح دادیم در میان "امشه سپنته"، "اشاو هیشته" ازان نمایندگی میکرد ولی واضح معلوم نمیشود که مقصد ازین نمایندگی شخصیتی است که برای آتش قایل شده بودند یا مفهوم مادی آن بهر حال قراریکه در مبحث عقاید اوستائی شرح دادیم وظیفۀ اساسی پیروان "زرتشتر سپنتمان" مقابله با ارواح خبیثه و ستیز با خواهشات نفسانی و عناصر تاریک ومضر بود.

آتش باروشنی ظاهری و حرارت خود و فایده ئی که بحیات بشری رسائیده از روز کشف خود در میان همه اقوام جهان بحیث یک عنصر مفید تلقی گردیده است و کشف و استعمال آن یکی از عواملی بود که در هر گوشۀ جهان بشریت را به مرتبۀ جدید تمدن واصل گردانیده است.


باشندگان آریانا در عصر اوستائی با سابقۀ که قبل برین در عصر ویدی در تشخیص عناصر نورانی طبیعی داشتند نسبت به سائر ملل جهان برای آتش مقام مهمتری قایل شده بودند و او را بنام "اگنی" می شناختند و نسبت به همه ارباب انواع برای او سرودهای بیشتری ساخته بودند (صفحۀ ١٤٩) اوستا آتش را مقدس و پاک ترین همه عناصر محسوب میداشت و آنرا انعکاس نور "اهورامزدا" قلمداد میکرد. علاوه برین آتش علامه صفای اخلاق و بزرگترین حر به در مقابل دفاع ارواح خبیثه و دیوان شمرده میشد چنانچه عقیده داشتند که شب هنگام هنگامیکه سیاهی شب فرا میرسید و ارواح خبیثه (دیوها وشیاطین) مشغول فتنه انگیزی میشدند تنها روشنی آتش عامل ترس و فرار آنها شده میتوانست ازین رو آتش را پسر و نور و علامۀ "اهورامزدا" تصور میکردند و از همین رهگذر به آن احترام میکردند. روشن کردن آتش در کانون خانواده در عصر ویدی در آریانا رواج داشت و چون آتش در عصر اوستائی مقام بلند تری پیدا کرد طبعی روشن کردن آن نه تنها در کانون خانواده و حفاظۀ آن بطور همیشگی عمومیت یافت بلکه در آتشکده ها هم رواج پیدا نمود. ناگفته نماند که نگه داری آتش در کانون خانواده یکی از عادات قدیم اکثر اقوام هند و اروپائی است این کار در عصر ویدی و اوستائی در آریا نا منحصر نبوده جر من ها رو من ها هم در زمانه های نسبتاً جدید به آتش کانون خانوادگی احترام میکردند بهر حال در عصر اوستائی باشندگان آریانا چنین عقیده داشتند که بهترین حربه اضحملال عناصر مضره آتش است بناء علیه روشن کردن آنرا در کانون خانواده و حفاظت آنرا شب و روز یکی از وظایف مذهبی خود می شمردند و معتقد بودند که در روشنی آتش "سپنته مینو" یا خرد مقدس محافظ ایشان و خانواده شان است و عناصر مضره کاری ساخته نمیتوانند به اساس همین رویه و عقیده آتش کده هائی خارج کانون خانواده هم ساخته شد و آتشکده هائی مخصوص موبدان وشاهان عرض وجود کرد و آتش و آتشکده به اندازه ئی در دیانت اوستائی صاحب مقام بزرگ شد که دیانت مذکور را آتش پرستی هم نامیدند.


آب: آب هم در اوستا صاحب شخصیت بود و از خود رب النوعی داشت که او را "ایام نیات" Apam-Napat میگفتند اینجا فوراً متذکر میشویم که این رب النوع در دورۀ اوستائی کشور ما عرض وجود نکرده بلکه در عصر ویدی تاریخ ما هم به همین نام یاد شده و بلا شبهه خاطره ئی از عقاید دوره های قبل التاریخ مملکت ما هم در آن نهفته است و ازان پایان تر بحث خواهیم نمود. 

اسم اوستائی "اپام نیات" بصورت تحت اللفظ "پسر آب" معنی دارد. نام "ویدی" او هم عیناً همین است. اصلا این کلمه چه در اوستا و چه دروید به زبانۀ برقکی اطلاق میشد که در ابرها نهفته است و چون آب باران هم از ابرها میریزد مسکن و مقر او را در ابرها می پنداشتند. 

آب با قوۀ نامیه ئی که در خود نهفته داشت خیلی ها بیشتر از عصر او ستائی و ویدی در دوره های قبل التاریخ کشور ما ستایش و احترام میشد. از روی خود اوستا واضح معلوم میشود که پیش ازینکه زرتشتر عرض وجود کند آریاهای باشندۀ دو طرفۀ هندوکش آنرا ستایش میکردند و از او استعانت میخواستند.

در اوستارب النوع آب بنام دیگر "اردوی سورا اناهیتا" Ardvi-sûra Anahita هم یاد شده و حتی میتوان گفت که نام اصلی او همین است و بصفت ربة النوع خوانده شده این ربة النوع پیش از عصر زور استر در کشور ما معروف بود. 

گایگر به این عقیده است که "اردوی سورا" Ardvi-sûra اصلاً نام رودخانۀ بزرگ اکسوس (امودریا) بود و برای اثبات نظریۀ خود پارچه ئی از متن اوستا را آورده که ترجمۀ آن چنین است: "ما اردوی سورا آناهیتا" را که از تمام رودخانه های روی زمین عریض تر است و با شدت تمام از کوه "هوکریا" پایان شده و به دریاچۀ "ورو کاشا" می ریزد ستایش میکنیم. وقتیکه "اردوی سورا اناهیتا" داخل این دریاچه میشود و به آن میریزد تمام سواحل ووسط آنرا موج فرامیگیرد. این رودخانه هزار بازو و هزار شاخه دارد و هریک از بازوها و شاخه های آن برابر چهل روزه راه سوارکار خوبی طول دارد."

گایگر این پارچه را از متن اوستا از فقرۀ ٣ و ٤ ابان یشت با یشت ۵ نقل کرده و در اطراف آن تبصره کرده میگوید: "آنچه که بالا ذکر شد تصویر رودخانۀ بزرگ و پر آبی است که دارای معاونین متعدد میباشد و اگر به اصل مسکن ملت اوستائی، آنطوریکه از خلال معلومات جغرافیائی خود اوستا بر می آید نگاه بکنیم بلا شبهه ملتفت میشویم که "اردوی شورا" عبارت از رودخانۀ اکسوس (آمودریا) است و کسانیکه مسکن ملت اوستائی را بطرف غرب قرار میدهند برای تعین رودخانه "اردوی سورا" هیچ چیزی در مقابل خود ندارند." ملتفت باید بود که "اردویسورا اناهیتا" تنها نام جریان آب رودخانه اکسوس نبود بلکه "بزاتا" پاژنی این رود خانه بزرگ را هم نمایندگی میکرد و حتی گفته میتوانیم که اساساً مقصد اصلی اوستا از "اردوی سورا اناهیتا" ژنى یا ربة النوع رود خانه اکسوس بود.

اوستا، ابان یشت یا یشت پنجم خود را سراسر وقف ستایش این ربة النوع کرده. دار مستتر کلمۀ "اردوی سورا اناهیتا" را "قوۀ عالى مطهر" ترجمه کرده و میگوید که مقصد از آن چشمۀ طبیعی است بالای کوه "هوکیریا" که سر از بلندی به ستاره میخورد و از آن به اصطلاح اوستا تمام رودخانه های زمین پایان میشود در ماخذ جدیدتر اردویسور Ardvisûr نام رود خانه شده و اناهیت Anahit ژنى یا ربة النوع آنرا در بر میگیرد.

به این ترتیب کلمۀ "اردوی سورا" از "اناهیتا" جدا شده و "اناهیتا" بحیث ربة النوع آب ورودخانۀ امووربة النوع زمین وفراوانی و حاصل خیزی زمین و حتی قوۀ تانیث زن و غیره در صفحات باختر در آریانا و خارج سرحدات دوام کرد. 

از روی یشت پنجم اوستا معلوم میشود که آناهیتا بحیث ربة النوع آب ورودخانۀ امو در زمان زرتشتر با شکل و اندام و وضعیت معینی که پایان شرح میدهیم در خاطرها ترسیم شده بود. اوستا ازین ژنى یاربة النوع طوری صحبت میکند که کسی قیافه و صورت شخص زنده و یا هیکل مجسمه ئی را تعریف کند

علاوه برین همین یشت ۵ که وقف ستایش "اناهیتا" شده قسمت تاریخی هم دارد ه و آن عبارت ازین است که نه تنها" از "یاما" گرفته به بعد تمام پادشاهان و پهلوانان آریانا از او استعانت خواسته و بنام او قربانی تقدیم کرده اند بلکه "اهورا مزدا" و زرتشتر همه از او استمداد کرده اند و ازین مسئله و ازین یشت و از سائر قسمت های اوستا واضح معلوم میشود که "آناهیتا" یکی از ربة الانو قدیم باختری است که پیش از عصر اوستا و وید مجسمه های آن در دوره های قبل التاریخ کشورها هم از حوزه اندوس (سند) واکسوس (امو دریا) کشف شده و در اراضی غربی آسیا از سوز و عیلام و بین النهرین و آسیای صغیر و فلسطین و قبرس و بلقان و مصر هم بدست آمده است و معلوم میشود که در دورۀ کلکولى تیک از سواحل سندتا وادى نیل وشرق مدی ترانه آنرا می شناختند. مجسمه های او عموماً بشکل زن و نیم تنه است و مدققین معمولاً درین وقت ها او را "مادر کبیر" یا ربة النوع مادر خوانده اند و چون او را ربة النوع زمین وقوه نامیه آن میدانستند نیم تنه نمایش میدادند زیرا تصور میکردند که مناصفه بدن او زیر زمین است. مجسمه های او در خاک های آریانا از وادی سند (موهنجو دیرو) و گدورزیا (بلوچستان) و باختر (خرابه های شهر بانو ۱۸ کیلومتری شمال تاشقرغان) از گل پخته بدست آمده است.

اوستا در ابان یشت از فقرۀ ۱۱۹ گرفته تا ۱۳۲ قیافه وشکل وزیورات اناهیتا را مفصل تعریف میکند و اینک آنرا خلاصه میکنم: "اناهیتا بشکل دختر جوان و قشنگی پیراهن طلائی پوشیده، قدبلند، اندام زیبا دارد آثار پاکی و نجابت درا و هویدا است کمرش بسته است. و قبای حاشیه زرین در بر کرده است قرار رواج وقت گوشواره های بزرگ مربع طلائی پوشیده و گلو بندی در گلوی قشنگش دیده میشود. کمرش را بسته تاسینه هایش زیباتر و بشکل اصلی آن جلوه کند. بر سرش تاج طلائی است مدور مرکب از صدستاره که هر کدام هشت رخ دارد و بین هم باز نجیر. ها خوش شکل متصل است و لباس های او از بهترین پوست سمور آبی است که نگاه را خیره میکند و چنین تصور میرود میرود که روی صفحه طلا نقره کار شده باشد."


* * *


ربة النوع مادر که در دوره کلکونى تیک قبل التاریخ در کشور ما معروف بود و مجسمه های آن پیدا شده در عصر اوستائی بنام "اناهیتا" وبشکل زیبای دختر جوانی معرفی شد و بصورت خصوصی تر ربة النوع رود خانه امو تلقی گردید زیرا آب این رودخانه با معاونین آن باعث آبادی و سرسبزی صفحات باختر و سغدیان یعنی کانون اولی اوستائی شمرده میشد. بعد از عصر اوستائی در امتداد جریان امو و دیگر نقاط باختر معابدی بنام "اناهیتا" وجود داشت.

"راولنسن" در کتاب "بکتریای" خویش ذکر میکند که یکی از مجلل ترین معابد "اناهید" یا "انائیتس" که پارسی ها آنرا تا ناتا Tanata واوستا "انائیا" خوانده در شهر بکترا وجود داشت معروف ترین معبد اناهیتا پیش از سلطه هخامنشی در کشور ما در باختر وجود داشت و قرار اشاره را ولنسن محتملاً چندین قرن پیش از ظهور این پیش آمد این معبد معروف در باختر تعمیر شده بود و سیروس هخامنشی بعد از جنگ های اول و مراجعت خود پرستش آنرا به مدیا وفارس انتقال داد و ازین به بعد فارسی ها هم اناهیتارا شناختند و معابدی مثلاً درا کتابا (همدان) برای او ساختند و در زمان "ارتاگزارسس منمون Mnemon

Artaxerxes )) (۳۶۲ - ۴۰۴ ق م) که از پیروان جدی اناهیتا بود پرستش آن در خاک های فارس خیلی ها معمول شد. 

همین "اناهیتا" او ستائی باخترى ربة النوع آب ورودخانه امو یا قراریکه بعضی ها میگویند ربة النوع سر چشمه آمو بدان شکل زیبای دختر جوان و قشنگی که در ابان یشت اوستا تعریف شده در ادبیات عربی و فارسی شکل "ناهید" بخود گرفت و نام ستاره "وینوس" هم شد و علامۀ فارقه زیبائی زن گردید. چنانچه ناهید مخصوصاً در مورد زن هائی اطلاق میشد که سینه های زیبا و بر جسته میداشتند.


میتهرا:

در جمله عناصر طبیعی که در عصر ودیانت اوستائی مقام بزرگ داشت یکى هم "میتهرا" یعنی مهر با افتاب بود. "میتهرا" دفعتاً در عصر اوستائی در آریانا معروف نشد بلکه قبل برین در عصر ویدی تاریخ ما بهمین نام "میترا" سرودی دارد و یکی از ارباب انواعی است که مانند "اناهیتا" از عصر کلکولى تیک به بعد در آریانا و اسیای غربی معروف بود. اسم او در دورۀ تاریخ کشورما فقط به اختلاف لهجه (ت) و ( ته) ذکر شده و این از اختصاصات عمومی زبان این دو عصر مملکت ما است پس میان این دو اسم اختلافی نیست هر دو عبارت از یک رب النوع آفتاب است. اصلاً کلمه "میترا" را مخصوصاً بشکل تلفظ ویدی آن "دوست" ترجمه میکنند و بزبان اوستائی آنرا "قرارداد" معاهده و مرافقه تعبیر کرده اند ولی معنی اولی را صحیح تر میدانند و از همین اسم است که در زمانه های نسبتاً جدید کلمه "مهر" در زبان دری برای آفتاب بمیان آمده است.

در سرودهای ویدی "میترا" با "وارونا" و "اندرا" بیشتر متصل و پیوست ذکر شده در اوستا در جمله "یازاتا" آمده و چنین تذکار رفته که "اهورامردا" بالای کوه "هرابرزتی" (پامیر) که آفتاب فر از آن بر میخیزد برای "میتهرا" مسکنی ساخته بود. چون روشنی علامه فارقه "راستی" است "میتهرا" ژنى یارب النوع روشنی آفتاب و راستی و عدالت تلقی شده بود که از نقطه نظر تاریخ صنعت برای کشور ما مهم است یک پارچه مختصر چیز مهمی دیگر اوستا است و در آن تذکار رفته که "میتهرا" روی عاده ئی حرکت میکرد که چهار اسپ سفید آنرا میکشید. "میتهرا" یارب النوع آفتاب باعراده و چهار اسپ سفید مذکور در سقف طاق هیکل ۳۵ متری بامیان نمایش یافته و تا حال موجود است.

همان طور که پرستس "اناهیتا" از آریانا به خاک های مدیا وفارس و دیگر نقاط آسیای غربی و سواحل بحر مدیترانه و غیره انتشار یافت پرستش "میتهرا" هم قدم بقدم این راه را تعقیب کرد. درین شبهه ئی نیست که "میترا" مانند "أناهیتا" به نام و مفهوم کلمى مختلف مثلاً در حوزه اندوس بنام شیوا و همرای "نرگاو" در عصر کلکولى تیک معروف بود و بنام های دیگر در بعض نقاط غرب آسیا هم آنرا میشناختند و در کتیبه های هیتیت "بوغاس کوی" در قرن ۱۵ ق م نام او با "اندرا" و "وارونا" ارباب انواع ویدی یکجا برده شده معذلک اینقدر میتوان گفت که عصر ویدی و اوستائی نام و مقام و ستایش او را بیش از پیش در آریانا تثبیت کرده است. در کتیبه های داریوش اول ( ۴۵۸ - ٥٢١ ق م) و Xerxes اول (خشایارشاه ) ( ٤٧٢ - ٤٨٥ ق م) اسم او ذکر نشده ولی ارتا گزرس دوم (اردشیر دوم) بار اول بعد از اهورامزدا از اناهیتا و میتهرا یاد کرده و ازین بر می آید که این رب النوع ویدیو اوستائی در دوره های نسبتاً تازه تر در خاک فارس معروف شده است.

"میتهر" و "اناهیتا" در خاک های غرب آسیا در کتیبه های "سوز" و "پرسه پولیس" ارمنی، لیدی آسیای صغیر همیشه بهم پیوست و متصل و حتى بحیث یک "جفت" ذکر شده اند و بهمین صفت در امپراطوری رومن کمال شهرت داشتند و این تنها دو رب النوع وربة النوع اوستائی است که معابدی در امپراطوری رومن داشتند و با انبساط امپراطوری مذکور در خاک های انگلستان و حتی هسپانیا هم پیروانی پیدا کرده بودند.


* * *


علاوه بر أناهیتا و میتهر ا بعض دیگر از عناصر طبیعی مثل ماه و بعضى ستاره ها بنام های "نیشتریا" Tishtrya "ستاویزا Satawaisa و غیره ذکر شده اند. همین قسم در اوستا یک سلسله ارباب انواع معنوی هم نام و شخصیت پیدا کرده بود مانند عدالت (راشنو Rashnu) فتح (ورتراگنا Verthragnha ترحم (اشی Ashi) وغیره.


ارباب انواع اوستائی

روی مسکوکات شاهان کوشانی:

اراده نداریم که درین فصل که مخصوص عصر و تهذیب اوستائی کشور ما است از دورۀ کوشانی و پادشاهان این عصر مملکت خود چیزی بگوئیم تنها از ذکر یک چیز در اینجا خود داری نمیتوانیم و آن این است که با انتشار دیانت بودائی در آریانا آئین اوستائى حتى در مناصفه شرقی مملکت که مخصوص انبساط بودیزم بودهم بکلی تا زمانه های سلطنت کوشانی های بزرگ از یک ربع قرن پیش از عهد مسیح تاریع اول قرن سوم از بین نرفت، مناصفۀ غربی بلخ - قندهار مخصوصاً حوزۀ هیرمند و سیستان موضوع جدا گانه ایست که دیانت اوستائی تا زمان نشر دین مقدس اسلام حتى 

بعد ازان هم در اینجا معمول بود. با وجودیکه عصر کوشانی های بزرگ عصر ترقی بودیزم در مناصفۀ شرقی آریانا محسوب میشد و کو شانی های بزرگ در انبساط و انتشار این دیانت در خاک های شرق سنکیانگ و حوزۀ تارم و چین صرف مساعی زیاد کردند و حتی قرار بعضی نظریه ها دین بودائی آئین رسمی این عصر وسلاطین شمرده میشد. معذالک ارباب انواع او ستائی در چپۀ مسکوکات انها زیاد استعمال شده و حتی خلاف عصر او ستائی شکل و قیافه گی هم بخود گرفته است. این کار بار اول با کنیشک های کبیر شروع شده و بعد از او "هو ویشکا" و "واسودوا" این رویه را تعقیب کرده اند. و "میتهرا" رب النوع آفتاب که قبل برین شرحش گذشت در مسکوکات کنیشکا به اسم ( میزو) Myipo

Meipo Miypo، و در مسکوکات هو ویشکا "میررو"، "میورو" و "مورو" و به دیگر صورت ها از قبیل Mopo Miiopo، Mippo Mipo، Mypo، Mipo. همین قسم "مااوگه" یا "مااو" رب النوع مهتاب که در اوستا ذکر شده روی بعضی مسکوکات کنیشکا بصورت "مااو Mao" دیده میشود. در مسکوکات کنیشکا کلمۀ دیگری نقش است که "اروهاسپو" یا "لرواسپو" خوانده شده و معنی آن "صاحب اسپ تندرو" است. این کلمه مرکبه علاوه بر اینکه اسم پدر "ویشتاسپه" پادشاه باختری است در اوستا صفات رب النوع آفتاب "میتهرا" و "ایام نیث" رب النوع آب است و سر او دلستن نتیجه گرفته میگوید که چون "میتهرا" بصورت "میورو" روى مسکوکات کنیشکا ذکر شده مقصد "لرواسپو" که روی مسکوکات او دیده میشود همان "ایام نپث" رب النوع آب اوستائی است.

یکی از ارباب دیگر اوستائی که در مسکوکات کنیشکا بشکل پیر مردریش دار و در حال دوش نمایش یافته "وانه Vata" رب النوع "باد" است که به نام "وادو" خوانده شد. در ادبیات پهلوی این کلمه "و اتو" شده و از ان به تدریج کلمه "باد" بمیان آمده است هیکل دیگری روی مسکوکات هو ویشکا دیده میشود که از بالای شانه های آن آتش زبانه میکشد. اگرچه از روی زبانه های آتش هم میتوان گفت که "آتش" اوستائی را شخصیت داده و نمایندگی میکند ولی اسم او "اترو" "اتورو" شبهه ئی درین مورد نمیگذارد زیرا "آتهر" در "زند" و "آترو" در پهلوی آتش است و در اوستا "اتار Atar" آتش بحیث بزر گترین رب النوع مفید ذکر شده است.

"فر" یا "جلال شاهی" که در مورد ظهور دودمان آریانی پیشدادی و کیانی ذکر کردیم در مسکوکات هوویشکا بصورت "فرو" و "فررو" ذکر است همین قسم "ورترا کنا" رب النوع فتح که با لاازان ذکر شد بصورت "ورلا گنو" در مسکوکات کنیشکا اسم برده شده. 

پس از روی این تذکار مختصر واضح و به صراحت تمام دیده میشود که ارباب انواع اوستائی باوجود کشمکش ها و جنگ ها و لشکر کشی های اسکندر و انتشار آئین بودائی و غیره در معتقدات باشندگان آریانا فوق العاده اثر انداخته بود و اگر این ارباب انواع باستانی اوستائی تا عصر کوشانی ها نفوذ زیادی در روحیات اهالی دو طرفۀ هندوکش نمیداشت قطعا روى مسکوکات، آنهم در زمانی که آئین بودیزم در دورۀ عروج خود رسیده بود نقش نمیشد.


ارواح بستگان و اجداد: چون پیروان اوستائی به فنای روح عقیده نداشتند و آنرا جاویدان میدانستند موضوع احترام ارواح بستگان متوفی واجداد در میان آنها شیوع داشت در اوستا روح مردگان به نام "فراواشی Fravashi" یاد شده. نا گفته نماند که احترام ارواح اجداد بحیث یکی از مراسم خانوادگی در میان تمام اقوام هند و اروپائی وجود داشت و در موقع احتیاج وخطر از آنها انتظار کمک و مساعدت داشتند. در میان آریاها یا آریاهای کتلۀ باختری این رویه بیشتر تقویت یافته بود. آریاهای مسکونۀ دو طرفۀ هندوکش چه در عصر ویدی و چه در عصر اوستائی به این عقیده پا بند بودند. در سرود ویدی پارچه های زیادی موجود است که خاطرات پدران و اجدا در انجدید میکند ایشان بیشتر بحیث پهلوانان و نوابغ رزمی تصویر شده اند و مخصوصاً در میدان های جنگ از آنها کمک ومساعدت میخواستند.

چون در دورۀ اوستائی تاریخ ملی ما محبت به خانواده و علاقه به بستگان بیشتر شد احترام ارواح اجداد بیشتر عمومیت پیدا کرد و چون خانواده ها منبسط شده و از آن عشیره و قبیله و تودۀ ملت واحد تشکیل گردیده بود "فراواشی هائی" برای خانواده، عشیره قبیله و مملکت بمیان آمد و به این ترتیب احترام ارواح مردگان به ستایش پهلوانان ملی منتهی گردید و کاربجائی رسید که عید مخصوصی در اول بهار بنام "هماسپت میدایا" Hamaspatmaidhaya تشکیل کرده و مدت چندین روز از بستگان متوفی و اجداد و کارنامه های ایشان یادآوری میکردند و چنین عقیده داشتند که ارواح آنها در میان بازماندگان آمده و مشاهده میکنند که آیا نام و نشان و کارنامه های آنها فراموش شده یا نه و اگر فراموش نشده بودند کمک هائی به خوشبختی و سعادت خانواده ها و سرسبزی و و آبادی کشور بعمل می آورند. باشندگان آریانا در عصر اوستائی مانند عصر ویدی از ارواح گذشتگان و پهلوانان و قهرمانان ملی در جنگ و پیروزی چشم امید و استعانت داشتند و حتماً در اثر همین رویه بود که امروز یک سلسله معلومات مفید راجع به پهلوانان وسلاله های سلطنتی آریانا و کار نامه های بزرگ آنها از متن اوستا بدست می آید. تذکار نام و نشان و کارنامه های اجداد و پهلوانان و قهرمانان ملی و پادشاهان بزرگ کشور با سرود ویدی درمملکت ما شروع شده دریشت های اوستا فوق العاده انبساط یافته است و دوام همین عقیدۀ باستانی موجب ظهور شاهنامه ها گردیده است. نوروز عبارت از "عید یاما" است که بشهادت اوستا از آن ذکر کردیم و در حالیکه زمستان به پایان رسیده و طبیعت مجدداً احیا میشد در روز اول سال خانواده ها و عموم قاطبۀ ملت برای یاد آوری کار نامه های بانی سلطنت آریانی در باختر و دیگر پادشاهان آریانا و قهرمانان ملی و اجداد خانواده های خویش مجالس سرود برپا میکردند.